Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 215 (9 milliseconds)
English
Persian
show
نمودن
showed
نمودن
shows
نمودن
abstract
نمودن
abstracting
نمودن
abstracts
نمودن
seem
نمودن
seemed
نمودن
seems
نمودن
animadvert
نمودن
animalize
نمودن
dont
نمودن
dost
نمودن
showŠetc
نمودن
to gain any ones ear
نمودن
Other Matches
caters
فراهم نمودن
impeach
احضار نمودن
sketches
رسم نمودن
dusk
تاریک نمودن
cater
فراهم نمودن
affixed
اضافه نمودن
catering
فراهم نمودن
friends
یاری نمودن
friend
یاری نمودن
catered
فراهم نمودن
dissociating
تفکیک نمودن
dissociates
تفکیک نمودن
standardising
استاندارد نمودن
standardize
استاندارد نمودن
standardizes
استاندارد نمودن
standardizing
استاندارد نمودن
mirroring
معکوس نمودن
standardised
استاندارد نمودن
imprison
حبس نمودن
imprisoning
حبس نمودن
imprisons
حبس نمودن
assimilatc
مقایسه نمودن
arraign
احضار نمودن
anneal
بادوام نمودن
dissociate
تفکیک نمودن
standardises
استاندارد نمودن
impeached
احضار نمودن
install
منصوب نمودن
affixing
اضافه نمودن
affixes
اضافه نمودن
affix
اضافه نمودن
send
ارسال نمودن
sending
ارسال نمودن
sends
ارسال نمودن
accommodate
تطبیق نمودن
accommodated
تطبیق نمودن
accommodates
تطبیق نمودن
abating
رفع نمودن
abates
رفع نمودن
abated
رفع نمودن
acquits
نمودن برائت
acquit
نمودن برائت
installing
منصوب نمودن
impeaches
احضار نمودن
impeaching
احضار نمودن
abate
رفع نمودن
curtail
مختصر نمودن
curtailed
مختصر نمودن
curtailing
مختصر نمودن
curtails
مختصر نمودن
sketched
رسم نمودن
sketch
رسم نمودن
doubled up
مضاعف نمودن
doubled
مضاعف نمودن
double
مضاعف نمودن
installs
منصوب نمودن
misrepresentation
بد ارائه نمودن
indorsation
تصویب نمودن
digitizing
دیجیتالی نمودن
adjust
تصفیه نمودن
adjust
تسویه نمودن
waived
اغماض نمودن
waives
اغماض نمودن
acquitting
نمودن برائت
fill up
خاکریزی نمودن
numeralization
عددی نمودن
instal
منصوب نمودن
microjustification
ریزتراز نمودن
depilate
ازاله مو نمودن از
plot
رسم نمودن
plots
رسم نمودن
sums
خلاصه نمودن
authorise
مجاز نمودن
sorting
مرتب نمودن
to humble oneself
افتادگی نمودن
stock piling
ذخیره نمودن
waive
اغماض نمودن
account
محاسبه نمودن
plotted
رسم نمودن
sum
خلاصه نمودن
reciprocates
مقابله به مثل نمودن
reciprocated
مقابله به مثل نمودن
reciprocate
مقابله به مثل نمودن
committing
متعهدبانجام امری نمودن
magnetic tape sorting
مرتب نمودن با نوارمغناطیسی
receipt
اعلام وصول نمودن
frequency stabilization
پایدار نمودن فرکانس
pontify
خودرا مقدس نمودن
sign a waiver
قبول اغماض نمودن
hedged
کسب مصونیت نمودن
hedges
کسب مصونیت نمودن
bash
دست پاچه نمودن
bashed
دست پاچه نمودن
bashes
دست پاچه نمودن
price fixing
ثابت نمودن قیمت
bashing
دست پاچه نمودن
commits
متعهدبانجام امری نمودن
committed
متعهدبانجام امری نمودن
receipts
اعلام وصول نمودن
accoutre
با تجهیزات اماده نمودن
credit insurance
بیمه نمودن اعتبار
decipher
کشف رمز نمودن
deciphered
کشف رمز نمودن
deciphers
کشف رمز نمودن
cornering the market
قبضه نمودن بازار
brutalization
حیوان صفت نمودن
bestialize
جانور خوی نمودن
compass
مدارچیزی راکامل نمودن
rebuilds
تجدید بنا نمودن
indexes
اندکس فهرست نمودن
rebuild
تجدید بنا نمودن
commit
متعهدبانجام امری نمودن
hedge
کسب مصونیت نمودن
anticlimaxes
بیان قهقرایی نمودن
anticlimax
بیان قهقرایی نمودن
index
اندکس فهرست نمودن
indexed
اندکس فهرست نمودن
comparmentalize
به قسمتهای مجزا تقسیم نمودن
suppliers rating
درجه بندی نمودن فروشنده ها
to be i. with an idea
فکری در کسی تاثیر نمودن
to something against risk
چیزی را از خطر حفظ نمودن
glamorization
پر زرق و برق و فریبا نمودن
brassage
هزینه مشکوک نمودن شمش
