English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 130 (7 milliseconds)
English Persian
round robin نوبت گردشی
Other Matches
intermit نوبت داشتن نوبت شدن
circulatory گردشی
ambulatory گردشی
rotatory گردشی
peristrephic گردشی
cyclical گردشی
rotary drill گمانه زن گردشی
circular motion حرکت گردشی
autorotation خود گردشی
circulating storage انباره گردشی
circulation oiling روغنکاری گردشی
flood oiling روغنکاری گردشی
flow diagram نمودار گردشی
immovable feast جشن یا عیدبی گردشی
flowchart نمودار گردشی روندنمایی
oil circulating lubrication روغنکاری نوع گردشی
flowchart symbol نماد نمودار گردشی
force feed circulation oiling روغنکاری گردشی تحت فشار
deambulatory [راهرو یا گردشی در صدر کلیسا]
serve نوبت
served نوبت
serves نوبت
reprise نوبت
turn نوبت
turns نوبت
heat نوبت
tertian fever نوبت غب
tertian fever نوبت سه به یک
trick نوبت
heats نوبت
tours نوبت
tricking نوبت
inning نوبت
periodicity نوبت
touring نوبت
alternation نوبت
toured نوبت
tour نوبت
intermittence نوبت
out of turn بی نوبت
tricked نوبت
intermittent نوبت دار
it is my lead نوبت من است
handout نوبت بازی
movement credit نوبت حرکت
handouts نوبت بازی
tricking نوبت نگهبانی
tricked نوبت نگهبانی
trick نوبت نگهبانی
out of turn خارج از نوبت
prime shift نوبت اول
periodic نوبت دار
shift نوبت کاری
shift نوبت کار
shift نوبت تعویض
shifts نوبت کار
penalty از کف دادن نوبت
penalties از کف دادن نوبت
periods نوبت مرحله
periods نوبت ایست
period نوبت مرحله
period روزگار نوبت
period نوبت ایست
roundest نوبت گردکردن
round نوبت گردکردن
shifted نوبت تعویض
every dog has his day <idiom> آسیاب به نوبت
shifts نوبت کاری
shifts نوبت تعویض
periods روزگار نوبت
whose turn is it? نوبت کیست
shifted نوبت کار
shifted نوبت کاری
round robin با گردش نوبت
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
shift schedule برنامه نوبت کاری
it is your move نوبت شما است
every other <idiom> به نوبت عرض شدن
My turn! حالا نوبت منه!
on deck در انتظار نوبت شنا
to be one's turn [go] نوبت [کسی] شدن
on deck دونده منتظر نوبت
first dogwatch نوبت نگهبانی عصر
say نوبت حرف زدن
says نوبت حرف زدن
out نوبت سرویس اسکواش
rotas جدول نوبت خدمت
rota جدول نوبت خدمت
collocation نظم نوبت وترتیب
outed نوبت سرویس اسکواش
batters توپزنی که نوبت اوست
air register تنظیم نوبت پرواز
roundest نوبت گرد کردن
out- نوبت سرویس اسکواش
round نوبت گرد کردن
batter توپزنی که نوبت اوست
bat around توپ زدن به نوبت در یک ردیف
He jumped the queue. پرید توی صف ( خارج از نوبت )
striker بیلیارد بازی که نوبت اوست
striker کروکه بازی که نوبت اوست
strikers بیلیارد بازی که نوبت اوست
strikers کروکه بازی که نوبت اوست
every dog has his d. هرکسی چندروزه نوبت اوست
queuing theory نظریه خط انتظار نوبت درتحقیق عملیات
moves نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
move نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moved نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
antiperiodic جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
all things come to him who waits <proverb> بر اثر صبر نوبت ظفر آید
every dog has his day <idiom> <none> هرکسی پنج روزه نوبت اوست
platoons بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
platoon بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
To jump the queue. خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
call book دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
first come, first served <idiom> هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
ball is in your court <idiom> [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
innings نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
one and nine balls billiard بیلیارد کیسهای بین 4 بازیگرکه گویها به نوبت زده می شوند
to catch out a batsman گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
threesome مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
threesomes مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
concurrent اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
due از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده
collocation ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
wicket میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
wickets میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
every one fired two rounds هر کسی دو تیر خالی کرد هر کسی دو نوبت شلیک کرد
duty roster دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com