English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 87 (6 milliseconds)
English Persian
litter نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
littered نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
littering نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
litters نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
Other Matches
creaturely جانوری
animal حیوانی جانوری
ethology رفتارشناسی جانوری
endozoic درون جانوری
animals حیوانی جانوری
zoogeography جغرافیای جانوری
web spinner جانوری که تارمی تند
yahoo جانوری که درقالب انسانی باشد
man eater جانوری که انسان را میخورد ادمخوار
man-eater جانوری که انسان را میخورد ادمخوار
man-eaters جانوری که انسان را میخورد ادمخوار
arachnid جانوری از راستهء بند پایان
cannibal جانوری که همجنس خود را میخورد
cannibals جانوری که همجنس خود را میخورد
wooler جانوری که بخاطر پشمش پرورش مییابد
koala کوالا جانوری استرالیایی از خانواده خرسها.
koalas کوالا جانوری استرالیایی از خانواده خرسها.
occasioned وهله
occasioning وهله
occasions وهله
reprise وهله
onset وهله
at one blow در یک وهله
at one cast در یک وهله
on one occasion در یک وهله
occasion وهله
instance وهله
instances وهله
harpies جانوری که تن ورخسار زن وبال وچنگال مرغ را داشته
harpy جانوری که تن ورخسار زن وبال وچنگال مرغ را داشته
at first push در نخستین وهله
at first hand در وهله نخست
at first blush در وهله نخست
on several occasions در چندین وهله
at the first blush در نخستین وهله
at the first onset در نخستین وهله
one track فقط در یک وهله
in the last resort دراخرین وهله
at one scoop بیک وهله
places وهله مرتبه
heat اشتیاق وهله
placing وهله مرتبه
heats اشتیاق وهله
stage پایه وهله
stages پایه وهله
place وهله مرتبه
chimera جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
chimeras جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
chimaera جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
from the very f. ازهمان وهله نخست
lifted یک وهله بلندکردن بار
on the first occasion در نخستین وهله یا فرصت
lifting یک وهله بلندکردن بار
lifts یک وهله بلندکردن بار
at the earliest p moment در نخستین وهله امکان
lift یک وهله بلندکردن بار
animalism نفس پرستی اعتقاد باین که انسان جانوری بیش نیست
minotaur جانوری که نیمی از بدنش گاو ونیم دیگرش انسان بودن
pressrun یک دوره یا یک وهله کارماشین چاپ
an ovoviviparous animal جانوری که دردرون شکم تخم می گذاردوبچه خودرادرهمانجا ازتخم بیرون می اورد
diphthongize تلفظ کردن دو صدای جداگانه در یک وهله
gyle مقدارابجوی که دریک وهله ساخته میشود
polyestrous دارای بیش از یک وهله جفت گیری درسال
polyoestrous دارای بیش ازیک وهله جفت گیری در سال
hauls همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauled همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
haul همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauling همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
farrowing همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrow همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
polytonal وابسته به استفاده ازچند کلید یا چند لحن موسیقی در یک وهله
farrowed همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrows همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
cetacean وابسته به خانواده بال جانوری که ازخانواده بال باشد
totem روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totems روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
brood کلیه جوجه هایی که یکباره سراز تخم درمیاورند جوجههای یک وهله جوجه کشی
brooded کلیه جوجه هایی که یکباره سراز تخم درمیاورند جوجههای یک وهله جوجه کشی
broods کلیه جوجه هایی که یکباره سراز تخم درمیاورند جوجههای یک وهله جوجه کشی
winterer زمستان جانوری که زمستان را بسرمیبرد
at first a در نخستین دید در وهله نخستین
griffin شیر دال جانوری که نیم بدنش شیر ونیم بدنش دال بوده
murine از تیره موش جانوری از تیره موش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com