depone
عزل نمودن گواهی دادن
zaps
پاک نمودن قسمتی از برنامه
zapping
پاک نمودن قسمتی از برنامه
japanize
بسبک ژاپونی تزئین نمودن
palpate
لمس کردن امتحان نمودن
find and replace
پیدا کردن و جایگزین نمودن
disinfest
حشرات موذی را دفع نمودن
zap
پاک نمودن قسمتی از برنامه
alphanumeric sort
مرتب نمودن الفبا عددی
accentuating
اهمیت دادن برجسته نمودن
instate
برقرار کردن منصوب نمودن
zapped
پاک نمودن قسمتی از برنامه
supplied
تامین موجودی عرضه نمودن
immerses
غوطه ور کردن شناور نمودن
immersing
غوطه ور کردن شناور نمودن
accentuate
اهمیت دادن برجسته نمودن
accentuated
اهمیت دادن برجسته نمودن
accentuates
اهمیت دادن برجسته نمودن
annihilate
از بین بردن خنثی نمودن
annihilated
از بین بردن خنثی نمودن
annihilates
از بین بردن خنثی نمودن
immersed
غوطه ور کردن شناور نمودن
immerse
غوطه ور کردن شناور نمودن
adjusts
تصفیه نمودن تنظیم کردن
supply
تامین موجودی عرضه نمودن
supplying
تامین موجودی عرضه نمودن
texture
دارای بافت ویژهای نمودن
textures
دارای بافت ویژهای نمودن
condition
شرط نمودن شایسته کردن
adjusting
تسویه نمودن مطابق کردن
adjusting
تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusts
تسویه نمودن مطابق کردن
annihilating
از بین بردن خنثی نمودن
extrapolating
قیاس کردن استقراء نمودن
glamorised
فریبا نمودن طلسم کردن
delineating
ترسیم نمودن معین کردن
delineates
ترسیم نمودن معین کردن
delineated
ترسیم نمودن معین کردن
delineate
ترسیم نمودن معین کردن
glamorises
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorize
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorized
فریبا نمودن طلسم کردن
deposing
عزل نمودن خلع کردن
glamorizes
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizing
فریبا نمودن طلسم کردن
extrapolate
قیاس کردن استقراء نمودن
glamorising
فریبا نمودن طلسم کردن
deposes
عزل نمودن خلع کردن
depose
عزل نمودن خلع کردن
extrapolates
قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolated
قیاس کردن استقراء نمودن
postulating
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
fractionate
تجزیه وتفکیک نمودن برخه کردن
postulate
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
whistle stop
در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
whistle-stop
در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
to engage yourself to do something
خود را به انجام امری متعهد نمودن
postulates
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
To belittle oneself . To make oneself cheap.
خود را سبک کردن ( تحقیر نمودن )
postulated
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
abash
خجالت دادن دست پاچه نمودن
to commit yourself to do something
خود را به انجام امری متعهد نمودن
to prove a will
درستی و اعتباروصیت نامهای را محقق نمودن
tweak
تنظیم عالی ومیزان نمودن یک قطعه تجهیزات
sills
گسله بستری دارای استانه یاپایه نمودن
to force ones hand
کسیرابرخلاف میلش واداربکردن کاری یا اتخاذرویهای نمودن
to p upon any one's blunder
لغزش کسیراباشتیاق پیداکردن وبدان حمله نمودن
tweaks
تنظیم عالی ومیزان نمودن یک قطعه تجهیزات
tweaked
تنظیم عالی ومیزان نمودن یک قطعه تجهیزات
tweaking
تنظیم عالی ومیزان نمودن یک قطعه تجهیزات
greased
روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
grease
روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
greasing
روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
sill
گسله بستری دارای استانه یاپایه نمودن
apotheosize
تکریم اغراق امیز نمودن بدرجهء خدایی پرستیدن
recitations
از حفظ خوانی بازگو نمودن درس حفظی شرح
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com