English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 89 (6 milliseconds)
English Persian
The baby was kicking and scraming . نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
Other Matches
squeaking جیغ وفریاد شکیدن
to roar deaf از داد وفریاد کر کردن
squeaks جیغ وفریاد شکیدن
squeaked جیغ وفریاد شکیدن
squeak جیغ وفریاد شکیدن
hue and cry داد وفریاد وقیل وقال
He cried the news all over the town . با داد وفریاد خبررا ؟ رشهر پرکرد
She was crying over her misfortunes. ازدست بدبختی هایش ناله وفریاد داشت
drew کشید
spat به سیخ کشید
the wound was infected زخم اب کشید
She shot up last year . پارسال یکدفعه قد کشید
he wrinkled his forehead جبین درهم کشید
Off she went . راهش را کشید ورفت
what do youlabour برای چه رنج می کشید
Their love led to marriage . عشقشان بازدواج کشید
What came of it ? where did it lead to ? با لاخره کا ربکجا کشید ؟
drew امد بیرون کشید
He gulped down the orange juice . آب پرتقال رایکباره سر کشید
He eventually landed in prison . عاقبت کارش بزندان کشید
She pulled me aside and said… مرا بسمتی کشید وگفت ...
The girl was penciling her eyebrows . دخترک داشت ابروهایش را می کشید
threw انداخت
She had an aside with me . She took me aside and spoke to me مراکنار کشید وبا من صحبت کرد
i was prostrated by fever تب مرا از پا انداخت
he bobbed a curtsy سلامی انداخت
Her cheeks were fushed . لپهایش گه انداخت
It wI'll get us into trouble. ما را به درد سر خواهد انداخت
It set me thinking . It made me think . مرابفکر واداشت ( انداخت )
He wI'll expedite our case. اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
He hung his head in shame. از خجالت سرش راپایین انداخت
He lowered himself in the esteem of his friends. خودش را از چشم دوستانش انداخت
He put me out of business. مرا از کسب وکاسبی انداخت
He shrugged his shoulders. او [مرد] شانه اش را بالا انداخت.
it turned my head سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
it filled their hearts with t ترس زیاد دردل انها انداخت
He kept glancing toward the entrance. او دائما به سمت در ورودی نگاه می انداخت.
Her sad story moved us to tears. داستان غم انگیزش همه ما را بگریه انداخت
Such exravagance reduced her to beggary . این ولخرجی با لاخره اورابگدایی انداخت
His invevtion made a noise in the world. اختراعش دردنیا سروصدائی براه انداخت
The incident set off a debate. این رویداد بحثی را به راه انداخت [برانگیخت] .
She created a grave scandal . You cant imagine what a scene she made . جنجالی (الم شنگه یی ) راه انداخت که نگه ونپرس
babes نوزاد
babe نوزاد
chick نوزاد
grub نوزاد
newborn نوزاد
infant نوزاد
grubs نوزاد
baby نوزاد
neonate نوزاد
new born نوزاد
babies نوزاد
bambino نوزاد
grubbed نوزاد
fries حیوان نوزاد
fry حیوان نوزاد
frying حیوان نوزاد
grandbaby نوه نوزاد
altricial نوزاد زودرس
daughter chain زنجیر نوزاد
frass گه کرم نوزاد
Take care of the infant. از نوزاد توجه کن
infant industry صنعت نوزاد
free float مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
larva نوزاد حشره لیسه
flyblow نوزاد حشرات ومگس
larvae نوزاد حشره لیسه
The baby is there months old . نوزاد سه ماهه است
slinks نوزاد زود رس لاغر
layette پوشاک طفل نوزاد
layettes پوشاک طفل نوزاد
The baby is restless. نوزاد بی تابی می کند
slink نوزاد زود رس لاغر
slinking نوزاد زود رس لاغر
The baby spat out the pI'll. نوزاد قرص را تف کرد بیرون
hatchling جانور تازه متولد نوزاد
acheilia فقدان لب بطور مادرزادی نوزاد بی لب
to sleep like a baby <idiom> مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
Brit نوزاد شاه ماهی و برخی ماهیهای دیگر
cankerworm نوزاد مختلف حشراتی که افت گیاهان اند
Brits نوزاد شاه ماهی و برخی ماهیهای دیگر
paedogenesis تولید مثل بوسیله نوزاد حشرات یا شفیره
milk leg ورم پای نوزاد همراه با دردبهنگام زایمان
abortion سقط نوزاد نارس یا رشد نکرده عدم تکامل
littleneck clam نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
abortions سقط نوزاد نارس یا رشد نکرده عدم تکامل
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com