Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (14 milliseconds)
English
Persian
represent
نماینده بودن
represented
نماینده بودن
represents
نماینده بودن
Search result with all words
impersonify
ادم ساختن نماینده بودن از
to act for somebody
نماینده کسی بودن
Other Matches
commision agent
نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogates
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
visiting correspondent
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
proxy
نماینده
deputy
نماینده
indicant
نماینده
delegates
نماینده
delegated
نماینده
delegate
نماینده
mercantile agent
نماینده
factors
نماینده
factor
نماینده
deputies
نماینده
attorney
نماینده
representative
نماینده
doers
نماینده
doer
نماینده
dept
نماینده
depts
نماینده
indicator
نماینده
indicatory
نماینده
commissioner
نماینده
commissioners
نماینده
nominee
نماینده
agency
نماینده
agencies
نماینده
attorneys
نماینده
representatives
نماینده
nominees
نماینده
delegating
نماینده
representatives
نماینده ها
delegates
نماینده ها
agent
نماینده
proctor
نماینده
deligate
نماینده
agents
نماینده
deputations
نماینده نمایندگی
deputation
نماینده نمایندگی
Members of Parliament
نماینده مجلس
insurance agent
نماینده بیمه
manufacturer's agent
نماینده تولیدکننده
representations
تمثال نماینده
representation
تمثال نماینده
envoy
مامور نماینده
parliamentarians
نماینده مبرز
envoys
مامور نماینده
assignee
نماینده مامور
priority indicator
نماینده اولویت
stack indicator
نماینده پشته
walking delegate
نماینده سیار
sole agent
نماینده انحصاری
jack and gill
دونامه نماینده ........
internunico
نماینده پاپ
deputies
وکیل نماینده
consular agent
نماینده کنسولی
law agent
نماینده قضایی
law agent
نماینده حقوقی
election
انتخاب نماینده
Member of Parliament
نماینده مجلس
representative elements
عناصر نماینده
manufacturer's agent
نماینده سازنده
parliamentarian
نماینده مبرز
expessive
حاکی نماینده
sales agent
نماینده فروش
check indicator
نماینده مقابله
envoi
مامور نماینده
legate
نماینده پاپ
manufacturers' agent
نماینده سازنده
customs agent
نماینده گمرکی
permanent deligate
نماینده دایمی
sales representative
نماینده فروش
deputy
وکیل نماینده
marker ship
کشتی نماینده
manufacturers' agent
نماینده تولیدکننده
pathognomic
نماینده ناخوشی
overseas agent
نماینده خارجی
pathognomomical
نماینده ناخوشی
opostolic delegate
نماینده پاپ
by depty
بوسیله نماینده
legates
نماینده پاپ
overseas agent
نماینده درکشور بیگانه
sole representative
نماینده منحصر بفرد
officially represented
دارای نماینده رسمی
sole agent
نماینده منحصر بفرد
forwarding agent
نماینده حمل و نقل
full length
نماینده تمام قدانسان
regents
نماینده پادشاه رئیس
regent
نماینده پادشاه رئیس
special agent
وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
exponent
شرح دهنده نماینده
exponents
شرح دهنده نماینده
lord lieutenant
نماینده پادشاه در ایالات
home service agent
نماینده فروش داخلی
factors
حق العمل کار نماینده
delegacy
نماینده هیئت نمایندگان
factor
حق العمل کار نماینده
guidon
پرچم نماینده واحد
legate
نماینده پاپ حاکم
phraseogram
خط یا خطوط نماینده عبارات
polyphonic
نماینده چندین صدا
ho stands for water
نماینده اب است O2H
senators
نماینده مجلس سنا
legates
نماینده پاپ حاکم
debt collecting agency
نماینده وصول مطالبات
senator
نماینده مجلس سنا
envoy extraordiinary
نماینده فوق العاده
shipping agent
نماینده شرکت کشتیرانی
polyphonous
نماینده چندین صدا
legates
ایلچی نماینده تام الاختیار
typifies
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typifying
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
delegation
اعزام نماینده هیات نمایندگی
g man
نماینده مخصوص دایره بازرسی
unseating
محروم کردن نماینده از کرسی
unseats
محروم کردن نماینده از کرسی
ship's husband
مباشر و مالک نماینده کشتی
legate
ایلچی نماینده تام الاختیار
genotype
نوع معرف و نماینده یک جنس
agent
نماینده عامل شیمیایی خرج
typify
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
delegations
اعزام نماینده هیات نمایندگی
unseated
محروم کردن نماینده از کرسی
syndic
نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
symptomatic
مطابق نشانه بیماری نماینده
unseat
محروم کردن نماینده از کرسی
agents
نماینده عامل شیمیایی خرج
typified
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
marker ship
ناو نماینده یاجلودار ستون
laboriously
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
lexigraphy
یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
residents
نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
High Commissioner
نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
High Commissioners
نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
subagent
عامل دست دوم نماینده فرعی
to act
[as somebody]
عمل کردن
[به عنوان نماینده کسی]
resident
نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
he voted by proxy
بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
lagate a latere
نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
coloury
دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
program music
موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
to speak on behalf of
[as representative]
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
residency
محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
persona grata
نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
phonotypy
چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
state attorney
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state's attorney
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
jeap &gill
دو نام نماینده برای پسران ودختران که درحکایات یامثل هابگویند
proxy
نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
phonetic system of spelling
اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
liberal gift
بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
notes
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
embassy
سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
embassies
سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
noting
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
note
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
roundhead
نماینده پارلمان انگلیس دردوره شارل اول و عضو فرقه مسیحیان کویکر
minister plenipotentiary
نماینده سیاسی که زیر دست سفیرکبیر است ولی قدرت تمام دارد
sheriff
نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriffs
نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com