English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
rainfall index نمایه باران
Other Matches
rainstorm باد و باران باران شدید
rainsquall باد و باران باران شدید
rainstorms باد و باران باران شدید
indexes نمایه
indice نمایه
index نمایه
indexed نمایه
profiling نمایه
profiles نمایه
profiled نمایه
profile نمایه
plasticity index نمایه خمیری
bottom profile نمایه بستر
imagesetter نمایه ساز
precision index نمایه دقت
salt index نمایه نمک
index راهنما نمایه
indexed راهنما نمایه
indexes راهنما نمایه
reliability index نمایه پایانی
terminal emulation نمایه سازی پایانه
air pollution index نمایه الودگی هوا
california bearing ratio اندیس مقاومت کالیفرنی نمایه کالیفرنی
fine rain باران
hydrometeor باران
rainless بی باران
rainwater اب باران
rains باران
rain باران
rainy پر باران
raining باران
rained باران
drizzled نم نم باران
pluvine باران زا
drizzle نم نم باران
drizzling نم نم باران
pluvian باران زا
rain water آب باران
rain proof ضد باران
drizzles نم نم باران
pluvial باران زا
pluvial dendation باران ستردگی
fall out باران رادیواکتیو
rain laden باران ساز
rain gage باران سنج
pride of the morning مه یا باران بامداد
raintight باران ناپذیر
blood rain باران سرخ
pluviosity باران خیزی
pluviometry باران سنجی
pluviometer باران سنج
rain gauge باران سنج
plenty of rain باران کافی
plenty of rain باران فراوان
ombrology مبحث باران
pluvimeter باران سنج
much rain باران بسیار
much rain باران زیاد
rain ga باران سنج
mizzle باران ریز
rainfall recorder باران نگار
killdeer مرغ باران
rainfall area پهنه باران
udometer باران سنج
ombrometer باران سنج
hydrometer باران سنج
orographic rain باران کوهزاد
catchment باران گیر
cyclonic rain باران چرخهای
dotterel مرغ باران
rainproof عایق باران
rainmaking ایجاد باران
fine rain باران ریز
petrel مرغ باران
rainmaker باران ساز
pash باران شدید
golden rain آتش باران
rainfall gauge باران سنج
plover مرغ باران
rain cats and dogs <idiom> باران شدید
sprinkled پوش باران
sprinkles پوش باران
bombard گلوله باران
rain shower باران شدید
bombarded گلوله باران
shower درشت باران
bombarding گلوله باران
bombards گلوله باران
plovers مرغ باران
showered درشت باران
showering درشت باران
showers درشت باران
drizzled نرمه باران
drizzles نرمه باران
drizzling نرمه باران
hyetometer باران سنج
rain check بلیط باران
raindrop قطره باران
storm water overflow سرریز اب باران
sleeting برف و باران
sleeted برف و باران
sleet برف و باران
acid rain باران اسیدی
drizzle نرمه باران
sand blast شن باران کردن
raindrops قطره باران
bombardments گلوله باران
sleets برف و باران
bombardment گلوله باران
to send down rain باران فرستادن
sprinkle پوش باران
rainstorms طوفان باران
rainstorm طوفان باران
raindrop imprints اثرهای چکه باران
rain prints اثرهای چکه باران
raindrop impressions اثرهای چکه باران
rainsquall باران توام باتوفان
intermittent rain بارش متناوب باران
weather moulding سنگی که اب باران راردمیکند
rainproof مانع نفوذ باران
weatherbeaten باد و باران دیده
continuous rain بارش باران دائمی
too much rain باران بیش از اندازه
storm water retention tank منبعهای نگهدارنده اب باران
It was raining hard. باران سختی می با رید
totalizer باران سنج دخیرهای
storm sewer لوله فاضلاب اب باران
Not all clouds bring rain. <proverb> هر ابرى باران نیاورد.
A wolf which has been drenched by rain . <proverb> گرگ باران دیده .
standard rain gage باران سنج معمولی
stager گرگ باران دیده
shell off گلوله باران کردن
rain or shine چه باران باشد چه آفتاب
shoot تیر باران کردن
monsoons باد و باران موسمی
monsoon باد و باران موسمی
rainfall ریزش باران بارنغگی
nimbuses وندی به معنای باران زا
rainstorms باران بوام باتوفان
rainstorm باران بوام باتوفان
shoots تیر باران کردن
nimbus وندی به معنای باران زا
slugs گلوله باران کردن
slugged گلوله باران کردن
slug گلوله باران کردن
pitter-patter چک چک باران و غیره ضربان
pitter patter چک چک باران و غیره ضربان
missiles موشک باران کردن
missile موشک باران کردن
typhoon توفان همراه با باران
typhoons توفان همراه با باران
impluvium حوض باران گیر
It was raining fast. باران تندی می آمد
isoheyt خط شاخص نقاط هم باران
isohyetal map نقشه خطوط هم باران
pluviograph باران سنج خودکار
rain gauge station ایستگاه باران سنجی
killdee یکجور مرغ باران
cannonade گلوله باران کردن
rainwash شستشوی چیزی بوسیله باران
rainwash شسته شده بوسیله باران
window panes باران با صدا به پنجره می خورد
dripstone سنگی که اب باران راردمیکند ابریز
rain wash فرسایش ناشی از ریزش باران
We were caught in the rain ( rainstorm) . وسط باران گیر کردیم
drizzly day روزی که باران سیرمی بارد
adjustable leaping weir سر ریز آب باران با تیغه متحرک
pratincole سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
weatherworn فرسوده در اثر باد و باران وهوا
To stone someone . کسی راسنگ باران ( سنگسار) کردن
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
shellproof محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
parkas نوعی کت برای محافظت از باد و باران
impluvium [حوض باران گیر در روم باستان]
The rain gutter is blocked up with leaves. برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
sprayed ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprays ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spray ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spraying ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
weathertight محفوظ در برابر باد و باران عایق هوا
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
Supposing it rains , what shall you do ? فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
scat مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
kerb inlet روزنه یا منفذی که در زیرجدول جهت عبور اب باران تعبیه میشود
bombardment گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
rain check <idiom> بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
bombardments گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
shells بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shell قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shells قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shell بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shelling بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shelling قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
rain box صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
reventment روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
golden rain یک جور آتش بازی که مانند است به باران آتش
procellarian وابسته به جنس مرغ طوفان یا مرغ باران
bombarding بمباران کردن گلوله باران کردن
bombards بمباران کردن گلوله باران کردن
bombard بمباران کردن گلوله باران کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com