Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English
Persian
to beg the question
نکته مورد منازعه رامسلم فرض کردن
Other Matches
sticking points
نکتهی مورد بحث یا منازعه
sticking point
نکتهی مورد بحث یا منازعه
quarrel
دعوی کردن منازعه
quarrelled
دعوی کردن منازعه
quarreled
دعوی کردن منازعه
quarrelling
دعوی کردن منازعه
quarrels
دعوی کردن منازعه
quarreling
دعوی کردن منازعه
to split hairs
نکته گیری کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
hit the high spots
<idiom>
روی نکته اصلی تمرکز کردن
struggles
منازعه
struggle
منازعه
struggling
منازعه
verbal duel
منازعه
war of words
منازعه
litigation
منازعه
contestation
منازعه
struggled
منازعه
pleas
منازعه
plea
منازعه
political debate
منازعه سیاسی
dispute
منازعه نزاع
disputation
منازعه منافره
tilts
منازعه برخورد
disputing
منازعه نزاع
tilted
منازعه برخورد
tilt
منازعه برخورد
disputations
منازعه منافره
disputed
منازعه نزاع
disputant
منازعه کننده
disputes
منازعه نزاع
debates
مذاکرات پارلمانی منازعه
unquestioning
محقق غیرقابل منازعه
battlefields
عرصه منازعه رزمگاه
debate
مذاکرات پارلمانی منازعه
unquestionable
محقق غیرقابل منازعه
battleground
عرصه منازعه رزمگاه
battlegrounds
عرصه منازعه رزمگاه
battlefield
عرصه منازعه رزمگاه
debated
مذاکرات پارلمانی منازعه
debating
مذاکرات پارلمانی منازعه
recaption
مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
popularizes
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularized
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularised
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularises
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizing
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularising
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularize
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
exactly
<adv.>
نکته به نکته
faithfully
<adv.>
نکته به نکته
letter for letter
<adv.>
نکته به نکته
verbatim
<adv.>
نکته به نکته
to the letter
<adv.>
نکته به نکته
word for word
<adv.>
نکته به نکته
remarks
نکته
poniter
نکته
remark
نکته
remarked
نکته
remarking
نکته
MOT
نکته
point
نکته
MOTs
نکته
clean
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
to make observations
[about]
[on]
تامل کردن
[در مورد]
[به]
prig
نکته گیر
punctiliousness
نکته گیری
prigs
نکته گیر
an inappropriate remark
نکته ای بیجا
an uncalled-for remark
نکته ای ناخوانده
generality
نکته کلی
mosul
نکته کلمه
nifty
نکته دان
niftiest
نکته دان
niftier
نکته دان
scrutator
نکته سنج
quodlibet
نکته قابل
punctilious
نکته سنج
nicely
نکته باریک
punctiliously
نکته سنج
generalities
نکته کلی
quodlibet
نکته عالی
finesse
نکته بینی
red herring
نکته انحرافی
to grumble about the weather
مورد هوا گله کردن
call option
خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
particular
دقیق نکته بین
punctual
لایتجزی نکته دار
gist
لب کلام نکته مهم
epigrammatical
نکته دار هجوامیز
shortcomings
نکته ضعف کمبود
shortcoming
نکته ضعف کمبود
subtility
نکته باریک دقیقه
hypergnosia
نکته پردازی بیمارگون
get to the heart of
<idiom>
مهمترین نکته را گرفتن
hypergnosis
نکته پردازی بیمارگون
to gather information
[about; on]
جمع آوری کردن اطلاعات
[در مورد]
to weigh in
[on something]
اظهار نظر کردن
[در مورد چیزی]
stick one's neck out
<idiom>
مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
litigated
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigate
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
to come straight to the point
<idiom>
مستقیما
[رک ]
به نکته اصلی آمدن
that point was of p interest
ان نکته جالبیست ویژهای داشت
It is a very subtle point.
نکته بسیار ظریفی است
punctilio
نکته دقیق در ایین رفتار
discarded
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarding
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discards
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discard
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
condemn
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemns
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
interrogates
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogate
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogating
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogated
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
condemning
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
high light
تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
there is time and place for everything
<proverb>
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
I'll give you that
[much]
.
دراین نکته اعتراف می کنم
[که حق با تو است]
.
talking points
نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
talking point
نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
utilizing
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
lionize
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
utilizes
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilises
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilising
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilised
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
issue of fact
نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
hold court
<idiom>
همانند شاه وملکه دربین موضوع مورد بحث عمل کردن
he rode me off on a side issue
نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
hard hyphen
خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
padding
حرف یا رقم افزوده برای پر کردن رشته یا بسته تا به طور مورد نظر برسد.
skims
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
declaratory statute
هدف ازتصویب این نوع قانون برطرف کردن شک و تردیدی است که در مورد بعضی قوانین بروز میکند
sadden
[مواد افزودنی به پاتیل رنگ جهت تیره کردن رنگ مورد نظر]
area of operational interest
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
technicality
اصطلاحات فنی نکته فنی
technicalities
اصطلاحات فنی نکته فنی
salience
نکته برجسته موضوع برجسته
saliency
نکته برجسته موضوع برجسته
B register
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
reed
شانه
[وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
usages
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usage
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
objecting
مورد
objected
مورد
direct objects
مورد
unseasonably
بی مورد
unseasonable
بی مورد
cases
مورد
case
مورد
indirect objects
مورد
instance
مورد
object
مورد
inapposite
بی مورد
objects
مورد
instances
مورد
occasions
مورد
occasioning
مورد
occasion
مورد
inopportune
بی مورد
out of place
بی مورد
occasioned
مورد
open to question
<adj.>
مورد شک
oportuneness
مورد
occurence
مورد
usage
مورد استفاده
myrtaceae
تیره مورد
in dispute
مورد بحث
happy
[about]
<adj.>
خشنود
[در مورد]
in no instance
در هیچ مورد
unnecessary roughness
خشونت بی مورد
usages
مورد استفاده
special case
مورد ویژه
dubitable
مورد شک مشکوک
sightly
مورد نظر
collector's item
مورد استثنائیوویژهیککلکسیون
beloved
مورد علاقه
involved
مورد بحث
subject of hire
مورد اجاره
under disccussion
مورد بحث
In this case ( instance) .
دراین مورد
noted
مورد ملاحظه
opportuneness
مورد مناسب
requirement
مورد نیاز
savory
مورد پسند
utilized
مورد استفاده
schreber case
مورد شربر
dubious
مورد شک مشکوک
taken
مورد تحسین
fishy
مورد تردید
case analysis
تحلیل مورد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com