Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
starlight	نور ضعیف نور چشمک زن
Other Matches
softie	پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
softy	پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
softies	پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
palled	ضعیف شدن ضعیف کردن
pall	ضعیف شدن ضعیف کردن
palling	ضعیف شدن ضعیف کردن
palls	ضعیف شدن ضعیف کردن
low head plant	نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
weak constitution	بنیه ضعیف ضعف بنیه مزاج ضعیف
twinkle	چشمک
flicker	چشمک زن
flickered	چشمک زن
twinkled	چشمک
eyewink	چشمک
twinkles	چشمک
flasher	چشمک زن
winker	چشمک زن
blinker	چشمک زن
palpebrate	چشمک زن
sign flasher	چشمک زن
ocellus	چشمک
twinkling	چشمک
flashers	چشمک زن
blinked	چشمک
simperer	چشمک زن
flickers	چشمک زن
twinkler	چشمک زن
blink	چشمک
blinks	چشمک
blinking	چشمک زنی
stroboscopic tube	لامپ چشمک زن
winked	چشمک زدن
blinker	چراغ چشمک زن
winkles	چشمک زدن
winkle	چشمک زدن
quick flashing light	چشمک زن تند
strobotron	لامپ چشمک زن
winks	چشمک زدن
winking	چشمک زدن
wink	چشمک زدن
blink microscope	میکروسکوپ چشمک زن
blinked	چشمک زدن
twinkles	چشمک زدن
twinkled	چشمک زدن
twinkle	چشمک زدن
blinds	چراغ چشمک زن
blinded	چراغ چشمک زن
blink	چشمک زدن
blind	چراغ چشمک زن
blinks	چشمک زدن
nict	چشمک زدن
blinker	علامت چشمک زن
nictitate	چشمک زدن
the stars twinkle	چشمک میزنند
flashing light	نور چشمک زن
flashing light	چراغ چشمک زن
group flashing light	چشمک زن دستهای
twinkling	چشمک زدن ستاره
winks	چشمک اغماض کردن
winking	چشمک اغماض کردن
winked	چشمک اغماض کردن
interrupted quick flashing light	چشمک زن تند مقطع
scintillation	چشمک زدن ستارگان
alternating light	چراغ چشمک زن متغیر
interrupted flashing light	چراغ چشمک زن منقطع
wink	چشمک اغماض کردن
low voltage distribution system	شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
blind	چشمک زدن علامت دادن
blinded	چشمک زدن علامت دادن
blinds	چشمک زدن علامت دادن
bat	چشمک زدن مژگان راتکان دادن
bats	چشمک زدن مژگان راتکان دادن
batted	چشمک زدن مژگان راتکان دادن
blinker	چراغ چشمک زن علایم خط و نقطه مرس و ارسال پیام
The lights of the aircraft were blinking.	چراغهای هواپیما خاموش ؟ روشن می شدند ( چشمک می زدند )
aldis lmap	چراغ چشمک زن مخصوص اعلام خطرناک بودن باند فرود
refresh rate	تعداد دفعات در ثانیه که یک تصویر بر روی CRT بایدمجددا" ترسیم شود تا چشمک نزند میزان دوباره سازی
anti collision light	چراغ یا لامپ چشمک زنی که در بالای سکان عمودی یا زیرهواپیما به منظور افزایش قابلیت دیده شدن نصب میگردد
anile	ضعیف
puny	ضعیف
sappy	ضعیف
asthenic	ضعیف
weak	ضعیف
faintish	ضعیف
feeblish	ضعیف
defenceless	ضعیف
swipes	ضعیف
langorous	ضعیف
anemic	ضعیف
weakling	ضعیف
weaklings	ضعیف
weakly	ضعیف
amateur	ضعیف
amateurs	ضعیف
faints	ضعیف
leaned	ضعیف
lean	ضعیف
slack	ضعیف
slackest	ضعیف
softest	ضعیف
softer	ضعیف
soft	ضعیف
wonky	ضعیف
adynamic	ضعیف
fragile	ضعیف
languorous	ضعیف
weaker	ضعیف
weakest	ضعیف
leans	ضعیف
slacks	ضعیف
poverty stricken	ضعیف
fainted	ضعیف
slender	ضعیف
faint	ضعیف
pusillanimous	ضعیف
poor	ضعیف
poorest	ضعیف
languid	ضعیف
infirm	ضعیف
faintest	ضعیف
weaknesses	ضعیف
poverty-stricken	ضعیف
defective	ضعیف
poorer	ضعیف
fainter	ضعیف
dead colour	رنگ ضعیف
gleams	نور ضعیف
banjo hitter	توپزن ضعیف
poor lime	اهک ضعیف
debilitate	ضعیف کردن
water down <idiom>	ضعیف شدن
enfeeble	ضعیف کردن
gleaming	نور ضعیف
daff	ضعیف النفس
poorish	نسبتا ضعیف
dubs	بازیگر ضعیف
dubbed	بازیگر ضعیف
dub	بازیگر ضعیف
gleam	نور ضعیف
gleamed	نور ضعیف
die down <idiom>	ضعیف تر شدن
cachectic	ضعیف البنیه
puisne	ضعیف نارسا
lowered	ضعیف کردن
minor control	کنترل ضعیف
light current	جریان ضعیف
loose coupling	جفتگری ضعیف
low current	جریان ضعیف
weak current	جریان ضعیف
low field	میدان ضعیف
low level signal	سیگنال ضعیف
low potential	فشار ضعیف
low voltage line	خط فشار ضعیف
lean lime	اهک ضعیف
lean concrete	بتن ضعیف
decrepit	ضعیف وناتوان
hackers	تنیسور ضعیف
feeblish	ضعیف نما
hacker	تنیسور ضعیف
low voltage	فشار ضعیف
hen hearted	ضعیف القلب
miskick	ضربه ضعیف
impuissant	بی قوت ضعیف
flagging	کاهنده ضعیف
low tension	فشار ضعیف
weak industry	صنعت ضعیف
victims	حریف ضعیف
glimmers	روشنایی ضعیف
lowering	ضعیف کردن
glimmered	روشنایی ضعیف
glimmer	روشنایی ضعیف
weak economy	اقتصاد ضعیف
frays	ضعیف کردن
frayed	ضعیف کردن
weakens	ضعیف شدن
fray	ضعیف کردن
victim	حریف ضعیف
weak currency	پول ضعیف
soft money	پول ضعیف
shakier	سست ضعیف
shakiest	سست ضعیف
shaky	سست ضعیف
rickety	سست ضعیف
lower	ضعیف کردن
lowers	ضعیف کردن
low	پایین ضعیف
weakening	ضعیف شدن
weakened	ضعیف شدن
weak point	نقطه ضعیف
weak tradition	حدیث ضعیف
attenuate	ضعیف کردن
weakhearted	ضعیف النفس
unnerving	ضعیف کردن
unnerves	ضعیف کردن
imbeciles	ضعیف العقل
unnerved	ضعیف کردن
unnerve	ضعیف کردن
saps	ضعیف کردن
sap	ضعیف کردن
sapped	ضعیف کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com