Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (32 milliseconds)
English
Persian
serialised
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialises
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialising
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialize
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialized
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializes
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializing
نوبتی کردن پیاپی ساختن
Other Matches
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
perforations
خط سوراخهای کوچک در یک ورقه کاغذ یا کاغذهای پیاپی برای کمک به پاره کردن آنها
typic
نوبتی
tyupical
نوبتی
paroxysmal
نوبتی
periodical
نوبتی
periodic
نوبتی
serials
نوبتی
serial
نوبتی
serials
نوبتی ردهای
henotheism
توحید نوبتی
serial processing
پردازش نوبتی
serial tranmission
مخابره نوبتی
serial subtractor
کاهشگر نوبتی
shift
نوبتی استعداد
rotational post
شغل نوبتی
shifted
نوبتی استعداد
serial storage
انباره نوبتی
shifts
نوبتی استعداد
intermittent
نوبهای نوبتی
serial computer
کامپیوتر نوبتی
serial adder
افزایشگر نوبتی
serial printer
چاپگر نوبتی
serial operation
عمل نوبتی
serializer
نوبتی کننده
serial access
دستیابی نوبتی
serial
نوبتی ردهای
serial feeding
تغذیه نوبتی
consecutive climbing
صعود نوبتی
moon blind
دچار اماس نوبتی
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
rotation
تعویض نوبتی یکانها یا افراد
moon blindness
اماس نوبتی در چشم اسب
squads
گروه 5 نفری تیراندازان در مسابقه نوبتی
squad
گروه 5 نفری تیراندازان در مسابقه نوبتی
successive
پیاپی
successions
پیاپی
serial
پیاپی
succession
پیاپی
consecutive
پیاپی
serials
پیاپی
pacer
شریک نوبتی بازیگروقتی که شرکت کننده کم باشد
consecutive
پیاپی متوالی
serializer
پیاپی ساز
continuous reinforcement
تقویت پیاپی
serial number
شماره پیاپی
serial numbers
شماره پیاپی
successively
پیاپی پشت سر هم
serial feeding
خورش پیاپی
vomiturition
استفراغ پیاپی
serial correlation
همبستگی پیاپی
serial access
دستیابی پیاپی
biotic succession
پیاپی زیستی
rotating unit
یکان در حال تعویض یاچرخش نوبتی بین پستها
consecutive number of the chart
شماره پیاپی نقشه
accumulative sampling
نمونه گیری پیاپی
serial access memory
حافظه با دستیابی پیاپی
bursts
گروهی از خطاهای پیاپی .
burst
گروهی از خطاهای پیاپی .
continual
آنچه به طور پیاپی رخ میدهد
peppering
فلفلی باضربات پیاپی زدن
pepper
فلفلی باضربات پیاپی زدن
quick firer
تفنگی که پیاپی میتواندتیراندازی کند
meteoric shower
سقوط پیاپی شهابهای ثاقب
meteor shower
سقوط پیاپی شهابهای ثاقب
peppers
فلفلی باضربات پیاپی زدن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
Seven solid years.
هفت سال تمام (پیاپی،آز گار )
continuous
سیگنال آنالوگ که پیاپی تغییر میکند
sample size
مدت زمان بین دوالگوی پیاپی
paces
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
splice
ترکیب در نوار مغناطیسی برای تشکیل یک طول پیاپی .
spliced
ترکیب در نوار مغناطیسی برای تشکیل یک طول پیاپی .
splices
ترکیب در نوار مغناطیسی برای تشکیل یک طول پیاپی .
splicing
ترکیب در نوار مغناطیسی برای تشکیل یک طول پیاپی .
alliteration
اغاز چند کلمه پیاپی با یک حرف متشابه الصورت
To bear (put up) with somebody.
