English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
English Persian
cursor نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursors نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
Other Matches
graphics شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
programmable terminal ترمینال قابل برنامه ریزی
hard که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
redefines تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
harder که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hardest که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
redefining تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefined تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefine تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
fpla ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
EAPROM گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
electrically نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
blasts ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
blast ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
addressable نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
description زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد
descriptions زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد
prom حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
proms حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
facsimile روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimiles روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
proms Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
prom Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
programmers وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
programmer وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
planning comission هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
simplex method روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
linear programming برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
columns در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
column در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
business مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
businesses مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
scheduled wave امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
programmable read only memory حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
pl/m زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
electrically قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
page orientation موقعیت صفحه
apt یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
multiviewports صفحه نمایشی که دو یاچندین صفحه قابل دید رانمایش میدهد
notebook computer که به راحتی قابل حمل است ولی صفحه کلید و صفحه نمایش کوچک دارد
bottom pouring plate صفحه سری ریزی
modular بخشهای کوچک نوشته شده در برنامه از کد کامپیوتر که مناسب برنامه سافت یافته است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است
coding صفحه چاپی مخصوص که برنامه نویس دستورات کد گذاری نوعی برنامه را می نویسد
paged عدد یکتا انتساب شده به هر صفحه در برنامه چند رسانهای برای استفاده در صفحه با کلمات کلیدی و انتقال بین صفحات
pages عدد یکتا انتساب شده به هر صفحه در برنامه چند رسانهای برای استفاده در صفحه با کلمات کلیدی و انتقال بین صفحات
page عدد یکتا انتساب شده به هر صفحه در برنامه چند رسانهای برای استفاده در صفحه با کلمات کلیدی و انتقال بین صفحات
implicit reference مرجعی به شی که محل دقیق صفحه را نمیگوید ولی فرض میکند که شی روی صفحه جاری قرار دارد یا قابل دیدن است
executed موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
execute موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executes موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executing موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
schematization برنامه ریزی
managements برنامه ریزی
programming برنامه ریزی
management برنامه ریزی
planning <adj.> برنامه ریزی
rural planning برنامه ریزی روستائی
optimal planning برنامه ریزی بهینه
quadratic programming برنامه ریزی غیرخطی
curriculum development برنامه ریزی درسی
centralized planning برنامه ریزی متمرکز
scheduled برنامه ریزی کردن
agricultural planning برنامه ریزی کشاورزی
overall planning برنامه ریزی کلی
consolidated planning برنامه ریزی تلفیقی
planning horizon افق برنامه ریزی
adhoc planning برنامه ریزی روزمره
contract scheduling برنامه ریزی قرارداد
develop برنامه ریزی و تولید
schedule برنامه ریزی کردن
develops برنامه ریزی و تولید
ex ante برنامه ریزی شده
optimal planning برنامه ریزی مطلوب
dynamic programming برنامه ریزی پویا
plan برنامه ریزی کردن
state planning برنامه ریزی دولتی
programmed برنامه ریزی شده
planning cycle دوره برنامه ریزی
economic planning برنامه ریزی اقتصادی
educational planning برنامه ریزی اموزشی
quantitative programming برنامه ریزی کمی
population planning برنامه ریزی جمعیت
personnel development برنامه ریزی استخدامی
program برنامه ریزی کردن
comprehensive planning برنامه ریزی جامع
schedules برنامه ریزی کردن
linear programming برنامه ریزی خطی
corporate planning برنامه ریزی شرکت
imperative planning برنامه ریزی اجباری
financial planning برنامه ریزی مالی
planning horizon مدت برنامه ریزی
development planning برنامه ریزی توسعه
dietetics برنامه ریزی غذایی
production planning برنامه ریزی تولید
timing برنامه ریزی زمانی
planning model الگوی برنامه ریزی
planning system نظام برنامه ریزی
social planning برنامه ریزی اجتماعی
goal programming برنامه ریزی ارمانی
square away <idiom> برنامه ریزی کردن
macroplanning برنامه ریزی کلان
programming methods روشهای برنامه ریزی
programs برنامه ریزی کردن
