English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
center forward نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
Other Matches
back line player بازیگر خط عقب والیبال
forwards سه بازیگر جلوی تور والیبال
halfback بازیگر میانی
holding گرفتن بازیگر ماندن غیرمجاز توپ والیبال در دست صیقلی بودن مسیرگوی بولینگ
center back بازیگر میانی خط عقب
flankerback بازیگر میانی جناح
big man بازیگر میانی بیس بال
standoff half بازیگر میانی پشت خط تجمع برای دریافت توپ
breakaway حمله یک یا چند بازیگر
center forward بازیگر نوک حمله
weak side حمله باتعداد کم جبههای با تعدادکمتر بازیگر
belly نوعی روش حمله با پاس دادن به شکم بازیگر
quarterback sneak حمله بازیگر بالا با دویدن بجلو پس از گرفتن توپ
bellies نوعی روش حمله با پاس دادن به شکم بازیگر
send in وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
stacked قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stack قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
double footed بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
hysterics حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
velimirovic attack حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
counter riposte حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
volleyball والیبال
volley ball والیبال
vortex breakdown/brust جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
volleyball court زمین والیبال
volleyball net تور والیبال
wider خط کناری والیبال
volleyball بازی والیبال
wide خط کناری والیبال
power volleyball والیبال قدرتی
widest خط کناری والیبال
change of service تعویض سرویس والیبال
rolls چرخش توپ والیبال
rolled چرخش توپ والیبال
roll چرخش توپ والیبال
referee داور بالای والیبال
refereed داور بالای والیبال
refereeing داور بالای والیبال
referees داور بالای والیبال
baseline خط انتهای زمین والیبال
baselines خط انتهای زمین والیبال
hook service سرویس برگردان والیبال
height of the volleyball net بلندای تور والیبال
rio treaty اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysterogenic حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot بیک حمله دریک حمله
hysteroid حمله تشنجی شبیه حمله
contact with the net خطای تماس با تور والیبال
upper edge of the net نوار بالای تور والیبال
boundry lines خطوط اطراف زمین والیبال
blocker مدافع روی تور والیبال
attack block دفاع روی تور والیبال
back zone منطقه عقب زمین والیبال
He plays a beautiful game of volleyball. مثل ماه والیبال بازی می کند
drop shot ضربه اهسته روی تور والیبال
net cord کابل یا سیم بالای تور والیبال
bucket جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
buckets جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
net antena انتن روی تور والیبال به بلندی 76 تا 101 سانتیمتر
toss a coin for choice of service of cou شیریاخط اول بازی جهت تعیین سرویس والیبال
scrimmage بازی تمرینی بین دو گروه ازیک تیم تمرین والیبال
scrimmages بازی تمرینی بین دو گروه ازیک تیم تمرین والیبال
fly فرستادن توپ والیبال به ارتفاع زیاد پارچه سقف چادر
rotation چرخش بازیگران والیبال به شکل عقربه ساعت از محل سرو زدن
netball بازی شبیه به والیبال با گرفتن و انداختن توپ بجای ضربه زدن
floater هواپیمای بدون موتور سرویس ارام والیبال توپ باحرکت کند در هوا
front line خط حمله خط حمله یادفاع
target date زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
center back بک میانی
midline خط میانی
medium میانی
centrical میانی
innermost میانی
inmost میانی
mesal میانی
middle deck پل میانی
centric میانی
mediates میانی
mediums میانی
median میانی
mesne میانی
center land خط میانی
mediated میانی
mediating میانی
medial میانی
