Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
subagency	نمایندگی فرعی
Other Matches
per procurationem	به نمایندگی قبولی برات به نمایندگی دیگری نوشتن
legatine	دارای مقام نمایندگی پاپ نمایندگی پاپ
subspecies	قسم فرعی جنس فرعی از یک نژاد
by pass	بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
by pass	گذرگاه فرعی مسیر فرعی
ecotype	بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند
procuration	نمایندگی
proxyship	نمایندگی
deputyship	نمایندگی
solicitorship	نمایندگی
delegacy	نمایندگی
represented by	به نمایندگی
acting on behalf of	به نمایندگی
legislation	نمایندگی
agentship	نمایندگی
agencies	نمایندگی
delegations	نمایندگی
representation	نمایندگی
delegation	نمایندگی
agency	نمایندگی
representations	نمایندگی
per pro	به نمایندگی
legation	نمایندگی
legations	نمایندگی
representing	به نمایندگی
delegating	نمایندگی دادن
delegating	به نمایندگی فرستادن
deputised	نمایندگی دادن
represents	نمایندگی داشتن
delegates	به نمایندگی فرستادن
delegates	نمایندگی دادن
delegated	به نمایندگی فرستادن
delegated	نمایندگی دادن
delegate	به نمایندگی فرستادن
delegate	نمایندگی دادن
agentship	محل نمایندگی
deputises	نمایندگی دادن
commercial representative	نمایندگی بازرگانی
deputising	نمایندگی دادن
depute	نمایندگی دادن
represented	نمایندگی داشتن
depute	نمایندگی دادن به
represent	نمایندگی داشتن
consular representation	نمایندگی کنسولی
deputizes	نمایندگی دادن
diplomatic representation	نمایندگی سیاسی
deputized	نمایندگی دادن
deputizing	نمایندگی دادن
factoring of credit	نمایندگی اعتبار
deputize	نمایندگی دادن
deputations	نماینده نمایندگی
deputations	هیئت نمایندگی
deputation	نماینده نمایندگی
sales represntative	نمایندگی فروش
depute	نمایندگی کردن
factorship	نمایندگی تجاری
deputation	هیئت نمایندگی
legateship	نمایندگی پاپ
proxy	نمایندگی وکالت وکالتنامه
forwarding agency	نمایندگی حمل و نقل
attorneys	نمایندگی وکیل مدافع
represented	نمایندگی داشتن از طرف
attorney	نمایندگی وکیل مدافع
represent	نمایندگی داشتن از طرف
representational	وابسته به نمایندگی یا وکالت
represents	نمایندگی داشتن از طرف
commissions	حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissioning	حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commission	حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
residentship	نمایندگی سیاسی در کشورتحت الحمایه
vicarious authority	اختیار از طرف دیگری نمایندگی
to sit for a province	نمایندگی استانی را در مجلس داشتن
residentship	اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
delegation	اعزام نماینده هیات نمایندگی
delegations	اعزام نماینده هیات نمایندگی
stbtitle	عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
sublease	اجاره فرعی دادن حق اجاره بمستاجر فرعی دادن
peers of scotland	بزرگانی که از میان انها 61تن برای نمایندگی در مجلس اعیان برگزیده میشود
peers of iveland	بزرگانی که از میان انها 82تن بطور دائم برای نمایندگی برگزیده می شوند
internal telecommunications unions	یک دفتر نمایندگی با 156عضو متخصص از ملل متحدکه مسئول هم اهنگی بین المللی مسائل مربوط به ارتباطات دوربرد میباشد
petty	فرعی
extrinsic	فرعی
adjuncts	فرعی
sub dam	سد فرعی
adjunct	فرعی
lateral	فرعی
subsidiary	فرعی
incident	فرعی
incidents	فرعی
half deck	پل فرعی
second class	فرعی
derivative	فرعی
spillover effect	اثر فرعی
derivatives	فرعی
subsidiaries	فرعی
secondary effect	اثر فرعی
secondary	فرعی
adverse reaction	اثر فرعی
accessorial	فرعی
tributary	فرعی
succursal	فرعی
by-effect	اثر فرعی
min	فرعی
accessory	فرعی
minor	فرعی
byeffect	اثر فرعی
inferior	فرعی
branch lines	خط فرعی
branch line	خط فرعی
tributaries	فرعی
ancillary	فرعی
subaltern	فرعی
subalterns	فرعی
fall-out [side effect]	اثر فرعی
by	فرعی
inferiors	فرعی
by product	نتیجه فرعی
lay shaft	میله فرعی
link road	راه فرعی
by path	جاده فرعی
spur track	جاده فرعی
by product	محصول فرعی
by product	فراورده فرعی
by pass	گذرگاه فرعی
by pass	لوله فرعی
by lane	کوچه فرعی
bye election	انتخابات فرعی
minor elements	عناصر فرعی
minor constituent	عنصر فرعی
by product material	فراورده فرعی
extension telephone	تلفن فرعی
cotype	نوعی فرعی
daughter chain	زنجیر فرعی
minor arts	هنرهای فرعی
dog leg	شاخه فرعی
derived unit	واحد فرعی
dixings	ارایشهای فرعی
derived units	واحدهای فرعی
diverticulum	جاده فرعی
derived units	احاد فرعی
coproduct	محصول فرعی
consequent pole	قطب فرعی
colonnette	ستون فرعی
intercardinal points	جهات فرعی
intercardinal headings	جهات فرعی
incidentals	اقلام فرعی
incidental effect	اثر فرعی
by way	راه فرعی
secondary unit	واحد فرعی
floor jack	اهرم فرعی
by work	کار فرعی
byname	اسم فرعی
byroad	جاده فرعی
extension	شماره فرعی
byway	راه فرعی
side show	نمایش فرعی
underplot	داستان فرعی
token money	پول فرعی
tine	شاخ فرعی
sugroup	دسته فرعی
substrate	شکل فرعی
substation	ایستگاه فرعی
suborder	راسته فرعی
subspace	فضای فرعی
subinterval	فاصله فرعی
subharmonic	هماهنگ فرعی
subgenus	تیره فرعی
byways	راه فرعی
subordinate clause	جملهوارهی فرعی
lay-shaft	میله فرعی
jamb-shaft	ستون فرعی
annexe	ساختمان فرعی
DIVERSION	راه فرعی
walk-on	بازیگر فرعی
subordinate clauses	جملهوارهی فرعی
subgenus	جنس فرعی
subsidiary company	شرکت فرعی
subfamily	تیره فرعی
side effects	اثرات فرعی
side dish	غذاهای فرعی
secondary stress	خستگی فرعی
secondary stairs	پلکان فرعی
secondary port	بندر فرعی
secondary markets	بازارهای فرعی
second fiddle	شخص فرعی
rootlet	ریشه فرعی
retort tar	قطران فرعی
radicle	فرعی نازک
quadrantal points	جهات فرعی
pseudocarp	میوه فرعی
probative	حقایق فرعی
municipal road	راه فرعی
side line occupations	مشاغل فرعی
subsidiary occupations	مشاغل فرعی
subfamily	خانواده فرعی
subdirectory	فهرست فرعی
subclass	شعبه فرعی
subclass	طبقه فرعی
sub station	پست فرعی
sub sector	بخش فرعی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com