Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
priority indicator
نماینده اولویت
Other Matches
commision agent
نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogates
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
visiting correspondent
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
priorship
اولویت
precedence
اولویت
priority
اولویت
priorities
اولویت
hegemony
اولویت
time priority
اولویت زمانی
precedence
پیشی اولویت
preferences
مزیت اولویت
preference
مزیت اولویت
program priority
اولویت برنامه
absolute priority
اولویت مطلق
priority indicator
اولویت نما
precedency
پیشی اولویت
priority interrupt
وقفه اولویت
priority processing
اولویت پردازی
prioritizing
اولویت بندی کردن
prioritized
اولویت بندی کردن
prioritize
اولویت بندی کردن
prioritising
اولویت بندی کردن
prioritises
اولویت بندی کردن
prioritizes
اولویت بندی کردن
prioritised
اولویت بندی کردن
to put safety first
[foremost]
اولویت اول را به ایمنی دادن
premiership
مقام نخست وزیری اولویت
interrupt
ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
interrupts
ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
interrupting
ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
weighting
مرتب کردن کاربران , برنامه ها یا تاریخ با توجه به اهمیت یا اولویت آنها
priorities
لیست وسایل جانبی و اولویت آنها هنگام ارسال سیگنال وقفه .
priority
لیست وسایل جانبی و اولویت آنها هنگام ارسال سیگنال وقفه .
representatives
نماینده ها
agents
نماینده
agent
نماینده
delegates
نماینده ها
attorneys
نماینده
commissioners
نماینده
nominee
نماینده
nominees
نماینده
deligate
نماینده
proctor
نماینده
mercantile agent
نماینده
indicant
نماینده
attorney
نماینده
commissioner
نماینده
depts
نماینده
proxy
نماینده
dept
نماینده
indicatory
نماینده
delegating
نماینده
doers
نماینده
representative
نماینده
doer
نماینده
factors
نماینده
factor
نماینده
agency
نماینده
indicator
نماینده
agencies
نماینده
delegated
نماینده
deputy
نماینده
representatives
نماینده
delegates
نماینده
delegate
نماینده
deputies
نماینده
manufacturers' agent
نماینده تولیدکننده
customs agent
نماینده گمرکی
marker ship
کشتی نماینده
sales agent
نماینده فروش
representative elements
عناصر نماینده
Member of Parliament
نماینده مجلس
envoy
مامور نماینده
envoi
مامور نماینده
expessive
حاکی نماینده
manufacturer's agent
نماینده تولیدکننده
law agent
نماینده قضایی
pathognomomical
نماینده ناخوشی
jack and gill
دونامه نماینده ........
permanent deligate
نماینده دایمی
internunico
نماینده پاپ
opostolic delegate
نماینده پاپ
law agent
نماینده حقوقی
insurance agent
نماینده بیمه
pathognomic
نماینده ناخوشی
manufacturer's agent
نماینده سازنده
election
انتخاب نماینده
manufacturers' agent
نماینده سازنده
overseas agent
نماینده خارجی
consular agent
نماینده کنسولی
walking delegate
نماینده سیار
Members of Parliament
نماینده مجلس
represents
نماینده بودن
represented
نماینده بودن
represent
نماینده بودن
representations
تمثال نماینده
representation
تمثال نماینده
deputy
وکیل نماینده
assignee
نماینده مامور
deputies
وکیل نماینده
deputation
نماینده نمایندگی
deputations
نماینده نمایندگی
stack indicator
نماینده پشته
parliamentarians
نماینده مبرز
check indicator
نماینده مقابله
legate
نماینده پاپ
sales representative
نماینده فروش
parliamentarian
نماینده مبرز
sole agent
نماینده انحصاری
legates
نماینده پاپ
envoys
مامور نماینده
by depty
بوسیله نماینده
to act for somebody
نماینده کسی بودن
officially represented
دارای نماینده رسمی
shipping agent
نماینده شرکت کشتیرانی
overseas agent
نماینده درکشور بیگانه
sole representative
نماینده منحصر بفرد
sole agent
نماینده منحصر بفرد
special agent
وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
phraseogram
خط یا خطوط نماینده عبارات
polyphonic
نماینده چندین صدا
polyphonous
نماینده چندین صدا
exponents
شرح دهنده نماینده
ho stands for water
نماینده اب است O2H
guidon
پرچم نماینده واحد
regents
نماینده پادشاه رئیس
full length
نماینده تمام قدانسان
forwarding agent
نماینده حمل و نقل
envoy extraordiinary
نماینده فوق العاده
delegacy
نماینده هیئت نمایندگان
regent
نماینده پادشاه رئیس
debt collecting agency
نماینده وصول مطالبات
home service agent
نماینده فروش داخلی
exponent
شرح دهنده نماینده
legates
نماینده پاپ حاکم
senators
نماینده مجلس سنا
factor
حق العمل کار نماینده
legate
نماینده پاپ حاکم
senator
نماینده مجلس سنا
factors
حق العمل کار نماینده
lord lieutenant
نماینده پادشاه در ایالات
unseats
محروم کردن نماینده از کرسی
unseat
محروم کردن نماینده از کرسی
syndic
نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
unseated
محروم کردن نماینده از کرسی
unseating
محروم کردن نماینده از کرسی
delegation
اعزام نماینده هیات نمایندگی
delegations
اعزام نماینده هیات نمایندگی
legates
ایلچی نماینده تام الاختیار
typified
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typifies
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
legate
ایلچی نماینده تام الاختیار
typifying
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
agent
نماینده عامل شیمیایی خرج
agents
نماینده عامل شیمیایی خرج
symptomatic
مطابق نشانه بیماری نماینده
typify
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
ship's husband
مباشر و مالک نماینده کشتی
genotype
نوع معرف و نماینده یک جنس
g man
نماینده مخصوص دایره بازرسی
impersonify
ادم ساختن نماینده بودن از
marker ship
ناو نماینده یاجلودار ستون
resident
نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
lexigraphy
یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
High Commissioners
نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
High Commissioner
نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
he voted by proxy
بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
to act
[as somebody]
عمل کردن
[به عنوان نماینده کسی]
residents
نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
laboriously
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
subagent
عامل دست دوم نماینده فرعی
program music
موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
coloury
دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
to speak on behalf of
[as representative]
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
persona grata
نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
lagate a latere
نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
residency
محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
state attorney
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
phonotypy
چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
state's attorney
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
trojan horse
برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت
proxy
نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
jeap &gill
دو نام نماینده برای پسران ودختران که درحکایات یامثل هابگویند
liberal gift
بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
phonetic system of spelling
اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
note
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
embassies
سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
embassy
سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
notes
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
noting
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
roundhead
نماینده پارلمان انگلیس دردوره شارل اول و عضو فرقه مسیحیان کویکر
minister plenipotentiary
نماینده سیاسی که زیر دست سفیرکبیر است ولی قدرت تمام دارد
sheriffs
نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriff
نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
full power
اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
ABC
سه حرف اول الفبای انگلیسی که نماینده حروف الفبا است الفبا
spelling group
حرف رمزی که نماینده یک گروه رمز یا کلمات رمز است
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
parlementaire
نماینده یا ایلچی قوای شورشی ایلچی رسمی دشمن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com