Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (9 milliseconds)
English
Persian
true score
نمره حقیقی
Other Matches
realistic deterrence
میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
mark
نمره
thread fineness
نمره نخ
t score
نمره T
marks
نمره
numerals
نمره
grades
نمره
grade
نمره
scores
نمره
scored
نمره
score
نمره
yarn count
نمره نخ
numeral
نمره
numbering
نمره زنی
scoring
نمره گذاری
grading
نمره گذاری
accuracy score
نمره دقت
numbers
نمره شمردن
grades
نمره دادن
real score
نمره واقعی
grade
نمره دادن
test score
نمره ازمون
raw score
نمره خام
additional score
نمره اضافی
composite score
نمره مرکب
conduct grade
نمره انضباط
graphic score
نمره نگارهای
gross score
نمره خام
ipsative score
نمره نسبی
percentile score
نمره صدکی
lie score
نمره دروغگویی
sigma score
نمره معیار
main score
نمره اصلی
stanine score
نمره نه بخشی
grader
نمره گذار
grade score
نمره کلاسی
gain score
نمره افزوده
derived score
نمره اشتقاقی
total score
نمره کامل
deviation score
نمره انحراف
time score
نمره زمانی
test value
نمره ازمون
error score
نمره خطا
evaluation score
نمره ارزیابی
evaluation score
نمره ازمایش
standard score
نمره معیار
number
نمره شمردن
scores
نمره اوردن
graded
نمره دار
weighted score
نمره وزنی
unweighted score
نمره غیروزنی
scored
چوب خط نمره
score
چوب خط نمره
scores
چوب خط نمره
number
نمره دادن به
score
نمره اوردن
scored
نمره اوردن
numbers
نمره دادن به
real
حقیقی
intrinsic
حقیقی
efective
حقیقی
actual
حقیقی
veracious
حقیقی
truer
حقیقی
unfeigned
حقیقی
truest
حقیقی
true
حقیقی
genuine
حقیقی
conspect reliability
پایایی نمره گذاران
configural scoring
نمره گذاری طرحی
subjective scoring
نمره گذاری ذهنی
differential scoring
نمره گذاری افتراقی
normalized score
نمره هنجار شده
transmuted score
نمره تبدیل شده
corrected score
نمره اصلاح شده
scoring key
کلید نمره گذاری
observed score
نمره مشاهده شده
The car had no licence ( number ) plate .
اتوموبیل بی نمره بود
point
نمره درس پوان
standardized score
نمره بهنجار شده
real number
عدد حقیقی
real module
ضریب حقیقی
real image
تصویر حقیقی
real gas
گاز حقیقی
real function
تابع حقیقی
real numbers
اعداد حقیقی
true copolymer
همبسپار حقیقی
real memory
حافظه حقیقی
natural person
شخص حقیقی
true resistance
مقدارمقاومت حقیقی
ohmic valve
مقدارمقاومت حقیقی
observed altitude
ارتفاع حقیقی
real power
توان حقیقی
real storage
حافظه حقیقی
real address
آدرس حقیقی
real constant
ثابت حقیقی
interpolymer
همبسپار حقیقی
true variance
پراکنش حقیقی
actual resistivity
مقاومت حقیقی
true heading
سمت حقیقی
true life
حقیقی وصحیح
down to earth
حقیقی واقعی
true mean
میانگین حقیقی
absolute magnitude
قدر حقیقی
true north
شمال حقیقی
trueness
بی ریایی حقیقی
true or real focus
کانون حقیقی
true power
توان حقیقی
true value
مقدار حقیقی
real time
زمان حقیقی
down-to-earth
حقیقی واقعی
true dip
شیب حقیقی
true course
راه حقیقی
true
واقعی حقیقی
true
حقیقی کردن
truer
واقعی حقیقی
truer
حقیقی کردن
true wind
باد حقیقی
truest
واقعی حقیقی
truest
حقیقی کردن
actual movement
حرکت حقیقی
genuine
واقعی حقیقی
genuine
حقیقی یا درست
true azimuth
گرای حقیقی
marks
نمره گذاری کردن علامت
mark
نمره گذاری کردن علامت
page
صفحات را نمره گذاری کردن
paged
صفحات را نمره گذاری کردن
pages
صفحات را نمره گذاری کردن
predicted score
نمره پیش بینی شده
telephone dial
صفحه نمره گیر تلفن
verisimilar
دارای فاهر حقیقی
real number
عدد حقیقی
[ریاضی]
real-valued function
تابع حقیقی
[ریاضی]
real numbers
اعدد حقیقی
[ریاضی]
real sector
بخش متغیرهای حقیقی
euciliate
مژه داران حقیقی
particle density
وزن مخصوص حقیقی
brake horsepower
توان حقیقی مهاری
live exercise
تمرین رزمی حقیقی
apparent horizon
افق حقیقی نقاط
actual maximum flowline
ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
rightful
حقیقی دارای استحقاق
annual average score
میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
I give you full marks for that .
