English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
real score نمره واقعی
Other Matches
cambridge equation نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
architecture proper معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
The real problem is not whether machines think but whether men do. مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
grade نمره
t score نمره T
thread fineness نمره نخ
mark نمره
numerals نمره
yarn count نمره نخ
marks نمره
grades نمره
score نمره
scores نمره
numeral نمره
scored نمره
grade score نمره کلاسی
gain score نمره افزوده
evaluation score نمره ازمایش
grader نمره گذار
graphic score نمره نگارهای
evaluation score نمره ارزیابی
gross score نمره خام
ipsative score نمره نسبی
numbering نمره زنی
lie score نمره دروغگویی
scoring نمره گذاری
grading نمره گذاری
accuracy score نمره دقت
grade نمره دادن
grades نمره دادن
composite score نمره مرکب
conduct grade نمره انضباط
additional score نمره اضافی
deviation score نمره انحراف
main score نمره اصلی
derived score نمره اشتقاقی
numbers نمره شمردن
weighted score نمره وزنی
unweighted score نمره غیروزنی
total score نمره کامل
time score نمره زمانی
error score نمره خطا
sigma score نمره معیار
standard score نمره معیار
numbers نمره دادن به
stanine score نمره نه بخشی
raw score نمره خام
number نمره دادن به
number نمره شمردن
score چوب خط نمره
score نمره اوردن
true score نمره حقیقی
test score نمره ازمون
scored چوب خط نمره
scored نمره اوردن
scores چوب خط نمره
percentile score نمره صدکی
graded نمره دار
test value نمره ازمون
scores نمره اوردن
point نمره درس پوان
corrected score نمره اصلاح شده
The car had no licence ( number ) plate . اتوموبیل بی نمره بود
conspect reliability پایایی نمره گذاران
transmuted score نمره تبدیل شده
configural scoring نمره گذاری طرحی
standardized score نمره بهنجار شده
subjective scoring نمره گذاری ذهنی
normalized score نمره هنجار شده
observed score نمره مشاهده شده
scoring key کلید نمره گذاری
differential scoring نمره گذاری افتراقی
predicted score نمره پیش بینی شده
page صفحات را نمره گذاری کردن
paged صفحات را نمره گذاری کردن
pages صفحات را نمره گذاری کردن
telephone dial صفحه نمره گیر تلفن
marks نمره گذاری کردن علامت
mark نمره گذاری کردن علامت
annual average score میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
I give you full marks for that . نمره ات بیست است ! ( آفرین و مرحبا )
The police officer took down the car number . افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
The shoes are a size too big for my feet. کفشها یک نمره برای پایم گشاد است
outpoint سبقت گرفتن پوان یا نمره بیشتر اوردن از
mallet goal نمره دادن از صفر تا 01 به بازیگر به نسبت مهارت او
otis quick scoring mental ability test آزمون توانایی ذهنی اوتیس با نمره گذاری سریع
accession number نمره مسلسل کتابی که به کتب کتابخانه افزوده میشود
scores نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
yarn sorting دسته بندی نخ [بر اساس ظرافت، نمره نخ، جنس و غیره]
score نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
dialed تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dialled تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dials تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dial تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
shake bottle بطری حاوی گویهای کوچک نمره دار برای تعیین شماره بازیگر بیلیارد
actual واقعی
veracious واقعی
lifelike واقعی
positive واقعی
unfeigned واقعی
true life واقعی
McCoy واقعی
card-carrying واقعی
ex post واقعی
ex post saving واقعی
veridical واقعی
actuals واقعی
literal واقعی
very واقعی
veritable واقعی
virtual واقعی
real واقعی
objective واقعی
objectives واقعی
right واقعی
righted واقعی
righting واقعی
essential واقعی
factually واقعی
concrete : واقعی
factual واقعی
essentials واقعی
v ring تصویر شکاف درجه تفنگ روی خال سیاه هدف برای نمره دادن به تیراندازی
never-never غیر واقعی
real value ارزش واقعی
real storage انباره واقعی
true vertical قائم واقعی
make something happen واقعی کردن
real sector بخش واقعی
actualise [British] واقعی کردن
real واقعی موجود
true slump نشست واقعی
carry into effect واقعی کردن
never-never land غیر واقعی
put into effect واقعی کردن
historical costs هزینه واقعی
incidental expenses هزینههای واقعی
matter of fact بطور واقعی
jisen مبارزه واقعی
put into practice واقعی کردن
realizing واقعی کردن
real earnings درامدهای واقعی
objective data دادههای واقعی
objective value ارزش واقعی
bring into being واقعی کردن
out of pocket expenses هزینه واقعی
real wage مزد واقعی
real address آدرس واقعی
truest واقعی حقیقی
truer واقعی حقیقی
true واقعی حقیقی
implement واقعی کردن
put ineffect واقعی کردن
realizes واقعی کردن
realized واقعی کردن
realize واقعی کردن
realising واقعی کردن
realises واقعی کردن
realised واقعی کردن
true complement مکمل واقعی
true complement متمم واقعی
true form فرم واقعی
genuine واقعی حقیقی
carry ineffect واقعی کردن
real anxiety اضطراب واقعی
real assets دارائیهای واقعی
real capital سرمایه واقعی
real costs هزینههای واقعی
true power توان واقعی
real fluid سیال واقعی
real income درامد واقعی
real memory حافظه واقعی
real mode حالت واقعی
real numbers اعداد واقعی
airy-fairy غیر واقعی
put inpractice واقعی کردن
matter-of-fact بطور واقعی
unrealistically غیر واقعی
actual load بار واقعی
actual loss زیان واقعی
actual parameter پارامتر واقعی
actual price قیمت واقعی
actual saving پس انداز واقعی
actual self خود واقعی
actual velocity سرعت واقعی
actualize واقعی کردن
very واقعی فعلی
accomplish واقعی کردن
bring inbeing واقعی کردن
actual key کلید واقعی
actual income درامد واقعی
unrealistic غیر واقعی
unreal غیر واقعی
true north شمال واقعی
life size اندازه واقعی
life-size اندازه واقعی
practicals واقعی کارازموده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com