Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English
Persian
carry light
نورافکن روشن نگهداشتن هدف برای تعقیب
Other Matches
jacklight
ماهیگیری غیرمجاز در شب بکمک نورافکن نورافکن برای شکار غیر مجاز در شب
search light illumination
روشن کردن منطقه با نورافکن
limelight
قسمتی ازصحنه نمایش که بوسیله نورافکن روشن شده باشد محل موردتوجه وتماشای عموم
barrier light
نورافکن ساحل دریا برای پیداکردن مسیر کشتی
flashed
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
card up one's sleeve
<idiom>
برای روز مبادا نگهداشتن
liberal education
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
stay
سیم وصل به دکل برای نگهداشتن ان
stall feed
در طویله برای پروار شدن نگهداشتن
stayed
سیم وصل به دکل برای نگهداشتن ان
warm up
اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
eat one's cake and have it too
<idiom>
هم استفاده کردن وهم برای مبادا نگهداشتن
boost control
سیستم کنترلی برای نگهداشتن فشار بوستر
batten
قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
drag bunt
ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
battens
قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
watch guard
زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
nothing to the right
دستور به سکانی برای نگهداشتن سکان به سمت راست
beechive spring
فلزی از جنس فولاد سخت برای نگهداشتن محل پرچ
tee
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
captures
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
tees
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
capturing
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
teed
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
capture
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
teeing
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
sustain
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustains
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustained
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
cognizance
ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
neutralize track
هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
epexegetically
برای روشن شدن معنی
beacon double
اسم رمز برای انتخاب روش تعقیب هدف با استفاده از دونوع موج رادار
prize fighting
درمحلهای عمومی برای جایزه که طرفین نزاع و شرط بندی کنندگان قابل تعقیب هستند
clutch start
روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
witch hunt
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunt
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunts
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
to jump-start someone's car
کمک برای روشن کردن
[خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
monitored
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitors
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitor
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
retarding
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retards
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retard
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
kernels
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernel
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
warm standby
وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
elevation tracking
دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
illumination by diffusion
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
smoke test
بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
projector
نورافکن
floodlight
نورافکن
spotlights
نورافکن
projectors
نورافکن
headlamp
نورافکن
spotlighted
نورافکن
headlamps
نورافکن
spotlighting
نورافکن
search light
نورافکن
spotlight
نورافکن
floodlights
نورافکن
distance light
نورافکن
spotlight
چراغ نورافکن
spotlights
چراغ نورافکن
spotlighting
چراغ نورافکن
spotlighted
چراغ نورافکن
lamp reflector
آینه نورافکن
lamp deflector
نورافکن لامپ
illuminator
نورافکن مذهب
search light illumination
روشنایی با نورافکن
barrier light
نورافکن ساحلی
arc light projector
نورافکن قوسی
deflector of lamp
نورافکن لامپ
parabolic reflector
نورافکن اتومبیل
motorcycle headlamp
نورافکن موتورسیکلت
illuminati
روشن ضمیران روشن فکران
daylight
روز روشن روشن کردن
daylit
روز روشن روشن کردن
shining
مسابقه بکمک نورافکن
omnibus headlamp
نورافکن مینی بوس
floodlit
با نور نورافکن نورانیشده
jacklight
نورافکن مخصوص ماهیگیری
lightening bug ship
هلی کوپتر نورافکن دار
occulter
صفحه پوشاننده بیم نورافکن
landing beam
نورافکن هدایت زمینی هواپیمابرای فرود
half tone screen
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
touches
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
luminaire
دستگاه نورافکن مرکب ازحباب ودستگاه انعکاس نوروغیره
vignetting
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
prima facie evidence
مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
pursuit
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuits
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
illuminate
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flare
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminates
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flares
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
bate
نگهداشتن
reserves
نگهداشتن
reserve
نگهداشتن
holds
نگهداشتن
to keep in d.
نگهداشتن
to hold in restraint
نگهداشتن
reserving
نگهداشتن
saves
نگهداشتن
hold
نگهداشتن
saved
نگهداشتن
save
نگهداشتن
imprisons
نگهداشتن
to take into custody
نگهداشتن
sustain
نگهداشتن
hold on
نگهداشتن
retains
نگهداشتن
retain
نگهداشتن
sustains
نگهداشتن
sustained
نگهداشتن
retention
نگهداشتن
preserves
نگهداشتن
preserve
نگهداشتن
imprison
نگهداشتن
retaining
نگهداشتن
imprisoning
نگهداشتن
retained
نگهداشتن
preserving
نگهداشتن
snubbed
نگهداشتن طناب
snubbing
نگهداشتن طناب
preserve
باقی نگهداشتن
snubs
نگهداشتن طناب
count out
<idiom>
بیرون نگهداشتن
chins
زیرچانه نگهداشتن
preserving
باقی نگهداشتن
preserves
باقی نگهداشتن
locks
محکم نگهداشتن
lock
محکم نگهداشتن
snub
نگهداشتن طناب
sabbattize
سبت نگهداشتن
have custody of
امانت نگهداشتن
hold over
<idiom>
طولانی نگهداشتن
fid
بامیله نگهداشتن
secures
محکم نگهداشتن
tong
باانبر نگهداشتن
station keeping
در خط نگهداشتن ناو
chin
زیرچانه نگهداشتن
secure
محکم نگهداشتن
retraining
نگهداشتن در ندامتگاه
keep up
<idiom>
درشرایط عالی نگهداشتن
desiccate
در جای خشک نگهداشتن
wage freeze
ثابت نگهداشتن دستمزد
propped
نگهداشتن پشتیبانی کردن
To hold (keep) a secret close to ones chest.
رازی درسینه نگهداشتن
propping
نگهداشتن پشتیبانی کردن
prop
نگهداشتن پشتیبانی کردن
to block a ball
نگهداشتن توپ در بازی
to choke down
بزحمت دردل نگهداشتن
grabs
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
maintained
نگهداشتن برقرار داشتن
maintain
نگهداشتن برقرار داشتن
holds
نگهداشتن پناهگاه گرفتن
locked up
زیر قفل نگهداشتن
floats
روی اب نگهداشتن شناور
hold
نگهداشتن پناهگاه گرفتن
surged
تحت کشش نگهداشتن
surge
تحت کشش نگهداشتن
surges
تحت کشش نگهداشتن
maintains
نگهداشتن برقرار داشتن
restrains
نگهداشتن مهار کردن
restraining
نگهداشتن مهار کردن
restrain
نگهداشتن مهار کردن
l support
نگهداشتن بصورت زاویه
grabbing
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
floated
روی اب نگهداشتن شناور
grabbed
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grab
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
float
روی اب نگهداشتن شناور
safeguards
تامین کردن امن نگهداشتن
tallying
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
to safeguard
[against]
امن نگهداشتن
[علیه]
[در برابر]
safeguarding
تامین کردن امن نگهداشتن
tallied
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
safeguarded
تامین کردن امن نگهداشتن
cross support
نگهداشتن بدن بحالت صلیب
safeguard
تامین کردن امن نگهداشتن
tallies
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tally
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
beams
عرض ستون نور نورافکن شعاع نور
beam
عرض ستون نور نورافکن شعاع نور
acquisitions
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
preserves
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
heading hold
روش ثابت نگهداشتن سمت پرواز
preserving
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserve
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
acquisition
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
To keep onesface ruddy by the slap it has receive.
<proverb>
با سیلى صورت خود را سرخ نگهداشتن .
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com