Total search result: 301 (15 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
type genus |
نوع مشخص |
|
|
Search result with all words |
|
field |
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن |
fielded |
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن |
fields |
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن |
answer |
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش |
answered |
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش |
answering |
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش |
answers |
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش |
card |
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود |
cards |
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود |
marker |
مشخص کننده |
markers |
مشخص کننده |
replace |
دستوری به کامپیوتربرای یافتن یک داده مشخص وقرار دادن چیزدیگری درآن محل |
replaced |
دستوری به کامپیوتربرای یافتن یک داده مشخص وقرار دادن چیزدیگری درآن محل |
replaces |
دستوری به کامپیوتربرای یافتن یک داده مشخص وقرار دادن چیزدیگری درآن محل |
replacing |
دستوری به کامپیوتربرای یافتن یک داده مشخص وقرار دادن چیزدیگری درآن محل |
direct objects |
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند |
indirect objects |
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند |
object |
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند |
objected |
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند |
objecting |
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند |
objects |
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند |
aggregate |
بیشترین سرعتی که داده روی کانال مشخص میتواند ارسال شود |
aggregates |
بیشترین سرعتی که داده روی کانال مشخص میتواند ارسال شود |
queried |
که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد |
queries |
که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد |
query |
که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد |
querying |
که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد |
region |
پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص |
regions |
پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص |
message |
حجم اطلاع مشخص |
messages |
حجم اطلاع مشخص |
mean |
مشخص کردن چیزی |
meaner |
مشخص کردن چیزی |
meanest |
مشخص کردن چیزی |
basic |
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است |
basics |
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است |
word |
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد |
worded |
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد |
relative |
محل مشخص در رابط ه با یک مرجع یا آدرس مربوطه پایه |
director |
نرم افزار نوشتاری چند رسانهای محصول Macromedia که به کاربر اجازه کنترل عناصر در زمان مشخص میدهد |
directors |
نرم افزار نوشتاری چند رسانهای محصول Macromedia که به کاربر اجازه کنترل عناصر در زمان مشخص میدهد |
private |
محدوده آدرس حافظه کاربر مشخص , نه برای دستیابی عمومی |
privates |
محدوده آدرس حافظه کاربر مشخص , نه برای دستیابی عمومی |
machine |
شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند |
machined |
شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند |
machines |
شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند |
logic |
ولتاژ نمایش وضعیت منط قی مشخص . |
volume |
نام انتساب شده به دیسک یا نوار مشخص |
volumes |
نام انتساب شده به دیسک یا نوار مشخص |
arithmetic |
دستورالعمل برنامه که در آن عملگر عمل مورد نظر را برای اجرا مشخص میکند |
location |
شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است مشخص میکند |
locations |
شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است مشخص میکند |
update |
تغییر یا افزودن داده مشخص در فایل اصلی با اطلاعات به روز شوند |
updated |
تغییر یا افزودن داده مشخص در فایل اصلی با اطلاعات به روز شوند |
updates |
تغییر یا افزودن داده مشخص در فایل اصلی با اطلاعات به روز شوند |
language |
قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص |
language |
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند |
languages |
قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص |
languages |
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند |
analogue |
صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد |
analogues |
صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد |
realised |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
realises |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
realising |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
realize |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
realized |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
realizes |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
realizing |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
effective |
نرخ یافتن یک بخش مشخص از اطلاع از یک رسانه ذخیره سازی |
effective |
آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است |
power |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
powered |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
powering |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
powers |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
rate |
تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد |
rate |
حجم داده یاا کارهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد |
rates |
تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد |
rates |
حجم داده یاا کارهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد |
cyclic |
دستیابی به اطلاع ذخیره شده که فقط در یک نقط ه مشخص در حلقه اتفاق میافتد |
