Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 172 (8 milliseconds)
English
Persian
proxy
نمایندگی وکالت وکالتنامه
Other Matches
proxy
وکالت وکالتنامه
representational
وابسته به نمایندگی یا وکالت
per procurationem
به نمایندگی قبولی برات به نمایندگی دیگری نوشتن
proxy
وکالتنامه
power of attorney
وکالتنامه
letter of attrney
وکالتنامه
legatine
دارای مقام نمایندگی پاپ نمایندگی پاپ
agentship
وکالت
procurance
وکالت
procuracy
وکالت
proctorship
وکالت
attorney
وکالت
bar
وکالت
per procurationem
به وکالت
attorneys
وکالت
bars
وکالت
deputations
وکالت
deputation
وکالت
legal profession
وکالت
attorneyship
وکالت
procuration
وکالت
delegations
وکالت
advocacy
وکالت
subrogation
وکالت
agency
وکالت
power of attorney
وکالت
agencies
وکالت
proxyship
وکالت
delegation
وکالت
procuratory
وکالت
represented by
به نمایندگی
legislation
نمایندگی
representations
نمایندگی
procuration
نمایندگی
proxyship
نمایندگی
per pro
به نمایندگی
solicitorship
نمایندگی
deputyship
نمایندگی
delegacy
نمایندگی
agentship
نمایندگی
representing
به نمایندگی
acting on behalf of
به نمایندگی
representation
نمایندگی
agencies
نمایندگی
legations
نمایندگی
legation
نمایندگی
delegations
نمایندگی
delegation
نمایندگی
agency
نمایندگی
procuratory
سند وکالت
legal profession
حرفه وکالت
general power of attorney
وکالت مطلق
lawyer's office
دفتر وکالت
act as counsel
وکالت کردن
delegate power of attorney
وکالت در توکیل
appoint as one's council
وکالت دادن
attorneyship
مقام وکالت
attorneyship
وکالت دعاوی
bar examination
امتحان وکالت
mandating
وکالت نامه
mandates
وکالت نامه
mandated
وکالت نامه
power of attorney
وکالت نامه
referred brief
وکالت انتخابی
qualified power of attorney
وکالت مقید
bar
وکالت دادگاه
bars
وکالت دادگاه
mandate
وکالت نامه
oppointing as one's attorney
وکالت دادن
membership of the parliament
وکالت مجلس
warrant of attorney
وکالت نامه
letters of procurator
وکالت نامه
to go to the bar
وکالت کردن
power of authority
وکالت نامه
power of attorney
وکالت نامه
certificate of authority
وکالت نامه
letter of attorney
وکالت نامه
warrant of attorney
وکالت نامه
power of procuration
وکالت نامه
full power of attorney
وکالت نامه
deputize
نمایندگی دادن
factoring of credit
نمایندگی اعتبار
represented
نمایندگی داشتن
deputising
نمایندگی دادن
delegate
به نمایندگی فرستادن
deputized
نمایندگی دادن
deputizing
نمایندگی دادن
represent
نمایندگی داشتن
deputizes
نمایندگی دادن
delegating
به نمایندگی فرستادن
legateship
نمایندگی پاپ
diplomatic representation
نمایندگی سیاسی
depute
نمایندگی دادن
factorship
نمایندگی تجاری
deputation
نماینده نمایندگی
deputations
هیئت نمایندگی
deputations
نماینده نمایندگی
delegate
نمایندگی دادن
delegated
به نمایندگی فرستادن
subagency
نمایندگی فرعی
delegated
نمایندگی دادن
deputised
نمایندگی دادن
delegates
نمایندگی دادن
depute
نمایندگی کردن
depute
نمایندگی دادن به
deputises
نمایندگی دادن
represents
نمایندگی داشتن
consular representation
نمایندگی کنسولی
commercial representative
نمایندگی بازرگانی
sales represntative
نمایندگی فروش
delegating
نمایندگی دادن
deputation
هیئت نمایندگی
delegates
به نمایندگی فرستادن
agentship
محل نمایندگی
go to the bar
وکالت کردن در دعاوی
disbarment
محرومیت از شغل وکالت
give powers
به کسی وکالت دادن
give soneone powers
به کسی وکالت دادن
oppoint him as one's proxy
به کسی وکالت دادن
forwarding agency
نمایندگی حمل و نقل
represents
نمایندگی داشتن از طرف
represented
نمایندگی داشتن از طرف
attorney
نمایندگی وکیل مدافع
attorneys
نمایندگی وکیل مدافع
represent
نمایندگی داشتن از طرف
delegate
وکالت دادن محول کردن به
delegated
وکالت دادن محول کردن به
empowers
وکالت دادن وکیل کردن
disbar
از شغل وکالت محروم کردن
to be called at the bar
به سمت وکالت پذیرفته شدن
empowered
وکالت دادن وکیل کردن
empower
وکالت دادن وکیل کردن
delegating
وکالت دادن محول کردن به
delegates
وکالت دادن محول کردن به
empowering
وکالت دادن وکیل کردن
to sit for a province
نمایندگی استانی را در مجلس داشتن
vicarious authority
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
commissions
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
residentship
اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
residentship
نمایندگی سیاسی در کشورتحت الحمایه
delegation
اعزام نماینده هیات نمایندگی
delegations
اعزام نماینده هیات نمایندگی
commission
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissioning
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
he lost the seat
مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
i intend my son for the bar
خیال دارم پسرم را بگذارم وکالت کند
inns of court
کانون چهار انجمن قانونی درلندن که حق دارندمردم رااجازه وکالت بدهند
peers of scotland
بزرگانی که از میان انها 61تن برای نمایندگی در مجلس اعیان برگزیده میشود
peers of iveland
بزرگانی که از میان انها 82تن بطور دائم برای نمایندگی برگزیده می شوند
internal telecommunications unions
یک دفتر نمایندگی با 156عضو متخصص از ملل متحدکه مسئول هم اهنگی بین المللی مسائل مربوط به ارتباطات دوربرد میباشد
practitioner
وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
practitioners
وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
disbarment
محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
retaining fee
وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
sans recours
عبارتی که فهرنویس وقتی به نمایندگی ازجانب دیگری فهر نویسی میکند قبل ار امضا می نویسد وبنابراین شخصا" مسئوولیتی در قبال نکول نخواهد داشت
freedom of information act
قانون فدرالی که به شهروندان عادی اجازه میدهد تا به اطلاعاتی که توسط نمایندگی فدرالی جمع اوری شده است دسترسی یابند
apostolic delegate
نمایندگی سیاسی پاپ سفیرکبیر پاپ
empowers
اختیار دادن وکالت دادن
empower
اختیار دادن وکالت دادن
empowered
اختیار دادن وکالت دادن
empowering
اختیار دادن وکالت دادن
deputised
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputises
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputising
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputize
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputized
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputizes
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputizing
نیابت کردن نمایندگی کردن
represents
نمایندگی کردن وانمود کردن
represent
نمایندگی کردن وانمود کردن
represented
نمایندگی کردن وانمود کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com