Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (7 milliseconds)
English
Persian
round
نوبت گردکردن
roundest
نوبت گردکردن
Other Matches
intermit
نوبت داشتن نوبت شدن
rolls
گردکردن
rolled
گردکردن
roll
گردکردن
agglomerate
گردکردن
to make a dust
گردکردن
conglobe
گردکردن گلوله شدن
pulverizator
اسباب جهت ساییدن یا گردکردن چیزی
tours
نوبت
touring
نوبت
trick
نوبت
toured
نوبت
tour
نوبت
turns
نوبت
serves
نوبت
served
نوبت
serve
نوبت
heats
نوبت
heat
نوبت
turn
نوبت
tricked
نوبت
reprise
نوبت
out of turn
بی نوبت
intermittence
نوبت
inning
نوبت
alternation
نوبت
tertian fever
نوبت سه به یک
tertian fever
نوبت غب
periodicity
نوبت
tricking
نوبت
round robin
نوبت گردشی
round robin
با گردش نوبت
intermittent
نوبت دار
tricking
نوبت نگهبانی
prime shift
نوبت اول
tricked
نوبت نگهبانی
handout
نوبت بازی
trick
نوبت نگهبانی
handouts
نوبت بازی
it is my lead
نوبت من است
movement credit
نوبت حرکت
out of turn
خارج از نوبت
whose turn is it?
نوبت کیست
every dog has his day
<idiom>
آسیاب به نوبت
period
نوبت ایست
shift
نوبت کاری
shifted
نوبت تعویض
shifted
نوبت کار
shifted
نوبت کاری
shift
نوبت کار
shift
نوبت تعویض
period
روزگار نوبت
period
نوبت مرحله
periods
نوبت ایست
periods
روزگار نوبت
penalties
از کف دادن نوبت
penalty
از کف دادن نوبت
periods
نوبت مرحله
periodic
نوبت دار
shifts
نوبت تعویض
shifts
نوبت کار
shifts
نوبت کاری
first dogwatch
نوبت نگهبانی عصر
out-
نوبت سرویس اسکواش
round
نوبت گرد کردن
on deck
دونده منتظر نوبت
rotas
جدول نوبت خدمت
rota
جدول نوبت خدمت
it is your move
نوبت شما است
on deck
در انتظار نوبت شنا
roundest
نوبت گرد کردن
The ball is in your court.
<idiom>
حالا نوبت تو است.
air register
تنظیم نوبت پرواز
collocation
نظم نوبت وترتیب
out
نوبت سرویس اسکواش
My turn!
حالا نوبت منه!
says
نوبت حرف زدن
say
نوبت حرف زدن
outed
نوبت سرویس اسکواش
batters
توپزنی که نوبت اوست
batter
توپزنی که نوبت اوست
shift schedule
برنامه نوبت کاری
to be one's turn
[go]
نوبت
[کسی]
شدن
every other
<idiom>
به نوبت عرض شدن
He jumped the queue.
پرید توی صف ( خارج از نوبت )
striker
بیلیارد بازی که نوبت اوست
strikers
بیلیارد بازی که نوبت اوست
striker
کروکه بازی که نوبت اوست
bat around
توپ زدن به نوبت در یک ردیف
every dog has his d.
هرکسی چندروزه نوبت اوست
strikers
کروکه بازی که نوبت اوست
all things come to him who waits
<proverb>
بر اثر صبر نوبت ظفر آید
To jump the queue.
خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
queuing theory
نظریه خط انتظار نوبت درتحقیق عملیات
platoons
بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
antiperiodic
جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
move
نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
platoon
بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
every dog has his day
<idiom>
<none>
هرکسی پنج روزه نوبت اوست
moves
نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moved
نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
call book
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
first come, first served
<idiom>
هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
innings
نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
ball is in your court
<idiom>
[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
one and nine balls billiard
بیلیارد کیسهای بین 4 بازیگرکه گویها به نوبت زده می شوند
threesome
مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
to catch out a batsman
گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
threesomes
مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
concurrent
اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
due
از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده
wicket
میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
wickets
میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
collocation
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
every one fired two rounds
هر کسی دو تیر خالی کرد هر کسی دو نوبت شلیک کرد
duty roster
دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com