English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
sales agent نماینده فروش
sales representative نماینده فروش
Search result with all words
home service agent نماینده فروش داخلی
Other Matches
commision agent نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogate نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
woollen draper پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
visiting correspondent نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
pearlies جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
on licence پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
wine seller میفروش باده فروش شراب فروش خمار
sale maximization به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
sales force نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
hard sell سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
optional claiming race مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
foreign military sales فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
furriers خز فروش پوست فروش
furrier خز فروش پوست فروش
sales promotion افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
delegates نماینده ها
proxy نماینده
representatives نماینده ها
mercantile agent نماینده
attorney نماینده
depts نماینده
dept نماینده
attorneys نماینده
agents نماینده
agent نماینده
proctor نماینده
representatives نماینده
deputies نماینده
deputy نماینده
representative نماینده
indicator نماینده
delegating نماینده
delegates نماینده
delegated نماینده
delegate نماینده
doer نماینده
doers نماینده
indicatory نماینده
indicant نماینده
factor نماینده
agency نماینده
commissioner نماینده
agencies نماینده
deligate نماینده
commissioners نماینده
nominee نماینده
nominees نماینده
factors نماینده
Members of Parliament نماینده مجلس
legate نماینده پاپ
pathognomic نماینده ناخوشی
pathognomomical نماینده ناخوشی
stack indicator نماینده پشته
sole agent نماینده انحصاری
assignee نماینده مامور
Member of Parliament نماینده مجلس
walking delegate نماینده سیار
permanent deligate نماینده دایمی
envoy مامور نماینده
envoys مامور نماینده
deputy وکیل نماینده
customs agent نماینده گمرکی
deputies وکیل نماینده
deputations نماینده نمایندگی
representative elements عناصر نماینده
consular agent نماینده کنسولی
envoi مامور نماینده
expessive حاکی نماینده
check indicator نماینده مقابله
by depty بوسیله نماینده
election انتخاب نماینده
insurance agent نماینده بیمه
priority indicator نماینده اولویت
internunico نماینده پاپ
jack and gill دونامه نماینده ........
legates نماینده پاپ
deputation نماینده نمایندگی
representations تمثال نماینده
represent نماینده بودن
law agent نماینده قضایی
represented نماینده بودن
represents نماینده بودن
opostolic delegate نماینده پاپ
overseas agent نماینده خارجی
law agent نماینده حقوقی
manufacturer's agent نماینده تولیدکننده
parliamentarian نماینده مبرز
marker ship کشتی نماینده
parliamentarians نماینده مبرز
manufacturers' agent نماینده تولیدکننده
manufacturers' agent نماینده سازنده
manufacturer's agent نماینده سازنده
representation تمثال نماینده
oligopoly انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
phraseogram خط یا خطوط نماینده عبارات
factors حق العمل کار نماینده
full length نماینده تمام قدانسان
officially represented دارای نماینده رسمی
overseas agent نماینده درکشور بیگانه
guidon پرچم نماینده واحد
legate نماینده پاپ حاکم
lord lieutenant نماینده پادشاه در ایالات
legates نماینده پاپ حاکم
ho stands for water نماینده اب است O2H
polyphonic نماینده چندین صدا
polyphonous نماینده چندین صدا
regents نماینده پادشاه رئیس
senators نماینده مجلس سنا
senator نماینده مجلس سنا
regent نماینده پادشاه رئیس
sole agent نماینده منحصر بفرد
delegacy نماینده هیئت نمایندگان
forwarding agent نماینده حمل و نقل
sole representative نماینده منحصر بفرد
special agent وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
factor حق العمل کار نماینده
to act for somebody نماینده کسی بودن
envoy extraordiinary نماینده فوق العاده
exponent شرح دهنده نماینده
exponents شرح دهنده نماینده
shipping agent نماینده شرکت کشتیرانی
debt collecting agency نماینده وصول مطالبات
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
typifies نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
g man نماینده مخصوص دایره بازرسی
typified نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
genotype نوع معرف و نماینده یک جنس
legate ایلچی نماینده تام الاختیار
unseats محروم کردن نماینده از کرسی
impersonify ادم ساختن نماینده بودن از
marker ship ناو نماینده یاجلودار ستون
typify نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typifying نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
unseating محروم کردن نماینده از کرسی
syndic نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
agent نماینده عامل شیمیایی خرج
delegation اعزام نماینده هیات نمایندگی
ship's husband مباشر و مالک نماینده کشتی
delegations اعزام نماینده هیات نمایندگی
symptomatic مطابق نشانه بیماری نماینده
agents نماینده عامل شیمیایی خرج
legates ایلچی نماینده تام الاختیار
unseated محروم کردن نماینده از کرسی
unseat محروم کردن نماینده از کرسی
residents نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
lexigraphy یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
subagent عامل دست دوم نماینده فرعی
laboriously ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
to act [as somebody] عمل کردن [به عنوان نماینده کسی]
High Commissioners نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
High Commissioner نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
resident نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
he voted by proxy بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
lagate a latere نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
coloury دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
program music موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
to speak on behalf of [as representative] از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
persona grata نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
residency محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
state's attorney نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
phonotypy چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
state attorney نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
jeap &gill دو نام نماینده برای پسران ودختران که درحکایات یامثل هابگویند
proxy نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
noting نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
notes نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
liberal gift بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
note نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
embassy سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
phonetic system of spelling اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
embassies سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
minister plenipotentiary نماینده سیاسی که زیر دست سفیرکبیر است ولی قدرت تمام دارد
roundhead نماینده پارلمان انگلیس دردوره شارل اول و عضو فرقه مسیحیان کویکر
sheriffs نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriff نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
full power اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
turnover فروش
sales فروش
offtake فروش
turnover کل فروش
selling فروش
taverner می فروش
retailer تک فروش
marketing فروش
sell فروش
sale فروش
vendition فروش
iceman یخ فروش
sells فروش
hosier جوراب فروش
hucksterer خرده فروش
iron monger اهن فروش
jeweler گوهر فروش
killcalf گوشت فروش
lumberman الوار فروش
mealman ارد فروش
lumberman تیر فروش
lumberer الوار فروش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com