English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 56 (1 milliseconds)
English Persian
The sun rays dazzle (hit) the eyes. نور آفتاب چشم رامی زند
Other Matches
Every single day. Day in day out. آفتاب به آفتاب
sunset غروب آفتاب
on the sunny side . درسمت آفتاب رو
Fully exposed (over-exposed)to the sun. درسینه آفتاب
weatherbeaten آفتاب سوخته
Make hay while the sun shines. <proverb> تا آفتاب مى تابد خرمن کن.
sun lamp لامپ حمام آفتاب
The sun was roasting us . آفتاب ما راکباب کرد
sun lamps لامپ حمام آفتاب
plane as a pikestaff مانند آفتاب روشن
rain or shine چه باران باشد چه آفتاب
sagittarii رامی
sagittarius رامی
obedience رامی
docility رامی
ramie رامی
mansuetude حلم رامی
The sun is all the more welcome. In this cold weather. دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
Ravishingly beautiful. مثل پنجه آفتاب ( بسیار زیبا )
I am thinking of your own good. من خو بی شما رامی خواهم
rummy بازی ورق رامی
canasta نوعی بازی رامی
sunscreens کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
tip fading [رنگ پریدگی الیاف در مجاورت نور آفتاب]
sunscreen کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
Even a fool knows this . یک احمق هم این رامی داند
his sight could p darkness بینایی وی تاریکی رامی شکافت
My shoes pinch. کفشها پایم رامی زند
We speake the same language. we are on the same wavelength. we understand each other. زبان همدیگر رامی فهمیم
Water lays the dust. آب گرد وخاک رامی خواباند
This is precisely ( exactly) what I wanted to know . همین رامی خواستم بدانم
His action is in the nature of sour grapes. اززور پسی اینکار رامی کند
cribbage یکجور بازی ورق شبیه رامی
gin rummy نوعی بازی رامی مخصوص دو نفر
Do you move in high circles ? آیا مقامات عالی رامی شناسید ؟
Do you know the definition (meaning) of this word? تعریف این لغت رامی دانید ؟
What foreign language do you know? کدام زبان خارجی رامی دانید ؟
slater کسی که پوست خام رامی تراشد
trainbearer کسیکه دنباله لباس دیگری رامی گیرد
autobiographer کسی که تاریخچه زندگی خود رامی نویسد
Can you reckon the cost of the trip? هزینه سفر رامی توانی حساب کنی ؟
wrists قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
wrist قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
peak voltmeter ولتمتری که مقدار برداری رامی سنجد ولتمتر پیک
Several people could be accommodated in this room. چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
pellagra یکجور ناخوشی که پوست رامی ترکاندو بساک ه انسانرابدیوانگی می کشاند
epicanthus لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
parbuckle طناب دولاکه بان چلیک یاچیزدیگر رامی غلتانند باطناب غلتاندن
condensation cloud ابر یا بخار غلیظی از قطرات که اطراف گوی اتشین اتمی رامی گیرد
work in progress کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
head and arm هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
work in process کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
The sun has set (hadd set). آفتاب رفته است ( رفته بود )
toolkit software بسته نرم افزاری که به شخص امکان توسعه کاربردهای خاص خود رابسیار ساده تر از حالتی که شخصا" تمام یک برنامه رامی نویسد فراهم می اورد
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness. نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com