sectoral planning برنامه ریزی بخشی
central planning برنامه ریزی مرکزی
family planning برنامه ریزی خانواده
centeralized planning برنامه ریزی متمرکز
planning principles اصول برنامه ریزی
regional planning برنامه ریزی منطقهای
plans برنامه ریزی کردن
product planning برنامه ریزی محصولات
work out <idiom> برنامه ریزی کردن
national planning برنامه ریزی ملی
projectable قابل طرح ریزی
scheduled fire اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
compile تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
compiling تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
dynamic link library در ویندوز ماکروسافت و OS/2 کتابخانه برنامه ها که از طریق برنامه اصلی قابل فراخوانی است
chapter بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد
compiled تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
compiles تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
chapters بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد
production planning and control برنامه ریزی و کنترل تولید
programmed switch گزینه برنامه ریزی شده
inter sectoral planning برنامه ریزی بین بخشی
production resource planning برنامه ریزی منابع تولید
programmed check بررسی برنامه ریزی شده
directive planning برنامه ریزی هدایت شده
multi level planning برنامه ریزی چند سطحی
planned saving پس انداز برنامه ریزی شده
nonlinear programming برنامه ریزی غیر خطی
integer programming برنامه ریزی عدد صحیح
programmable check مقابله برنامه ریزی شده
planned demand تقاضای برنامه ریزی شده
devises برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
generalized planning برنامه ریزی تعمیم یافته
scheduling برنامه ریزی کارهای اجرائی
material requirements planning برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
programmed computer کامپیوتر برنامه ریزی شده
non numeric programming برنامه ریزی غیر عددی
devised برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
programmed label برچسب برنامه ریزی شده
short run planning برنامه ریزی کوتاه مدت
programmed check مقابله برنامه ریزی شده
financial planning system سیستم برنامه ریزی مالی
decentralized planning برنامه ریزی غیر متمرکز
manpower planning برنامه ریزی نیروی انسانی
gosplan سازمان برنامه ریزی شوروی
medium term planning برنامه ریزی میان مدت
long run planning برنامه ریزی بلند مدت
programmed instruction دستورالعمل برنامه ریزی شده
devise برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
impulse buying خرید بدون برنامه ریزی
devising برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
nonprogrammed halt توقف برنامه ریزی نشده
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
pop up window پنجرهای که در هر لحظه قابل نمایش روی صفحه است در بالای تمام چیزهایی که روی صفحه هستند
knock about <idiom> بدون برنامه ریزی سفر کردن
blows برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
sensitivity analysis تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
blow برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
materials requirements planning برنامه ریزی مواد مورد نیاز
centrally planned economy اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
developments برنامه ریزی تولید محصول جدید
planning programming budgetting نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
development برنامه ریزی تولید محصول جدید
programmed i/o ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
planned investment سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
subroutine بخشی از برنامه که تابع مورد نظر را انجام میدهد و در هر زمان از داخل برنامه اصلی قابل فراخوانی است
timer switch سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
link تعداد دستورات کامپیوتری در برنامه که در هر زمان قابل فراخوانی هستند و کنترل به دستور بعدی به برنامه اصلی برمی گردد
multi window editor برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
lapheld کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
design برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
to reprogram دوباره برنامه ریزی [جدید] کردن [رایانه شناسی]
designs برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
platen صفحه پهن فلز قالب ریزی و ریخته گری نورد ماشین تحریر و غیره
IF statement عبارت برنامه نویس کامپیوتری به معنای انجام یک عمل در صورتی که یک موقعیت درست است .
planned economy اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economies اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
preprogrammed که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
delay مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
eds وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
plato منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
balances برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
delaying مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
balance برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
delays مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
ansi برنامه مستقیم نرم افزاری کوچک که کدهای کنترلی صفحه نمایش ANSI را تفسیر میکند و صفحه نمایش را کاملا کنترل میکند
robotics مط العه هوش مصنوعی , برنامه ریزی و سافت مربوط به ساخت رباتها
eerom دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
graphics پیش نویس توابعی که دستورات گرافیکی استاندارد ایجاد میکنند مثل رسم خط و... که از طریق برنامه قابل صدا کردن هستند تا نوشتن برنامه را ساده کنند
pla CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
business کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
businesses کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
background تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
backgrounds تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com