English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (29 milliseconds)
English Persian
indicator نوری که برای اخطار دادن یا بیان وضعیت یک قطعه به کار می رود
Other Matches
devices یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
device یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
inductor قطعه الکتریکی شامل هستهای از سیم برای بیان تاثیرات روی مدار.
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
overlaying قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است
overlay قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است
overlays قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است
result code پیام ارسالی از مودم به کامپیوترمحلی برای بیان وضعیت مودم
alerts تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alert تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerted تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerted وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alerts وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alert وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
fibre optics لایه شیشهای یا پلاستیکی نازک که قادر به ارسال سیگنالهای نوری است . سیگنال نوری یا لیزری برای نمایش داده ارسالی تقسیم میشود
clicks صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
click صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clicked صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
fully از قبیل هر قطعه نوری یا نهانی
statements بیان وضعیت
statement بیان وضعیت
maintenance 1-قرار دادن ماشین در وضعیت کارایی خوب . 2-کارهایی که برای اجرای سیستم انجام می شوند مثل ترمیم خرابی ها
poll بیان وضعیت وسیله جانبی در شبکه
polls بیان وضعیت وسیله جانبی در شبکه
polled بیان وضعیت وسیله جانبی در شبکه
senses آزمایش وضعیت یک وسیاه یا قطعه الکترونیکی
sense آزمایش وضعیت یک وسیاه یا قطعه الکترونیکی
sensed آزمایش وضعیت یک وسیاه یا قطعه الکترونیکی
flying status وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
second مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
logic قطعه آزمایش که وضعیت منط قی قط عات یا مدارها را نشان میدهد
planar روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
powering بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
powers بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
power بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
powered بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
serve a notice on someone برای کسی اخطار فرستادن
warm up اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
infra red link روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
serve notice on اخطار کتبی دادن به
dye polymer recording در دیسکهای نوری روش ضبط که تغییرات در دیسک نوری پلاستیکی در لایه باریک توکار ایجاد میکند یک مزیت بزرگ این روش : داده ذخیره شده روی دیسک نوری قاب پاک شدن است
to serve a notice on some one اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
give two months notice دو ماه پیشتر اخطار دادن
disorderly close down آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
faults تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fault تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
magneto optical disc دیسک نوری که در وسیله ضبط مغناطیسی- نوری به کار می رود
responses فضایی در فرم که برای خواندن داده با علامت نوری به کار می رود
response فضایی در فرم که برای خواندن داده با علامت نوری به کار می رود
optical اشبعه لیزر و سایر منابع نور برای داده به صورت پاسهای نوری
graphics قلم نوری با دقت بالا برای رسم روی صفحه نمایش گرافیکی
wand دستگاه ورودی خواندن برچسبهای رمزی شمش نوری به وسیله حس کردن الگوهای نوری فضاهای تیره و روشن
wands دستگاه ورودی خواندن برچسبهای رمزی شمش نوری به وسیله حس کردن الگوهای نوری فضاهای تیره و روشن
segmentation تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
flag 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
electronic قلم یا عصای نوری قلمی که برای رسم روی جدول گرافیکی به کارمی رود
optical شیشه یا پلاستیک محافظت شده با مواد محافظ برای ارسال پیاپی سیگنالهای نوری
resolving power اندازه گیری توانایی سیستم نوری برای تشخیص خط وط سیاه روی صفحه سفید.
to develop [into] توسعه دادن وضعیت [به]
to grow [into] توسعه دادن وضعیت [به]
signalling 1-روش فرستنده برای هشدار به گیرنده برای ارسال یک پیام . 2-ارتباط با فرستنده درباره وضعیت گیرنده
columns در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
column در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
optical character recognition تشخیص نوری دخشه تشخیص کاراکتر نوری شناسایی نوری دخشه بازشناسی نوری دخشه بازشناسی کاراکتر نوری
fibre distributed data interface II استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال داده مگابایت در ثانیه است . ولی میتواند بخشی از پهنای باند را به کانال آنالوگ کیلو بیت در ثانیه برای داده صوتی یا تصویری اختصاص دهد
location جایگاه وضعیت مکانی جا دادن
locations جایگاه وضعیت مکانی جا دادن
fibre که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
fiber که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
fibres که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
connects وضعیت یک مودم برای ارسال داده روی یک خط ارتباطی
undo برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
connect وضعیت یک مودم برای ارسال داده روی یک خط ارتباطی
control vane تیغه متحرکی برای کنترل وضعیت و مسیر پرواز
status سیگنال کامپیوتری برای درخواست اطلاعات از وضعیت خط ی ترمینال
undoes برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
fibre optics لایههای مناسب شیشهای یا پلاستیکی محافظت شده برای ارسال سیگنالهای نوری که داده سریع منتقل می کنند
collimate تنظیم کردن هرنوع تجهیزات اپتیکی برای داشتن پرتو نوری موازی از یک منبع نقطهای نور یا برعکس
develop توسعه دادن وضعیت تهیه کردن
develops توسعه دادن وضعیت تهیه کردن
cladding واسطه شفافی که هسته یک فیبر نوری را احاطه میکند دومین لایه واحد فیبر نوری
transients وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
transient وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
invert که برای بیان نقل قول به کار می رود
gollies حرف ندا برای بیان تعجب و غیره
wisha برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
inverting که برای بیان نقل قول به کار می رود
diction عبارت انتخاب لغت برای بیان مطلب
inverts که برای بیان نقل قول به کار می رود
golly حرف ندا برای بیان تعجب و غیره
giving نسبت دادن به بیان کردن
represents بیان کردن نشان دادن
gives نسبت دادن به بیان کردن
represent بیان کردن نشان دادن
to set out بیان کردن شرح دادن
represented بیان کردن نشان دادن
give نسبت دادن به بیان کردن
enquiry کد کنترل مخصوص که تقاضایی برای معرفی یا وضعیت یا داده یک وسیله است
modes وضعیت تقسیم که در آن سیگنالهای کنترلی برای انتخاب توابع دریافت می شوند
mode وضعیت تقسیم که در آن سیگنالهای کنترلی برای انتخاب توابع دریافت می شوند
