Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
catamaran
نوعی کلک یاجسم شناور دراب ادم بددهن وماجراجو
catamarans
نوعی کلک یاجسم شناور دراب ادم بددهن وماجراجو
Other Matches
natant
شناور یامتحرک دراب
bouquet mine
نوعی مین شناور خوشهای
ribald
بددهن
foulmouthed
بددهن بیعار
loudmouth
بددهن بیتربیت
working section
قسمتی از تونل باد که مدل یاجسم مورد ازمایش در ان قرار میگیرد
monadism
اعتقاد باینکه گیتی از ذره یاجسم بسیط ساخته شده است
floating base
ناولجستیکی شناور یا کاروان لجستیکی شناور دریایی
floats
شناور شدن شناور بودن
floated
شناور شدن شناور بودن
icebergs
کوه یخ شناور توده یخ شناور
iceberg
کوه یخ شناور توده یخ شناور
float
شناور شدن شناور بودن
gull
هدف شناور فریبنده سطحی هدف دروغین شناور
gulls
هدف شناور فریبنده سطحی هدف دروغین شناور
submers
دراب فروبردن
emulsioning
ذرات چربی دراب
souse
دراب غوطه ورشدن
waded
دراب راه رفتن
emulsion
ذرات چربی دراب
wades
دراب راه رفتن
wading
دراب راه رفتن
emulsions
ذرات چربی دراب
emulsioned
ذرات چربی دراب
soaks
دراب فرو بردن
to bring grist to the mill
نان دراب دارد
trims
موقعیت قایق دراب
soak
دراب فرو بردن
trimmest
موقعیت قایق دراب
trim
موقعیت قایق دراب
wade
دراب راه رفتن
trimmest
موقعیت تخته موج دراب
there is nothing like leather
هر که نقش خویشتن بیند دراب
trims
موقعیت تخته موج دراب
trim
موقعیت تخته موج دراب
slosh
دراب چلپ وچلوپ کردن
stagnicolous
زندگی کننده دراب راکد
sloshes
دراب چلپ وچلوپ کردن
sloshing
دراب چلپ وچلوپ کردن
bleb
حباب هوا دراب یاشیشه
submerges
دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerged
دراب فرو بردن زیر اب کردن
ready solubility in water
امادگی برای زودحل شدن دراب
submerge
دراب فرو بردن زیر اب کردن
kill devil
طعمه ساختگی که دراب چرخ میخورد
submerging
دراب فرو بردن زیر اب کردن
halobiont
موجود زیست کننده دراب شور
adjusting to water
حرکت در هوا هنگام فرود دراب
mountains influnce climate
کوه دراب و هوا تاثیر دارد
fire bee
نوعی هدف کش کنترل شونده از روی زمین نوعی هواپیمای بی خلبان توربوجتی
douses
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dowsed
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dowses
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
doused
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
douse
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dousing
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
bittersweet
نوعی تاجریزی نوعی سیب تلخ
ducks and drakes
پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
duck and drake
پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
asses' ears
نوعی گوشه
[نوعی شاخه]
lee board
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
flying bridge
پل شناور
afloat
شناور
vessel
شناور
floaty
شناور
pontoons
پل شناور
pontoon
پل شناور
pack ice
یخ شناور
floating fundation
پی شناور
ballcocks
شناور
floating
شناور
free swimming
شناور
ballcock
شناور
float
شناور
above water
<adj.>
شناور
nectonic
شناور
on the float
شناور
float bridge
پل شناور
drift ice
یخ شناور
bouyant foundation
پی شناور
buoyant
شناور
vessels
شناور
floats
شناور
floating bridge
پل شناور
floated
شناور
pontoons
اسکله شناور
waft
شناور ساختن
phytoplankton
گیاهان شناور
plunge valve
سوپاپ شناور
plunger piston
پیستون شناور
life bouy
رهنمای شناور
pontoon bridge
پل شناور قایقی
booms
دستگاه شناور
booming
دستگاه شناور
boomed
دستگاه شناور
boom
دستگاه شناور
levitative
شناور در هوا
zooplankton
جانوران شناور
submergible pump
پمپ شناور
plunger
پیستون شناور
pontoon
اسکله شناور
swims
شناور شدن
swim
شناور شدن
floe
تخته یخ شناور
nekton
جانور شناور
natatores
مرغان شناور
oil slicks
نفت شناور
pontoons
طراده شناور
plungers
پیستون شناور
lifebuoy
گوی شناور
wafted
شناور ساختن
submersible pump
پمپ شناور
wafting
شناور ساختن
wafts
شناور ساختن
immersion heaters
اب گرم کن شناور
immersion heater
اب گرم کن شناور
lifebuoys
گوی شناور
oil slick
نفت شناور
pontoon
طراده شناور
floater
جسم شناور
float well
چاه شناور
float test
ازمون شناور
adrift
شناور مهارشده
float into position
شناور شدن
float guage
اشل شناور
float
شناور شدن
floating aquatics
ابزیان شناور
floats
شناور شدن
baying
پل رابط در پل شناور
bays
پل رابط در پل شناور
floated
شناور بودن
floating charactep
دخشه شناور
floated
شناور شدن
float
شناور بودن
floating audress
نشانی شناور
drifting mine
مین شناور
dipping varnish
لاک شناور
dipping enamel
لعاب شناور
buoyed
راهنمای شناور در اب
buoyed
شناور ساختن
buoyed
جسم شناور
buoyed
رهنمای شناور
buoy
راهنمای شناور در اب
buoy
شناور ساختن
buoy
جسم شناور
buoy
رهنمای شناور
bouyant foundation
پایه شناور
buoying
رهنمای شناور
buoying
جسم شناور
buoying
شناور ساختن
fluxed electrode
الکترود شناور
dipped electrode
الکترود شناور
antisurface
ضد ناوهای شناور
carburetor float
شناور کاربراتور
buoys
راهنمای شناور در اب
buoys
شناور ساختن
buoys
جسم شناور
buoys
رهنمای شناور
buoying
راهنمای شناور در اب
bouyancy pump
پمپ شناور
floating gyro
ژایرو شناور
floating mine
مین شناور
floating point
با ممیز شناور
floating point
ممیز شناور
vessels
یگان شناور
vessel
یگان شناور
ice field
یخزار یخ شناور
immersion thermometer
دماسنج شناور
floating grid
شبکه شناور
float valve
دریچه شناور
floating dock
حوض شناور
icebergs
توده یخ شناور
iceberg
توده یخ شناور
barges
تراده شناور
floats
شناور بودن
bay
پل رابط در پل شناور
barged
تراده شناور
barge
تراده شناور
bayed
پل رابط در پل شناور
dabbles
دراب شلپ شلپ کردن
dabbled
دراب شلپ شلپ کردن
dabbling
دراب شلپ شلپ کردن
dabble
دراب شلپ شلپ کردن
floating exchange rate
نرخ شناور ارز
floating drydock
حوضچه شناور خشک
plunge battery
باتری با الکترد شناور
popping plug
طعمه ماهیگیری شناور
poppers
طعمه شناور ماهیگیری
popper
طعمه شناور ماهیگیری
light buoy
راهنمای شناور چراغدار
power driven vessel
یگان شناور موتوری
buoyant mine case
جعبه مین شناور
floating base
پایگاه شناور دریایی
wreck
شناور غرق شده
bottom mine
مین شناور عمقی
floating point arithmetic
حساب ممیز شناور
floating point constant
ثابت ممیز شناور
drift fishing
ماهیگیری از قایق شناور
floating point number
عدد با ممیز شناور
floating point operation
عملکردبا ممیز شناور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com