English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
high relief نقوش برجسته
bas relif نقوش برجسته
Search result with all words
embossment نقوش برجسته برجسته کاری
relief نقش یا گل برجسته [این امر در فرشبافی بیشتر در هنگام بافت چهره انسان، گاه نقوش حیوانات و یا استفاده از آیات، کلمات و شعر در متن و یا حاشیه فرش بکار می رود.]
Other Matches
alto-rilievo [ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
embossing طرح برجسته [برجسته کردن زمینه فرش]
perspective spatial model مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
bas relif حجاری ونقوش برجسته برجسته
saliency نکته برجسته موضوع برجسته
salience نکته برجسته موضوع برجسته
supereminent برجسته فوق العاده برجسته
polychromy فن تهیه نقوش الوان
stereoscope جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
jacquard نقوش و تصاویر بر روی پارچه
zoomorphic [استفاده از نقوش حیوانات در فرش]
ambience نقوش و تزئینات اطراف یک تابلو نقاشی
Boldaji rug قالی بلداجی چهارمحال با نقوش هندسی
lambrequin نقوش رنگی حاشیه فروف چینی
ambiance نقوش و تزئینات اطراف یک تابلو نقاشی
stereograph نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن
repousse برجسته نمایاحکاکی برجسته
cane pattern طرح بندی که بصورت تکرار نقوش با نواری نازک به شکل بند کل متن را فرا می گیرد
totem pole تیر یا چوبی که نقوش جانوران محافظ قبایل مختلف سرخ پوستان روی ان منقوش بوده
totem poles تیر یا چوبی که نقوش جانوران محافظ قبایل مختلف سرخ پوستان روی ان منقوش بوده
anaglyph عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
chess board rug قالی با طرح خانه شطرنجی که بیشتر در قرون ۱۶ و ۱۷ میلادی مرسوم بوده و از نقوش ماهی و گل در ذوزنقه ها استفاده شده است
panels نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
caucasus منطقه قفقاز و یا آذربایجان و ارمنستان امروزی در شوروی که قالی آن با گره ترکی و نقوش هندسی همراه بوده و به نام قالی قفقازی معروف است
Mamluk Carpets فرش مملوک [ریشه این نام مربوط به سربازان و درباریان مصر و سوریه قدیم می باشد. طرح های اولیه آن بصورت نقوش هندسی پیچیده به همراه ترنجی بزرگ بافته شده اند.]
lappets [حواشی و نقوش بکار رفته در انتهای فرش بافته شده در ترکیه که شکل اصلی بصورت بندی پنج ضلعی است و در آن اشکال هندسی یکسان که انتهای آن تا حدودی به نرمه گوش شباهت دارد استفاده می شود.]
Lambalo لامبالو [این نوع فرش که بصورت طولی و کناره بافته می شود که مربوط به قزاقستان بوده و تقلیدی از فرش تالش است و در آن از زمینه کف ساده به همراه نقوش ابتداپی و حواشی دو یا سه ردیفه استفاده می شود.]
Nomatic rugs قالی های عشایری و قشقایی [این فرش ها بعلت جا به جایی زیاد عشایر عموما کوچک بافته می شوند و اکثرا بصورت پشم بوده و در آن از ذهنی بافی و یا نقوش محلی استفاده می شود. فرش ها دارای استحکام ضعیف هستند.]
laureate برجسته
of d. برجسته
eminent برجسته
noted برجسته
rilievo برجسته
stereometric برجسته
stereometric خط برجسته
illustrous برجسته
relievo برجسته
in relief برجسته
outstandingly برجسته
prosilient برجسته
masterwork برجسته
starring برجسته
staring برجسته
ridged برجسته
illustrated برجسته
crowned برجسته
distinguished برجسته
relief emboss برجسته
kenspeckle برجسته
pre eminent برجسته
mainline برجسته
conspicuous برجسته
illustrious برجسته
cordon bleu برجسته
mainlined برجسته
mainlines برجسته
mainlining برجسته
par excellence برجسته
pre-eminent برجسته
overriding برجسته
dominant برجسته
torose برجسته
strikingly برجسته
convex برجسته
salient برجسته
raised برجسته
primes برجسته
prime برجسته
primed برجسته
prominent برجسته
predominant برجسته
outstanding برجسته
striking برجسته
table carpet فرش رومیزی [اینگونه فرش ها بصورت دایره یا بیضی بافته شده. نقوش قدیمی آن بیشتر از طرح مملوک و فرش های جدیدتر از طرح های قفقازی و ترکی بهره گرفته است.]
