Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
i cannot say him nay
نمتوانم پاسخ رد به او بدهم نمیتوانم به او
Other Matches
i cannot positively promise
نمیتوانم قول قطعی بدهم
i cannot think of it
فکرش را نمیتوانم بکنم تصورش راهم نمیتوانم بکنم
reply
[answer]
پاسخ نامه ای
[پاسخ به پیام پست الکترونیکی ]
[پاسخ زبانی دفاعیه]
it is not p for meto stay
نمیتوانم بمانم
olives a good oil
من نمیتوانم انرابخرم
answer
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answers
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answering
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answered
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
if i only could see him
حیف که نمیتوانم او راببینم
i am impatient for it
نمیتوانم برای ان صبر کنم
iam not patient of hunger
من نمیتوانم تاب گرسنگی رابیاورم
i know not neither can i guess
نمیدانم و حدس هم نمیتوانم بزنم
iam so tired that i cannot eat
چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
we cannot trace the petitioner
نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
i have no idea of that
هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
How much is that?
چقدر بدهم؟
I'd like to leave my luggage, please.
من می خواهم اسباب و اثاثیه ام را تحویل بدهم.
Where can I get my car washed?
کجا میتوانم اتومبیلم را بدهم بشویند؟
It goes against the grain to pay these sums (that kind of money).
من که زورم می آید ازاین پولها بدهم
I can't go on any longer.
من دیگر نمی توانم ادامه بدهم.
voice answer back
یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
I want to leave the car in the railway station
من میخواهم اتومبیل را در ایستگاه قطار تحویل بدهم.
I cannot square it with my conscience to ...
من این را نمی توانم به وجدانم وفق بدهم ...
I don't want to say anything about that.
من نمی خواهم در باره آن مورد نظری بدهم.
It would not be proper for me to give you that information.
درست نیست که من این اطلاعات را به شما بدهم.
It doesn't fly with me
[American E]
[colloquial]
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
That won't work with me!
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
Please let me take a share in the expenses.
اجازه بدهید منهم قسمتی از هزینه را بدهم
I had no opportunity to discuss the matter .
فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
originated
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
Let me back up and explain how ...
به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed
چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
how much do i owe you
چقدر بشما بدهکار هستم چقدرباید بشما بدهم چقدرطلب شمامیشود
it is inexpedient to reply
پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
laziest
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazier
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
replication
پاسخ
no
: پاسخ نه
answer
پاسخ
statement
پاسخ
response
[commentary]
پاسخ
representation
[statement]
پاسخ
answered
پاسخ
reaction
[answer, commentary]
پاسخ
in reply to
در پاسخ
item of written comment
پاسخ
rebutter
پاسخ رد
response
پاسخ
reply
پاسخ
replying
پاسخ
responds
پاسخ
respond
پاسخ
replies
پاسخ
replied
پاسخ
responses
پاسخ
counterplea
پاسخ رد
answerback
در پاسخ
responded
پاسخ
negative reply
پاسخ رد
answers
پاسخ
answering
پاسخ
responsions
پاسخ
in answer to
در پاسخ به
right answer
پاسخ درست
early answer
پاسخ زود
anticipatory response
پاسخ انتظاری
color response
پاسخ رنگ
whole response
پاسخ کلی
conditioned response
پاسخ شرطی
consummatory response
پاسخ پایانی
come up with
<idiom>
یافتن پاسخ
content response
پاسخ محتوایی
correct response
پاسخ درست
responds
