English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 47 (1 milliseconds)
English Persian
extremities نهایت
extremity نهایت
extreme نهایت
omega نهایت
outrance نهایت
Other Matches
to infinity تا نهایت
an infinite بی نهایت
an infinite quantity بی نهایت
beyond measure بی نهایت
screamingly بی نهایت
in the extreme بی نهایت
to an extreme بی نهایت
infintesimal بی نهایت
plaguily بی نهایت
to a fault بی نهایت
to infinity بی نهایت
fearfully بی نهایت
infinity بی نهایت
excessively بی نهایت
endlessly بی نهایت
infinite بی نهایت
Without ( beyond , above ) price . بی نهایت قیمتی
infinite quantity مقدار بی نهایت
infinity بی نهایت [ریاضی]
sustainable energy انرژی بی نهایت
intolerable تن در ندادنی بی نهایت
breathlessly با نهایت اشتیاق
galactic بی نهایت بزرگ
to the quick بی نهایت سراسر
infinitesimal بی نهایت خرد
infinitesimal بی نهایت کوچک
frustum جزء بی نهایت کوچک
perfection of savagery نهایت وحشی گری
bag of nerves آدم بی نهایت عصبانی و نگران
bundle of nerves آدم بی نهایت عصبانی و نگران
nervous wreck آدم بی نهایت عصبانی و نگران
It is dirt cheap . It is a give - away . مفت است ( بی نهایت ارزان )
he did his utmost نهایت کوشش را بعمل اوردن
use up every ounce of energy نهایت تلاش خود را به کار بستن
Ravishingly beautiful . مثل ماه شب چهارده ( بی نهایت زیبا )
I was petrified. دود از کله ام بلند شد ( بی نهایت متعجب شدم )
To go flat out . To make astupendous effort. غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
one's light s نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
A problem is a chance for you to do your best. مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
I was absolutely infuriated. کارد میزدی خونم در نمی آمد [بی نهایت عصبانی بودم]
The patience of job. صبر ایوب ( صبر وحوصله بی نهایت زیاد )
closed back بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com