mezzo relief نیم برجسته
embossed برجسته شده
egregious برجسته نمایان
alto relievo برجسته بلند
illustriously برجسته وار
acrography گچ کاری برجسته
basso relief برجسته کوتاه
bas relif نقش کم برجسته
emboss برجسته کردن
embossed alphabet الفبای برجسته
bosses ارباب برجسته
drop shadow سایه برجسته
exaggerated stereoscopy برجسته بین
fash butt welding جوش برجسته
anaglyph تزئینات برجسته
front face سطح برجسته
half relief نیم برجسته
anaglyph حجاری برجسته
contour map نقشه برجسته
in relief بطور برجسته
stand out برجسته عالی
stereoscopic برجسته بینی
stereoscopic برجسته بین
stereoscopics برجسته نمایی
to make one's mark برجسته شدن
to put forward برجسته نمودارکردن
to stand out برجسته بودن
topographic map نقشه برجسته
tyupical نوبهای برجسته
cordon bleu آدم برجسته
raised figure طرح برجسته
to create an image for oneself as somebody برجسته شدن
aegicrane آذین برجسته سر
aegicranium آذین برجسته سر
bas-relief برجسته کاری
stand out برجسته بودن
smatt برجسته زیرکانه
laureatel شاعر برجسته
magnific معروف برجسته
mezzo rillievo نیم برجسته
notbility شخص برجسته
palmy برجسته کامیاب
piece de resistance فقره برجسته
stucco relief گچبریهای برجسته
projection welding جوش برجسته
raised shoulder شانه برجسته
relief emboss نقشه برجسته
relief map نقشه برجسته
relievo برجسته کاری
saleint برجسته چشمگیر
saleintiant برجسته چشمگیر
salient pole قطب برجسته
signalize برجسته کردن
signally بطور برجسته
affigy تصویر برجسته
bas-reliefs برجسته کوتاه
swells برجسته شیک
swelled برجسته شیک
effigies تصویر برجسته
swell برجسته شیک
effigy تصویر برجسته
feats کار برجسته
feat کار برجسته
premiers هنرپیشه برجسته
premier هنرپیشه برجسته
topography برجسته نگاری
humdingers تفوق برجسته
humdinger تفوق برجسته
distinguished برجسته مهم
bas-relief برجسته کوتاه
bas-reliefs نقش کم برجسته
bas relief نقش کم برجسته
bas-relief نقش کم برجسته
bas relief برجسته کوتاه
poet laureate شاعر برجسته
premiere هنرپیشه برجسته
premiered هنرپیشه برجسته
premieres هنرپیشه برجسته
predominantly بطور برجسته
eminently بطور برجسته
milestones مرحله برجسته
milestone مرحله برجسته
bossing ارباب برجسته
project برجسته بودن
projects برجسته بودن
projected برجسته بودن
personage شخص برجسته
contour نقشه برجسته
personages شخص برجسته
relief برجسته کاری
bossed ارباب برجسته
boss ارباب برجسته
premiering هنرپیشه برجسته
leading عمده برجسته
relief حجاری برجسته
oner شخص یا چیز برجسته
bell-cast [لبه ی برجسته بام]
brocade پارچه ابریشمی گل برجسته
perspective spatial model مدل برجسته بینی
papillary lines خطهای برجسته انگشتها
distinguished rug قالی با ارزش و برجسته
brilliantly چنانکه برجسته باشد
person of f. شخص برجسته یا با نفوذ
raised type حروف برجسته برای
banks قسمت برجسته سر پیچ
vectograph عکس برجسته بینی
biggest ستبر ادم برجسته
stereoscopy سیستم برجسته بینی
stereoscopic pair زوج برجسته بینی
bigger ستبر ادم برجسته
big ستبر ادم برجسته
stereometric وابسته بترسیمات برجسته
inconspicuous غیر برجسته کمرنگ
snarl بغرنجی برجسته کردن
snarled بغرنجی برجسته کردن
snarling بغرنجی برجسته کردن
snarls بغرنجی برجسته کردن
stereoscope دستگاه برجسته بین
to bring out in relief برجسته یا روشن کردن
markedly بطور برجسته یا محسوس
relief map نقشه برجسته نما
bank قسمت برجسته سر پیچ
to stand out in relief برجسته یا روشن بودن
narrative relief نقش برجسته روایتی
embossing die حدیده برجسته کاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com