پاسخ دادن
responded
پاسخ دادن
movement response
پاسخ حرکت
an a answer
پاسخ مثبت
anatomy response
پاسخ کالبدی
answer mode
حالت پاسخ
answerback
پاسخ برگشتی
delayed response
پاسخ درنگیده
response set
امایه پاسخ
response rate
سرعت پاسخ
response latency
نهفتگی پاسخ
irresponsive
پاسخ ندهنده
response generalization
تعمیم پاسخ
manipulandum
ابزار پاسخ
operandum
ابزار پاسخ
moro response
پاسخ مورو
response equivalence
هم ارزی پاسخ
original response
پاسخ ابتکاری
popular response
پاسخ رایج
position response
پاسخ مکانی
preparatory response
پاسخ مقدماتی
response duration
مدت پاسخ
reflection response
پاسخ قرینه
response differentiation
تفکیک پاسخ
replier
پاسخ دهنده
response strength
نیرومندی پاسخ
response threshold
استانه پاسخ
impluse response
پاسخ ایمپولز
w response
پاسخ کلی
voice answer back
پاسخ سمعی
vaccum response
پاسخ غیابی
discriminatory response
پاسخ افتراقی
distal response
پاسخ دوربرد
emitted response
پاسخ صدوری
frequency respone
پاسخ فرکانس
vab
پاسخ سمعی
to make a response
پاسخ دادن
to definitive answer
پاسخ قطعی
response intensity
شدت پاسخ
running rate
اهنگ پاسخ
responsorial
پاسخ دهنده
response time
زمان پاسخ
image response
پاسخ تصویر
response amplitude
دامنه پاسخ
oracle
پاسخ مبهم
answering
: جواب پاسخ
answering
پاسخ به یک سوال
answers
: پاسخ دادن
answers
: جواب پاسخ
answers
پاسخ به یک سوال
rejoining
پاسخ دادن
pleas
پاسخ دعوی
rejoinder
پاسخ دفاعی
rejoin
در پاسخ گفتن
rejoins
در پاسخ گفتن
rejoinders
پاسخ دفاعی
rejoins
پاسخ دادن
answerable
پاسخ دار
rejoining
در پاسخ گفتن
oracles
پاسخ مبهم
rejoined
در پاسخ گفتن
rejoined
پاسخ دادن
solutions
پاسخ یک مشکل
calculation
پاسخ تقریبی
answer
: پاسخ دادن
solution
پاسخ یک مشکل
answer
: جواب پاسخ
respond
پاسخ دادن
answer
پاسخ به یک سوال
answered
پاسخ به یک سوال
answered
: پاسخ دادن
plea
پاسخ دعوی
answered
: جواب پاسخ
answering
: پاسخ دادن
rejoin
پاسخ دادن
the answer is in the negative
پاسخ ان منفی است
stimulus response theory
نظریه محرک- پاسخ
inquiry system
سیستم پرسش- پاسخ
to answer in the a
پاسخ مثبت دادن
rejoin
پاسخ دفاعی دادن
ucr
پاسخ غیر شرطی
i pause for a reply
منتظر پاسخ هستم
surrebutter
اخرین پاسخ خواهان
unconditioned response
پاسخ غیر شرطی
rejoined
پاسخ دفاعی دادن
interrogator responsor
دستگاه پرسش- پاسخ
shading response
پاسخ سایه روشن
solves
یافتن پاسخ یک مشکل
response hierarchy
سلسله مراتب پاسخ
pure color response
پاسخ خالص رنگ
psychogalvanic response
پاسخ گالوانیکی- روانی
solved
یافتن پاسخ یک مشکل
rejoinder
پاسخ دفاعی دادن
pilomotor response
پاسخ سیخ شدن مو
solve
یافتن پاسخ یک مشکل
response time
زمان پاسخ دهی
open ended question
پرسش باز پاسخ
rejoinders
پاسخ دفاعی دادن
modulation frequency response
پاسخ فرکانس مدولاسیون
return a negative
پاسخ منفی دادن
s r model
الگوی محرک- پاسخ
s r psychology
روانشناسی محرک- پاسخ
stimulus response psychology
روانشناسی محرک- پاسخ
solving
یافتن پاسخ یک مشکل
rejoining
پاسخ دفاعی دادن
calculation
پاسخ به یک مشکل در ریاضی
conditioned escape response
پاسخ گریز شرطی
conditioned avoidance response
پاسخ اجتنابی شرطی
stimulus response model
الگوی محرک- پاسخ
conditioned emotional response
پاسخ هیجانی شرطی
cer
پاسخ هیجانی شرطی
to fail to provide an answer
درماندن در دادن پاسخ
all or none response
پاسخ همه یا هیچ
answer
[to something]
پاسخ
[به چیزی]
[راه حل]
achromatic color response
پاسخ رنگ بی فام
no reply necessary
[NRN]
نیازی به پاسخ نیست.
phone
پاسخ به تماس در تلفن
high frequency responce
پاسخ فرکانس بالا
he returned a negative
پاسخ منفی داد
visual righting response
پاسخ تعادل دیداری
galvanic skin response
پاسخ برقی پوست
white space response
پاسخ به بخش سفید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com