Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
look around
نگاهی به دور و بر انداختن
Search result with all words
to check out that new clothing store
نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
Other Matches
radiant look
نگاهی که حاکی ازخوشی یاامیدواری باشد
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
Mamihlapinatapai
نگاهی که ۲ نفر با یکدیگر به اشتراک میگذارند که در آن هردو میخواهند و مایلند که طرف مقابل حرفی بزند ولی هیچ کدامشان نمیخواهند آغاز کنند.
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down
پایین انداختن انداختن
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
deleted
انداختن
omit
انداختن
bottoms
ته انداختن
overthrew
بر انداختن
overthrow
بر انداختن
overthrowing
بر انداختن
delete
انداختن
overthrown
بر انداختن
overthrows
بر انداختن
deletes
انداختن
to play a searchlight
انداختن
flinging
انداختن
brush finish
خط انداختن
flings
انداختن
prostrate
از پا انداختن
benite
به شب انداختن
stagger
از پا انداختن
omitting
انداختن
omitted
انداختن
to draw lots
انداختن
to put back
پس انداختن
to pick off
تک تک انداختن
deleting
انداختن
fling
انداختن
bottom
ته انداختن
hurl
انداختن
to leave out
انداختن
to let drop
انداختن
pilling
تل انداختن
to let fall
انداختن
hitch
انداختن
hitched
انداختن
hitches
انداختن
hitching
انداختن
spills
انداختن
blobs
لک انداختن
spilling
انداختن
fells
انداختن
ruts
خط انداختن
rut
خط انداختن
hurled
انداختن
fell
انداختن
hew
انداختن
to hew down
انداختن
hewed
انداختن
hewing
انداختن
hews
انداختن
hurls
انداختن
felled
انداختن
to lay by the heels
بر انداختن
felling
انداختن
spilled
انداختن
lash vt
انداختن
throw
انداختن
launches
به اب انداختن
throws
انداختن
to fire off a postcard
انداختن
relegate
انداختن
relegated
انداختن
launching
به اب انداختن
relegates
انداختن
relegating
انداختن
floriate
گل انداختن در
to skips over
انداختن
launched
به اب انداختن
lay away
انداختن
leave out
انداختن
jaculate
انداختن
souse
انداختن
let fall
انداختن
string
زه انداختن به
spilled or spilt
انداختن
spill
انداختن
launch
به اب انداختن
hewn
انداختن
run home
جا انداختن
emplace
جا انداختن
thrust
انداختن
thrusting
انداختن
line
خط انداختن در
slinging
انداختن
lines
خط انداختن در
thrusts
انداختن
deracination
بر انداختن
slings
انداختن
blob
لک انداختن
sling
انداختن
retroject
پس انداختن
omits
انداختن
throwing
انداختن
nauseated
از رغبت انداختن
inveigles
بدام انداختن
ensnares
بدام انداختن
nauseates
از رغبت انداختن
to take the photograph of
عکس انداختن از
unmake
از خاصیت انداختن
ensnared
بدام انداختن
inveigling
بدام انداختن
to throw off
دور انداختن
to throw in the towel
لنگ انداختن
inveigled
بدام انداختن
inveigle
بدام انداختن
whomp up
بهم انداختن
nauseate
از رغبت انداختن
ensnaring
بدام انداختن
warm up
راه انداختن
to throw out
بیرون انداختن
dismounts
ازفرماندهی انداختن
sire
نیا پس انداختن
interjects
درمیان انداختن
embroiled
به نزاع انداختن
interjecting
درمیان انداختن
interjected
درمیان انداختن
hinders
بتاخیر انداختن
hindering
بتاخیر انداختن
hindered
بتاخیر انداختن
embroiling
به نزاع انداختن
hinder
بتاخیر انداختن
siring
نیا پس انداختن
sires
نیا پس انداختن
sired
نیا پس انداختن
demoralised
ازروحیه انداختن
embroil
به نزاع انداختن
dismounting
ازفرماندهی انداختن
dismount
ازفرماندهی انداختن
demoralizing
ازروحیه انداختن
demoralizes
ازروحیه انداختن
demoralized
ازروحیه انداختن
demoralize
ازروحیه انداختن
unking
شاهی انداختن
trepanation
بدام انداختن
to youse to a
به جنبش انداختن
demoralising
ازروحیه انداختن
demoralises
ازروحیه انداختن
to throw up the sponge
سپر انداختن
interject
درمیان انداختن
embroils
به نزاع انداختن
miscast
بناحق انداختن
To set a bone.
استخوان جا انداختن
allure
بطمع انداختن
snares
بدام انداختن
snare
بدام انداختن
deforms
ازشکل انداختن
deforming
ازشکل انداختن
deform
ازشکل انداختن
endangers
به مخاطره انداختن
endangering
به مخاطره انداختن
defer
عقب انداختن
deferring
عقب انداختن
triggers
راه انداختن
triggered
راه انداختن
trigger
راه انداختن
depresses
ازارزش انداختن
depress
ازارزش انداختن
defers
عقب انداختن
endangered
به مخاطره انداختن
endanger
به مخاطره انداختن
immobilizing
از رواج انداختن
slobber
دهان را اب انداختن
moults
پوست انداختن
moulted
پوست انداختن
moult
پوست انداختن
molts
پوست انداختن
molting
پوست انداختن
molted
پوست انداختن
imperils
در مخاطره انداختن
imperilling
در مخاطره انداختن
slobbered
دهان را اب انداختن
slobbering
دهان را اب انداختن
immobilizes
از رواج انداختن
immobilized
از رواج انداختن
immobilize
از رواج انداختن
To cast a shadow .
سایه انداختن
immobilising
از رواج انداختن
immobilises
از رواج انداختن
To make mischief. To stir up trouble.
شرراه انداختن
immobilised
از رواج انداختن
slobbers
دهان را اب انداختن
imperilled
در مخاطره انداختن
ensnare
بدام انداختن
deactivates
از اثر انداختن
deactivated
از اثر انداختن
deactivate
از اثر انداختن
To launch a ship (boat).
کشتی به آب انداختن
To cast a shadow.
سایه انداختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com