algorithmic language یک زبان که برای بیان الگوریتم ها طراحی شده است
x punch سوراخ کارت در ستون برای بیان عدد منفی
X distance سوراخ کارت در ستون برای بیان عدد منفی
extends روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
name کلمه معمولی برای بیان آدرس در زبان ماشین
extend روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
extending روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
names کلمه معمولی برای بیان آدرس در زبان ماشین
integer اصط لاح ریاضی برای بیان عدد کامل
integers اصط لاح ریاضی برای بیان عدد کامل
fibres نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
fibre نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
fiber نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
stringers قطعه چوب اضافی برای استحکام تخته موج
stringer قطعه چوب اضافی برای استحکام تخته موج
battens قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
meanest متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
mean متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
batten قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
meaner متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
fibre distributed data interface استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال دده مگابایت در ثانیه است
condition 1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
mos حافظه با وضعیت ثابت که از MOSFET برای ذخیره داده دودویی استفاده میکند
attitude motor موتورهای راکت کوچک برای کنترل وضعیت رسانگر فضایی در حال حرکت
center of gravity limits محدوده مجاز برای جابجاشدن گرانیگاه هواپیما بدون اختلال در وضعیت پرواز ان
dirty bit برای بیان اینکه در حافط ه اصلی بار شده اند
markers کد وارد شده در فایل یا متن برای بیان یک بخش خاص
external سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
prompt نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود
precedence قوانین محاسباتی برای بیان نحوه محاسبه عملیات ریاضی
role indicator نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
gibberish اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
externals سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
prompted نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود
prompts نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود
parameters زیرتابعی که از پارامترها برای بیان حدود و عملیات استفاده میکند
parameter زیرتابعی که از پارامترها برای بیان حدود و عملیات استفاده میکند
marker کد وارد شده در فایل یا متن برای بیان یک بخش خاص
leases نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
generals استاندارد برای باس واسط بین کامپیوتر و یک قطعه آزمایشگاهی
lease نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
redundant قطعه اضافی که برای کاری در صورت خطا استفاده میشود
blankets لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
blanketed لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
general استاندارد برای باس واسط بین کامپیوتر و یک قطعه آزمایشگاهی
gpib استاندارد برای باس واسط بین کامپیوتر و قطعه آزمایشگاهی
service توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
weight قطعه سرب درکیف زین برای جبران کمبودوزن اسب
blanket لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
serviced توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
reset برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
resets برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
queried پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل
querying پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل
query پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل
queries پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل
ocr فرآیندی که امکان تشخیص حروف چاپ شده یا نوشته شده را به صورت نوری و تبدل آن به کد قابل خواندن توسط ماشین که ورودی کامپیوتر ست دارد با استفاده از حرف خان نوری
texts کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
configured out وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده عدم آمادگی آن برای استفاده است
configured off وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده عدم آمادگی آن برای استفاده است
dtr سیگنال از وسیلهای که آمادگی خود را برای ارسال داده بیان میکند
text کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
crunches بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
crunch بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
configured in وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده آماده بودن آن برای استفاده است
Shannon's Law قانونی که بیشترین گنجایش محل اطلاعات را برای خط ارتباطی بیان کند
cancelling کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
crunched بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
cancels کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
nil pointer اشاره گری که برای بیان انتهای یک لیست پیوندی بکارمی رود
cts CSR برای بیان اینکه یک خط یا وسیله آماده ارسال داده است
cancel کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
rhetorical question مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
faceted code یات یک موضوع را بیان میکند با انتساب دادن به هر یک یک مقدار
technology قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
technologies قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
simple network management protocol سیستم مدیریت شبکه که نحوه ارسال داده وضعیت از گرههای کنترل به ایستگاه کنترل را بیان میکند. SNNP قادر به کارترون با هر نوع شبکه سخت افزار یا نرم افزار به صورت مجازی است
dollar sign که رد برخی زبانها برای بیان یک متغیر به عنوان نوع رشته به کار می رود
dataset سیگنال RSC ازمودم به کامپیوتر برای بیان اینکه آماده استفاده است
zone ناحیه یا بخشی از صفحه تصویر که برای چاپ مخصوص بیان شده است
zones ناحیه یا بخشی از صفحه تصویر که برای چاپ مخصوص بیان شده است
carriers سیگنال RSC از مودم به کامپیوتر برای بیان دریافت یک موج داده ارسالی
carrier سیگنال RSC از مودم به کامپیوتر برای بیان دریافت یک موج داده ارسالی
BAK file extension مشخصه سه حرف استاندارد در سیستم MS DOS برای بیان یک پشتیبان یا کپی از فایل
underflow نتیجه عملیات عددی که برای بیان با دقت کامپیوتر بسیار کوچک است
FDDI استانداردن ن لاANSI برای شبکههای با سرعت بالا که از کابل با فیبر نوری در توپولوژی حلقه دو سویه استفاده میکند. داده در واحد مگابایت در ثانیه منتقل میشود
serviceability criteria وضعیت امادگی تجهیزات وضعیت قابلیت استفاده ازوسایل
inverse تغییر وضعیت منط قی یک سیگنال یا وسیله به وضعیت مخالف آن
frequency shift keying روشی برای انتقال اطلاعات که در ان وضعیت بیت ارسال شده توسط یک لهجه شنیدنی مشخص میشود
carrying سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
macro کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
carries سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com