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineers
اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineer
اداره کردن طرح کردن و ساختن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineered
اداره کردن طرح کردن و ساختن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
gets
مجاب کردن ساختن
get
مجاب کردن ساختن
getting
مجاب کردن ساختن
work up
ترکیب کردن ساختن
to lay it on thick
نصب کردن ساختن
sprocket wheel
چرخ دندانه دار که سوراخ شده یا پیاپی قرار می گیرد
sprocket
چرخ دندانه دار که سوراخ شده یا پیاپی قرار می گیرد
violate
بی حرمت ساختن مختل کردن
detect
کشف کردن نمایان ساختن
provides
میسر ساختن تامین کردن
illuminate
درخشان ساختن زرنما کردن
violated
بی حرمت ساختن مختل کردن
assimilating
تلفیق کردن همانند ساختن
detected
کشف کردن نمایان ساختن
to cotton with each other
باهم ساختن یارفاقت کردن
fraternizing
برادری کردن متفق ساختن
detects
کشف کردن نمایان ساختن
detecting
کشف کردن نمایان ساختن
assimilating
هم جنس کردن شبیه ساختن
provide
میسر ساختن تامین کردن
fraternizes
برادری کردن متفق ساختن
indicates
نمایان ساختن اشاره کردن بر
internalizes
باطنی ساختن داخلی کردن
internalized
باطنی ساختن داخلی کردن
internalize
باطنی ساختن داخلی کردن
internalises
باطنی ساختن داخلی کردن
assimilate
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilate
تلفیق کردن همانند ساختن
violates
بی حرمت ساختن مختل کردن
to cotton together
باهم ساختن یارفاقت کردن
assimilated
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilated
تلفیق کردن همانند ساختن
internalised
باطنی ساختن داخلی کردن
internalising
باطنی ساختن داخلی کردن
assimilates
تلفیق کردن همانند ساختن
franks
باطل کردن مصون ساختن
emboss
مزین کردن پرجلوه ساختن
subdue
مقهور ساختن رام کردن
trump up
<idiom>
ساختن ،درمغز اختراع کردن
fructify
برومند کردن بارور ساختن
proscribed
ممنوع ساختن تحریم کردن
destroys
ویران کردن نابود ساختن
localize
محلی کردن موضعی ساختن
localizing
محلی کردن موضعی ساختن
tumify
اماس کردن متورم ساختن
perpetuate
دائمی کردن جاودانی ساختن
proscribes
ممنوع ساختن تحریم کردن
perpetuated
دائمی کردن جاودانی ساختن
destroying
ویران کردن نابود ساختن
proscribing
ممنوع ساختن تحریم کردن
perpetuating
دائمی کردن جاودانی ساختن
subdues
مقهور ساختن رام کردن
subduing
مقهور ساختن رام کردن
improvise
انا ساختن تعبیه کردن
fraternized
برادری کردن متفق ساختن
fraternize
برادری کردن متفق ساختن
improvises
انا ساختن تعبیه کردن
improvising
انا ساختن تعبیه کردن
localizes
محلی کردن موضعی ساختن
fraternising
برادری کردن متفق ساختن
fraternises
برادری کردن متفق ساختن
fraternised
برادری کردن متفق ساختن
proscribe
ممنوع ساختن تحریم کردن
perpetuates
دائمی کردن جاودانی ساختن
localises
محلی کردن موضعی ساختن
localising
محلی کردن موضعی ساختن
agonise
معذب ساختن متاثر کردن
destroy
ویران کردن نابود ساختن
franking
باطل کردن مصون ساختن
reproduces
چاپ کردن دوباره ساختن
discompose
مضطرب ساختن پریشان کردن
surprise
متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprises
متعجب ساختن غافلگیر کردن
entomb
دفن کردن مقبره ساختن
entombed
دفن کردن مقبره ساختن
entombing
دفن کردن مقبره ساختن
entombs
دفن کردن مقبره ساختن
lanes
کوچه ساختن منشعب کردن
surprize
متعجب ساختن غافلگیر کردن
assimilates
هم جنس کردن شبیه ساختن
reproduced
چاپ کردن دوباره ساختن
inculcate
جایگیر ساختن تلقین کردن
reproduce
چاپ کردن دوباره ساختن
admires
متحیر کردن متعجب ساختن
admired
متحیر کردن متعجب ساختن
obliges
وادار کردن مرهون ساختن
obliged
وادار کردن مرهون ساختن
oblige
وادار کردن مرهون ساختن
lane
کوچه ساختن منشعب کردن
avouch
تضمین کردن مستقر ساختن
attract
جذب کردن مجذوب ساختن
incapacitated
ناتوان ساختن محجور کردن
to bear with a person
باکسی ساختن یاسازش کردن
incapacitates
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitating
ناتوان ساختن محجور کردن
preparing
مهیا ساختن مجهز کردن
to hammer out
ساختن بکوشش درست کردن
prepares
مهیا ساختن مجهز کردن
prepare
مهیا ساختن مجهز کردن
incapacitate
ناتوان ساختن محجور کردن
prey
دستخوش ساختن طعمه کردن
attracted
جذب کردن مجذوب ساختن
attracting
جذب کردن مجذوب ساختن
attracts
جذب کردن مجذوب ساختن
redargue
متهم ساختن تکذیب کردن
retard
کند ساختن معوق کردن
retarding
کند ساختن معوق کردن
retards
کند ساختن معوق کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com