mesial میانی
mediate میانی
mesail میانی
mesencephalon مغز میانی
intermediate field میدان میانی
intermediate transmitter فرستنده میانی
intermediate zone ناحیه ی میانی
median income درامد میانی
intermediate contact کنتاکت میانی
lower boom تیرک میانی
ridge rope سیم میانی
interconnection اتصال میانی
buffer حافظه میانی
lower boom بوم میانی
intermediate anneal التهاب میانی
mid flap فلپ میانی
intermediate terminal ترمینال میانی
neutral conductor سیم میانی
intermediate layer لایه میانی
intermediate link حلقه میانی
intermediate office مرکز میانی
intermediate oscillation نوسان میانی
intermediate phase فاز میانی
midsection قطعه میانی
intermediate points جهات میانی
neutral wire سیم میانی
middle part قسمت میانی
middle insomnia بیخوابی میانی
middle fraction پاره میانی
intermediate طبقه میانی
intermediate frequency فرکانس میانی
intermediate عضو میانی
interphase فاز میانی
middle ear گوش میانی
intermediate frequency tank circuit فرکانس میانی
intermediate fuse فیوز میانی
middle fraction جزء میانی
intermediate image تصویر میانی
intermediate plate صفحه میانی
intermediate band باند میانی
midfield line خط میانی زمین
tympanum گوش میانی
center stripe خط میانی زمین
drop keel تیغه میانی
tun dish throught پاتیل میانی
meddles میانی وسطی
meddle میانی وسطی
cut splice پیوند میانی
midpoints نقطه میانی
center circle دایره میانی
center wing بال میانی
center line خط میانی زمین
center section بال میانی
middles میانی وسطی
meddled میانی وسطی
mid میانی وسطی
middle میانی وسطی
midpoint نقطه میانی
interband باند میانی
median سکوی میانی
hogging تنش میانی
central strip نوار میانی
mid- میانی وسطی
i.f. فرکانس میانی
halfback بازیگرخط میانی
intermediate distribution frame مقسم میانی
middle layer قشر میانی
central reserve سکوی میانی
dorsomedial پشتی- میانی
fives هندبال انگلیسی انفرادی یا دونفره با سه یاچهار دیوار که هر گیم 51امتیاز دارد که مانند والیبال اگردو تیم درامتیاز 41مساوی شوند بازی به 61ختم میشود
middle lintel in window وادار میانی پنجره
intermediate roll stand مقام نورد میانی
medium frequency motor موتور با فرکانس میانی
centered نقط ه میانی چیزی
center ice circle داره میانی زمین
medice قسمت میانی زمین
Somewhere in the darkness جایی در میانی تاریکی
medial layer لایه میانی [پزشکی]
middles منطقه میانی زمین
center نقط ه میانی چیزی
central concrete membrane پرده میانی بتنی
deep نقطه میانی سر پیچ
intermediate transformer مبدل یا ترانسفورماتور میانی
bilge board تخته میانی قایق
rail الت میانی در و پنجره
deepest نقطه میانی سر پیچ
centred نقط ه میانی چیزی
deeper نقطه میانی سر پیچ
centre نقط ه میانی چیزی
intermediate temperature درجه حرارت میانی
centers نقط ه میانی چیزی
midpoint rule قاعده نقطه میانی
interband telegraphy تلگراف باند میانی
intermediate frequency section مقطع فرکانس میانی
intermediate frequency breakdown شکست فرکانس میانی
intercedes پادر میانی کردن
intermediate frequency amplification تقویت فرکانس میانی
interceding پادر میانی کردن
steering wheel hub قسمت میانی غربالک
amidship قسمت میانی قایق
interceded پادر میانی کردن
intercede پادر میانی کردن
grounded neutral سیم میانی زمین
intermediate aperiodic circuit مدار میانی اپریودیک
insulated intermediate layer لایه میانی عایق
intermediate repeater تقویت کننده میانی
intermediate amplifier تقویت کننده میانی
interjacent میانی در میان افتاده
media پوشش میانی سرخرگ
intermediate frequency sensitivity حساسیت فرکانس میانی
loom قسمت میانی پارو
looms قسمت میانی پارو
looming قسمت میانی پارو
loomed قسمت میانی پارو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com