move |
دستوری که محل بلاک متن که توسط نشانه گر بلاک مشخص شده است را تغییر میدهد |
moved |
دستوری که محل بلاک متن که توسط نشانه گر بلاک مشخص شده است را تغییر میدهد |
moves |
دستوری که محل بلاک متن که توسط نشانه گر بلاک مشخص شده است را تغییر میدهد |
structure |
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص |
structures |
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص |
structuring |
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص |
identities |
عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود |
identities |
الگوی بیتها پیش از اولین بلاک داده در نوار مغناطیسی که قالب نوار استفاه شده را مشخص میکند |
identity |
عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود |
identity |
الگوی بیتها پیش از اولین بلاک داده در نوار مغناطیسی که قالب نوار استفاه شده را مشخص میکند |
specifies |
مشخص کردن |
specifies |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
specify |
مشخص کردن |
specify |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
specifying |
مشخص کردن |
specifying |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
name |
کلمه معرفی فایل ذخیره شده مشخص |
names |
کلمه معرفی فایل ذخیره شده مشخص |
amorphous |
دارای ساختمان غیر مشخص |
symbolic |
1-هرزبان کامپیوتری که در آن محل ها با نام مشخص شده است .2-هر زبان که برای نوشتن که منبع به کار می رود |
symbolic |
آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود |
Other Matches |
|
algorithm |
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص |
algorithms |
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص |
cell |
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص |
cells |
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص |
quartz clock |
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود |
descriptor |
کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند |
locating |
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف |
locates |
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف |
located |
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف |
locate |
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف |
physiognomonic |
مشخص |
specifics |
مشخص |
indistinctive |
نا مشخص |
named |
مشخص |
kenspeckle |
مشخص |
signate |
مشخص |
specific code |
کد مشخص |
marked |
مشخص |
pronounced |
مشخص |
distinctive |
مشخص |
highlighted |
مشخص |
distinguished |
مشخص |
highlight |
مشخص |
distinct |
مشخص |
highlights |
مشخص |
specific |
مشخص |
definitions |
مشخص کردن |
ditinct |
روشن مشخص |
denoted |
مشخص کردن |
discriminant |
مشخص کننده |
specified |
مشخص شده |
definition |
مشخص کردن |
diacritical current |
جریان مشخص |
named vessel |
کشتی مشخص |
individuate |
مشخص کردن |
denotes |
مشخص کردن |
named place of destination |
مقصد مشخص |
lay down |
مشخص کردن |
nonsignificant |
غیر مشخص |
earmarking |
مشخص کردن |
identifying |
مشخص کردن |
delineated |
مشخص کردن |
delineates |
مشخص کردن |
distinguishing |
مشخص اختصاصی |
delineating |
مشخص کردن |
define |
مشخص کردن |
defined |
مشخص کردن |
defining |
مشخص کردن |
denote |
مشخص کردن |
identifies |
مشخص کردن |
identified |
مشخص کردن |
signalled |
اشکار مشخص |
clean cut |
مشخص واضح |
clean-cut |
مشخص واضح |
cleaners |
مشخص واضح |
assignable |
معین مشخص |
signal |
اشکار مشخص |
signaled |
اشکار مشخص |
delineate |
مشخص کردن |
indicating |
مشخص کننده |
distinctive |
فرق مشخص |
targets |
هدف مشخص |
defines |
مشخص کردن |
targetting |
هدف مشخص |
registered port |
بندر مشخص |
target |
هدف مشخص |
targetted |
هدف مشخص |
targeting |
هدف مشخص |
identify |
مشخص کردن |
targeted |
هدف مشخص |
pathognomic |
مشخص مرض |
distinctly |
بطور مشخص |
pathognomomical |
مشخص مرض |
to create an image for oneself as somebody |
مشخص کردن |
unarguable |
غیرقابلبحثمعلوم مشخص |
criss-crossing |
با ضربدر مشخص کردن |
criss-crosses |
با ضربدر مشخص کردن |
indication lamp |
لامپ مشخص کننده |
structureless |
بدون ساختمان مشخص |
at the specified tenor |
بر حسب مفاد مشخص |
criss-crossed |
با ضربدر مشخص کردن |
typified |
بانمونه مشخص کردن |
check indicator |
مشخص کننده مقابله |
typifying |
بانمونه مشخص کردن |
typify |
بانمونه مشخص کردن |
call one's shot |
مشخص کردن هدف |
nodose |
دارای برامدگیهای مشخص |
facies |
عبارت مشخص یک طبقه |
frequency designation |
مشخص کردن فرکانس |
typifies |
بانمونه مشخص کردن |
criss-cross |
با ضربدر مشخص کردن |
overflow indicator |
مشخص کننده سرریزی |
named point of destination |
نقطه مشخص در مقصد |
named port of destination |
بندر مقصد مشخص |
antiseptics |
تمیز و پاکیزه مشخص |
antiseptic |
تمیز و پاکیزه مشخص |
nodous |
دارای برامدگیهای مشخص |
shaded relief |
عوارض مشخص یا بسیارناهموار |
named place of delivery at frontier |
تحویل در مرز مشخص |
shuttle |
وسیله نقلیه با مسیر مشخص |
shuttled |
وسیله نقلیه با مسیر مشخص |
blocky |
پرشده یا مشخص با قطعات مختلف |
highlighting |
روشن ساختن مشخص کردن |
shuttles |
وسیله نقلیه با مسیر مشخص |
costing |
مشخص کردن هزینه عملیات |
margin |
مشخص کردن اندازه و حاشیه |
margins |
مشخص کردن اندازه و حاشیه |
One must draw the line somewhere. <proverb> |
هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند . |
to be clear to somebody |
برای کسی مشخص بودن |
known target |
هدف شناخته شده یا مشخص |
badges |
امضاء و علامت برجسته و مشخص |
temporarily |
برای زمان مشخص یا نه همیشه |
named departure point |
نقطه مشخص برای حرکت |
badge |
امضاء و علامت برجسته و مشخص |
named port of shipment |
بندر مشخص برای حمل |
point of aim |
