Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (3 milliseconds)
English	Persian
grampus	نوعی یونس بزرگ
Other Matches
cray	نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
bulldog	نوعی سگ بزرگ
saint bernard	نوعی سگ بزرگ
bulldogs	نوعی سگ بزرگ
dalmatian	نوعی سگ بزرگ
black grouse	نوعی باقرقره بزرگ
halibuts	نوعی ماهی پهن بزرگ
brazier head rivet	نوعی پرچ با سر بزرگ ونازک
halibut	نوعی ماهی پهن بزرگ
parachute spinnaker	نوعی بادبان خیلی بزرگ 3گوشه
breast drill	نوعی دریل دارای مته بزرگ
avocado	نوعی میوه شبیه انبه یا گلابی بزرگ
avocados	نوعی میوه شبیه انبه یا گلابی بزرگ
billhook	نوعی کارد بزرگ که دارای نوک برگشته است
mudcapping	نوعی روش تخریب صخرههای بزرگ به وسیله موادمنفجره
starlifter	نوعی هواپیمای حمل و نقل چهار موتوره جت بزرگ
great dane	نوعی سگ بزرگ وقوی که دارای پوست نرمی است
jonah	یونس پیغمبر
dolphins	ماهی یونس
rorqual	ماهی یونس بال دار
fin back	ماهی یونس بال دار
conformal projection	نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
My grandparents are six feet under. <idiom>	پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania	مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
fire bee	نوعی هدف کش کنترل شونده از روی زمین نوعی هواپیمای بی خلبان توربوجتی
big game	صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
fossil	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
macropterous	دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
museum piece	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
bittersweet	نوعی تاجریزی نوعی سیب تلخ
grandparent	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
so large	چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandam	مادر بزرگ ننه بزرگ
grandparents	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
asses' ears	نوعی گوشه [نوعی شاخه]
vasty	بزرگ
wallopings	بزرگ
walloping	بزرگ
major	بزرگ
bulkiest	بزرگ
swingeing	بزرگ
megapod	بزرگ پا
majored	بزرگ
spanking	بزرگ
gravest	بزرگ
bulky	بزرگ
considerably large	بس بزرگ
spankings	بزرگ
canis majoris	سگ بزرگ
majoring	بزرگ
canis major	سگ بزرگ
grossest	بزرگ
bulkier	بزرگ
majestic	بزرگ
massive	بزرگ
massively	بزرگ
grossed	بزرگ
grosser	بزرگ
grosses	بزرگ
grossing	بزرگ
propylon	در بزرگ
headmen	بزرگ
headman	بزرگ
vast	بزرگ
eminent	بزرگ
greatest	بزرگ
great-	بزرگ
nonus	بزرگ
graves	بزرگ
grave	بزرگ
large	بزرگ
larger	بزرگ
largest	بزرگ
enormous	بزرگ
extras	بزرگ
paternal grandmother	نه نه بزرگ
extra-	بزرگ
extra	بزرگ
bandog	سگ بزرگ
great	بزرگ
hugeous	بزرگ
macro	بزرگ
jumbo	بزرگ
big	بزرگ
king size	بزرگ
large sized	بزرگ
large sized a	بزرگ
of a large size	بزرگ
bigger	بزرگ
biggest	بزرگ
full bottomed	بزرگ
gate	در بزرگ
smallest	بزرگ نه
jumbos	بزرگ
immane	بزرگ
extensive	بزرگ
mighty	بزرگ
mightiest	بزرگ
mightier	بزرگ
swith	بزرگ
stour	بزرگ
small	بزرگ نه
gross	بزرگ
smaller	بزرگ نه
decuman	بزرگ
magacephalic	بزرگ سر
highs	بزرگ
dignified	بزرگ
majuscule	بزرگ
doyennes	زن بزرگ
highest	بزرگ
majuscular	بزرگ
high	بزرگ
macrocephalic	بزرگ سر
adults	بزرگ
voluminous	بزرگ
adult	بزرگ
long ton	تن بزرگ
gates	در بزرگ
doyenne	زن بزرگ
egregious	بزرگ
some kind [of]	یک نوعی [از]
generic	نوعی
a kind [of]	نوعی [از]
typical	نوعی
fellow feeling	حس هم نوعی
hunk	تکه بزرگ
maximising	بزرگ کردن
to grow old	بزرگ شدن
to fil out	بزرگ شدن
tankard	ابخوری بزرگ
tankards	ابخوری بزرگ
maximised	بزرگ کردن
maximises	بزرگ کردن
billowed	موج بزرگ اب
archenemy	دشمن بزرگ
grand	بزرگ مهم
maximize	بزرگ کردن
storing	مغازه بزرگ
maximized	بزرگ کردن
swells	بزرگ شدن
billow	موج بزرگ اب
billows	موج بزرگ اب
distend	بزرگ کردن
swelled	بزرگ شدن
distending	بزرگ کردن
swell	بزرگ شدن
distends	بزرگ کردن
billowing	موج بزرگ اب
ursae majoris	خرس بزرگ
maximizing	بزرگ کردن
maximizes	بزرگ کردن
whacking	خیلی بزرگ
whackings	خیلی بزرگ
tun	بشکه بزرگ
to grow up	بزرگ شدن
store	مغازه بزرگ
ursa major	خرس بزرگ
sow	شمش بزرگ
supermarket	فروشگاه بزرگ
caps	حروف بزرگ
upper case	حرف بزرگ
upper case	حروف بزرگ
oversize	اندازه بزرگ
big dippers	خرس بزرگ
a large car	یک اتومبیل بزرگ
dignitaries	شخص بزرگ
whopping	خیلی بزرگ
manors	خانه بزرگ
sowed	شمش بزرگ
sows	شمش بزرگ
colossal	بسیار بزرگ
grandpa	پدر بزرگ
grandpas	پدر بزرگ
tuba	شیپور بزرگ
tubas	شیپور بزرگ
mainframe	کامپیوتر بزرگ
mainframes	کامپیوتر بزرگ
drum major	طبل بزرگ
drum majors	طبل بزرگ
edifice	ساختمان بزرگ
edifices	ساختمان بزرگ
chump	تکه بزرگ
chumps	تکه بزرگ
manor	خانه بزرگ
dignitary	شخص بزرگ
bulk	قسمت بزرگ
enlarges	بزرگ کردن
enlarging	بزرگ کردن
bring up <idiom>	بزرگ کردن
magnified	بزرگ کردن
magnifies	بزرگ کردن
magnify	بزرگ کردن
magnifying	بزرگ کردن
grandmother	مادر بزرگ
grandmothers	مادر بزرگ
dilate	بزرگ کردن
dilates	بزرگ کردن
enlarged	بزرگ کردن
bulk	در حجم بزرگ

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com