نمره ات بیست است ! ( آفرین و مرحبا )
The police officer took down the car number .
افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
substantive
دارای ماهیت واقعی حقیقی
unsigned real number
عدد حقیقی بدون علامت
real analytic function
تابع تحلیلی
[حقیقی]
[ریاضی]
axiom
قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
true or sternal ribs
دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
true azimuth
سمت حقیقی گرای جغرافیایی
axioms
قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
developed muzzle velocity
سرعت ابتدایی و حقیقی توپ
dative
حالت مفعولی غیرصریح حقیقی
enlightement
روشنی فکر اگاهی حقیقی
The shoes are a size too big for my feet.
کفشها یک نمره برای پایم گشاد است
mallet goal
نمره دادن از صفر تا 01 به بازیگر به نسبت مهارت او
outpoint
سبقت گرفتن پوان یا نمره بیشتر اوردن از
real absolute value function
تابع حقیقی قدر مطلق
[ریاضی]
acoelous
بدون معدهء حقیقی یادستگاه هاضمه
scored
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
yarn sorting
دسته بندی نخ
[بر اساس ظرافت، نمره نخ، جنس و غیره]
scores
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
accession number
نمره مسلسل کتابی که به کتب کتابخانه افزوده میشود
otis quick scoring mental ability test
آزمون توانایی ذهنی اوتیس با نمره گذاری سریع
approximation
خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
oaf
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
approximations
خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
oafs
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
anachronisms
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
anachronism
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
many valued
دارای دو قیمت یکی حقیقی دیگری دروغین
dialed
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dial
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dialled
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dials
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
gyrocompass
نوعی قطب نما که همواره شمال حقیقی را نشان میدهد
I give the programme zero
[nought]
out of ten for reality.
من به این برنامه در رابطه با حقیقی بودنش از ده امتیاز صفر را می دهم.
relative
پاسهای مرتب که به نرم افزارکامپیوترامکان محاسبه زمان حقیقی میدهد
shake bottle
بطری حاوی گویهای کوچک نمره دار برای تعیین شماره بازیگر بیلیارد
v ring
تصویر شکاف درجه تفنگ روی خال سیاه هدف برای نمره دادن به تیراندازی
real representative
قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
processor bound
اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
Sophrosyne
وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
true convergence
سیستم کنترل جغرافیایی یاسیستم مختصات جغرافیایی تقارب حقیقی نصف النهارات
haze
تاثیر گرافیکی برای شبیه سازی مه طبیعی برای ایجاد فضای سه بعدی حقیقی تر
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
x scale
در عکس هوایی مایل مقیاس خطی است که موازی با خط افق حقیقی عکس کشیده میشودc
true air speed
سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
antedate
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedated
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedates
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
nap side
خواب فرش
[با انجام عمل پرداخت الیاف از قسمت گره بصورت راست و کشیده درآمده و ظاهر حقیقی فرش را بوجود می آورند.]
chemical wash
کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
true horizon
افق حقیقی عکس یا افق پرسپکتیوی عکس هوایی
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
calling dial
صفحه شماره گیر تلفن صفحه نمره گیر تلفن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com