English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
british antilewisite نوعی پماد چشمی
Other Matches
pomade پماد
ointment پماد
ointments پماد
anointment پماد مالی
pomatum عطر مخصوص پمادموی سر پماد معطر
fire bee نوعی هدف کش کنترل شونده از روی زمین نوعی هواپیمای بی خلبان توربوجتی
bittersweet نوعی تاجریزی نوعی سیب تلخ
ocular چشمی
eye چشمی
rivalship هم چشمی
becket چشمی
uniocular یک چشمی
ophtalmic چشمی
monocular یک چشمی
rivals هم چشمی
rivalling هم چشمی
rivalled هم چشمی
competitions هم چشمی
competition هم چشمی
rivaling هم چشمی
emulation هم چشمی
eyeing چشمی
eyes چشمی
eying چشمی
eyepieces چشمی
rival هم چشمی
rivaled هم چشمی
eyepiece چشمی
asses' ears نوعی گوشه [نوعی شاخه]
bridles بند چشمی
rivalling هم چشمی کننده
half-glasses عینک یک چشمی
penuriousness تنگ چشمی
optic چشمی بصری
three eyed union plate صفحه سه چشمی
monocles عینک یک چشمی
bridled بند چشمی
thimbles چشمی فلزی
bridle بند چشمی
ocular lens عدسی چشمی
soft eye چشمی ساده
bridling بند چشمی
sight check مقابله چشمی
monocle عینک یک چشمی
thimble eye چشمی فلزی
eyepieces عدسی چشمی
binocular deprivation محرومیت دو چشمی
eye چشمی طناب
vier هم چشمی کننده
eyeing چشمی طناب
eyepiece عدسی چشمی
bollard eye چشمی موت
eyes چشمی طناب
bullrings چشمی سینه
bullring چشمی سینه
eying چشمی طناب
thimble چشمی فلزی
metascope دوربین تک چشمی
vies هم چشمی کردن
rivals هم چشمی کننده
rival هم چشمی کننده
eyes of the ship چشمی ناو
rivalled هم چشمی کننده
eye splice پیوند چشمی
rivaling هم چشمی کننده
emolously از روی هم چشمی
emulative هم چشمی کننده
rivaled هم چشمی کننده
emulous هم چشمی کننده
entoptic درون چشمی
emulously ازروی هم چشمی
emulates هم چشمی کردن با
monocular deprivation محرومیت یک چشمی
monocular vision بینایی یک چشمی
hawse pipe چشمی لنگر
all eyes چهار چشمی
emulate هم چشمی کردن با
emulated هم چشمی کردن با
emulating هم چشمی کردن با
vie هم چشمی کردن
thoroughfoot اتصال چشمی
vied هم چشمی کردن
flemish eye چشمی بافته
suborbital زیر کاسه چشمی
peeping نگاه زیر چشمی
eye bolt مهره چشمی دار
peeped نگاه زیر چشمی
loup ذره بین چشمی
running bow line چشمی زدن به طناب
peeps نگاه زیر چشمی
foul house چشمی گرفته لنگر
reduced eye چشمی باریک شده
eyebolt پیچ چشمی دار
eyeplate صفحه چشمی دار
binocular disparity ناهمخوانی دید دو چشمی
binocular fusion در هم امیزی دید دو چشمی
chock چشمی فلزی روی پل
ophthalmic چشمی وابسته به چشم
keep up with the Joneses <idiom> چشم وهم چشمی
competitions هم چشمی سبقت جویی
peep نگاه زیر چشمی
parsimoniously بزفتی باتنگ چشمی
swivel چشمی خود گرد
competition هم چشمی سبقت جویی
runner طناب چشمی دار
eyes in the back of one's head <idiom> چهار چشمی پاییدن
swivels چشمی خود گرد
bull nose چشمی سینه ناو
outrival در هم چشمی پیش افتادن از
union plate صفحه چند چشمی
swivelled چشمی خود گرد
runners طناب چشمی دار
dip the eye وصل کردن چشمی طنابهابهم
external rectus عضله مستقیم برون چشمی
slinks نظر چشمی نگاه دزدکی
slink نظر چشمی نگاه دزدکی
slinking نظر چشمی نگاه دزدکی
roller clock چشمی بسته قرقره دار
optical نشانه روی بصری چشمی
To be all eyes. To watch like a hawk. چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
To try to keep up with the joneses. چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
borescope ابزار چشمی برای بازرسی قطعات
wall eye چشمی که سفیدی ان زیادوعنبیه ان کمرنگ باشد
pelorus دستگاه سمت یاب چشمی نسبت به اجرام سماوی
stadia points تارهای فاصله سنج دردوربینهای چشمی و نقشه برداری
eyestrings ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
eyewitness گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitnesses گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eye-witnesses گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
compete رقابت کردن با هم چشمی کردن
competes رقابت کردن با هم چشمی کردن
competed رقابت کردن با هم چشمی کردن
a kind [of] نوعی [از]
some kind [of] یک نوعی [از]
fellow feeling حس هم نوعی
typical نوعی
generic نوعی
mastic نوعی درزبند
marquise نوعی گلابی
harvestman نوعی عنکبوت
eulachon نوعی ماهی
manta نوعی ردا
marc نوعی عرق
mapes نوعی پرش با یک پا
elecampane نوعی شیرینی
easter lily نوعی سوسن
dog rose نوعی از گل نسرین
dalmatian نوعی سگ بزرگ
cutlas نوعی قمه
clove hitch نوعی گره
tip نوعی اسکی
cowry نوعی کس گربه
cowries نوعی کس گربه
cowrie نوعی کس گربه
cole نوعی کلم
near leg pickup and turnover نوعی کنده رو
copal نوعی رزین
cornett نوعی شیپور
cotype نوعی فرعی
crowfoot نوعی شمعدانی
malvasia نوعی انگور
feist نوعی سگ کوچک
mixers نوعی خط دفاعی
crapping نوعی قمار
cutlass نوعی قمه
crapped نوعی قمار
crap نوعی قمار
gannister نوعی کوارتزپست
garden heiliotrope نوعی سمنه
gazehound نوعی سگ شکاری
goldeneye نوعی مرغابی
it is of a different kind نوعی دیگراست
goggle eye نوعی ماهی
ganister نوعی کوارتزپست
kb 0 نوعی هواپیماست
mixer نوعی خط دفاعی
lutestring نوعی پروانه
bulldogs نوعی سگ بزرگ
bulldog نوعی سگ بزرگ
fireweed نوعی کاهو
lustring نوعی پروانه
fox terrier نوعی سگ اهلی
lithomarge نوعی کائولین
gabbro نوعی سنگ
kenning نوعی استعاره
india paper نوعی کاغذنازک
tipping نوعی اسکی
auks نوعی پنگوئن
saint bernard نوعی سگ بزرگ
rutabaga نوعی کلم
bandora نوعی سه تار
rear crotch and near arm نوعی کنده رو
ragweed نوعی ابروسیا
type tests ازمایشهای نوعی
typical sample نمونه نوعی
blintz نوعی شیرینی
blintze نوعی شیرینی
poniter نوعی سگ شکار ی
another guess نوعی دیگر
albacore نوعی زیردریایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com