Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
somebody's days are numbered
<idiom>
نومید بودن کسی در موقعیتی
Other Matches
to walk on eggshells
<idiom>
در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
brokenhearted
نومید
hopeless
نومید
dishearten
نومید کردن
despairing
نومید کننده
lorn
متروک نومید
unpromising
نومید کننده
where
درچه موقعیتی
situational tests
ازمونهای موقعیتی
to turn the scales
سرنوشت ساختن
[موقعیتی]
to go wrong
خراب شدن
[موقعیتی]
to be the clincher
سرنوشت ساختن
[موقعیتی]
to have a knock back
عقب نشینی کردن
[در موقعیتی]
combinatorial explosion
موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
to get a general idea of something
فهمیدن موقعیتی
[موضوعی]
به طور کلی
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
flags
فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
flag
فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
initialed
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
go-getter
<idiom>
شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
initialling
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
entry
موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
environment
موقعیتی در سیستم کامپیوتر مربوط به همه ثباتها و محلهای حافظه
That's the end of our holiday.
این هم از تعطیلاتمان.
[یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
environments
موقعیتی در سیستم کامپیوتر مربوط به همه ثباتها و محلهای حافظه
So much for our holiday.
این هم از تعطیلاتمان.
[یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
faulted
موقعیتی که در آن سخت افزار یانرم افزار مشکلی پیدا کرده اند و خوب کار نمیکنند. مراجعه شود به ERROR/BUG
fault
موقعیتی که در آن سخت افزار یانرم افزار مشکلی پیدا کرده اند و خوب کار نمیکنند. مراجعه شود به ERROR/BUG
faults
موقعیتی که در آن سخت افزار یانرم افزار مشکلی پیدا کرده اند و خوب کار نمیکنند. مراجعه شود به ERROR/BUG
deadlock
موقعیتی که دو کاربر می خواهند به دو منبع در یک زمان دستیابی داشته باشند به هر کار یک منبع اخصای داده میشود ولی نمیتوانند ازمنابع همدیگر استفاده کنند
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
includes
شامل بودن متضمن بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
agree
متفق بودن همرای بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
consist
شامل بودن عبارت بودن از
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
include
شامل بودن متضمن بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
haze
گرفته بودن مغموم بودن
having
مالک بودن ناگزیر بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
abler
لایق بودن مناسب بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
have
مالک بودن ناگزیر بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
stand
بودن واقع بودن
interdepend
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteers
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
stink
بد بودن
intends
بر ان بودن
to chop and change
دو دل بودن
intending
بر ان بودن
exist
بودن
to be in two minds
دو دل بودن
stinks
بد بودن
existed
بودن
exists
بودن
to be proper for
به جا بودن
to bargain for
بودن
to be
بودن
juddering
لق بودن
judders
لق بودن
To be in two minds about something . To be undecided. To waver and vacI'llate.
دو دل بودن
To be all adrift.
سر در گم بودن
lackvt
کم بودن
justness
حق بودن
put one's cards on the table
<idiom>
رک بودن
incompactness
ول بودن
wobbling
لق بودن
wobbles
لق بودن
wobbled
لق بودن
juddered
لق بودن
judder
لق بودن
intend
بر ان بودن
to find oneself
بودن
concentricity
بودن
consecutiveness
پی در پی بودن
to kick the beam
کم بودن
dubiosity
در شک بودن
sufficing
بس بودن
suffices
بس بودن
to think ill of any one
بودن
ween
بودن
suffice
بس بودن
wobble
لق بودن
teem
پر بودن
to hold water
ضد آب بودن
to be in a bad
[foul]
temper
بد خو بودن
suffice
بس بودن
reach
بس بودن
last
[be enough]
بس بودن
be sufficient
بس بودن
be enough
بس بودن
be adequate
بس بودن
sufficed
بس بودن
teemed
پر بودن
teeming
پر بودن
teems
پر بودن
literality
لفظی بودن
logicality
منطقی بودن
mutuality
دوسره بودن
misknow
بی اطلاع بودن از
look after
مراقب بودن
linearity
خطی بودن
lineality
خطی بودن
negativeness
منفی بودن
nothingness
هیچ بودن
neologize
مذهبی بودن
nill
بی میل بودن
nonplus
بی تصمیم بودن
lethality
کشنده بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com