نقطه هدفگیری در مسافتهاتی مشخص |
settling days |
روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس |
alerted |
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند |
My departure time is not determined yet . |
وقت حرکت من هنوز مشخص نیست. |
user |
انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص |
users |
انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص |
Well, duh! [American English] |
نه ! جدی می گی؟ [این که کاملا مشخص است] |
alert |
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند |
scheduled plane |
هواپیمای مسافربری [با زمان پرواز مشخص] |
entry |
مقدار اطلاعات درون یک سلول مشخص |
circle of influence |
دایرهای که حد منطقه تاثیررا مشخص میکند |
special |
سیستم برنامههای کاربردی مشخص و محدود |
scheduled service plane |
هواپیمای مسافربری [با زمان پرواز مشخص] |
irishism |
عبارت یا اصطلاح یا رسوم مشخص ایرلندی |
insignia |
علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی |
dorsiventral |
دارای قسمت پشتی وشکمی مشخص |
insigne |
علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی |
neither fish nor fowl <idiom> |
چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد |
serve one's purpose <idiom> |
مفیدبودن شخص برای کاری مشخص |
To be conspicuous. |
انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس ) |
operator |
انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص . |
determiners |
مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره |
symbolically |
آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود |
operators |
انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص . |
internal |
نمایش حروف در یک سیستم عامل مشخص |
determiner |
مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره |
lanes |
مسیر که باخط کشی مشخص میشود |
intensity of rain fall |
شدت بارندگی که بامیلیمتردرساعت مشخص میشود |
channel |
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص |
channeled |
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص |
channeling |
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص |
key |
کلیدی که ورودیهای یک رکورد را مشخص میکند |
channelled |
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص |
lane |
مسیر که باخط کشی مشخص میشود |
channels |
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص |
alerts |
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند |
columns |
خط عمودی که محل و پهنای ستون را مشخص میکند |
column |
خط عمودی که محل و پهنای ستون را مشخص میکند |
failure |
تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین |
failures |
تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین |
qualities |
استاندارد متن چاپ شده از یک چاپگر مشخص |
quality |
استاندارد متن چاپ شده از یک چاپگر مشخص |
software |
که امکان اجرای کار مشخص را فراهم میکند |
thread count |
[تعداد رشته نخ تار یا پود در یک طول مشخص] |
semiosis |
یک سلسله فعل وانفعالات مشخص جانور علامت |
open water |
فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب |
keypad |
مجموعهای از کلیدهای خاص برای کاربرد مشخص |
imagery pack |
بسته حاوی عکسهای هوایی یک منطقه مشخص |
selected |
یافتن و بازیابی اطلاعات مشخص از پایگاه داده ها |
selects |
یافتن و بازیابی اطلاعات مشخص از پایگاه داده ها |
statement of charge |
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت |
truncation |
حذف رقم یک عدد تا به یک طول مشخص برسد |
to tap |
ولتاژ مشخص کردن [الکترونیک یا مهندسی برق] |
work breakdown |
روش تقسیم یک عمل به اجزای مشخص و کوچک |
voyage charter |
اجاره دربست کشتی برای سفری مشخص |
dd name |
برچسبی که دستور تعریف خاصی را مشخص میکند |
category wiring |
که نوع کابل ها و سیمهای شبکه را مشخص میکند |
tracked |
محل شیار مشخص روی دیسک مغناطیسی |
identifying |
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی |
track |
محل شیار مشخص روی دیسک مغناطیسی |
transmissions |
اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص |
boundaries |
علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند |
transmission |
اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص |
boundary |
علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند |
identify |
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی |
tab |
کلید کنترلی که ستونهای خروجی را مشخص میکند |
tabs |
کلید کنترلی که ستونهای خروجی را مشخص میکند |
conditional |
مین کننده وقوع چندین کار مشخص |
identifies |
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی |
select |
یافتن و بازیابی اطلاعات مشخص از پایگاه داده ها |
balisage |
مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما |
read |
تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند |
reads |
تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند |
compliant |
وسیلهای که به مجموعهای از استانداردهای مشخص تط بیق میشود |
tracks |
محل شیار مشخص روی دیسک مغناطیسی |
identified |
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی |
knowledge |
دستورات و دانش خبره را در یک فیلد مشخص اعمال میکند |
dispatching priority |
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها |
labeling |
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود |
hierarchical communications system |
پایگاه دادهای که رکوردها بهم مربوطند با یک ساختار مشخص |
labelled |
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود |
labels |
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود |
retrospective search |
جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده |
search |
جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص |
searched |
جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص |