English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
Just check out the new sports car model! نگاه بکن به مدل تازه خودروی کورسی !
Other Matches
scout car خودروی دیده وری خودروی شناسایی زرهی
sports cars اتومبیل کورسی
sports car اتومبیل کورسی
sport car اتومبیل کورسی
paddock میدان تمرین اسب دوانی واتومبیلهای کورسی حصار
paddocks میدان تمرین اسب دوانی واتومبیلهای کورسی حصار
enactory دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood <idiom> جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
gloat نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloats نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
new coined تازه بنیاد تازه سکه زده
look at me بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
armored vehicle خودروی زرهی
armored vehicle خودروی زرهدار
taxiing تاکسی خودروی
taxies تاکسی یا خودروی
taxies تاکسی خودروی
taxiing تاکسی یا خودروی
amphibious vehicle خودروی اب خاکی
taxi تاکسی یا خودروی
combat vehicle خودروی رزمی
taxied تاکسی خودروی
taxi تاکسی خودروی
taxied تاکسی یا خودروی
his own car [car of his own] خودروی خودش [مرد]
armored reconnaissance vehicle خودروی شناسایی زرهی
newlywed تازه داماد تازه عروس
commercial type vehicle خودروی تجارتی خودروهای شخصی
six by four خودرو شش در چهار خودروی شش چرخ
to hitch a lift [ride] from somebody سواری شدن [در خودروی کسی]
six by six خودروی شش در شش نوعی خودرو شش چرخ
hobbledehoy کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
bulk petroleum conversion kit جعبه وسایل تبدیل خودروی عمومی به خودرو حمل موادسوختی
to jump-start someone's car کمک برای روشن کردن [خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
glance نگاه نگاه مختصر
glanced نگاه نگاه مختصر
glances نگاه نگاه مختصر
mat زیرپایی یا تشک مخصوصی که بازیگر باگذاشتن پای خودروی ان بازی بولینگ روی چمن را اغاز میکند
mats زیرپایی یا تشک مخصوصی که بازیگر باگذاشتن پای خودروی ان بازی بولینگ روی چمن را اغاز میکند
combination vehicle خودروی بکسل کننده و بکسل شونده
administrative wheeled vehicle fleet کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
green تازه
new born تازه
greenest تازه
renewed تازه
recent تازه
dewiest تازه
brand new تر و تازه
modern تازه
dewier تازه
new fallen تازه
new fashioned تازه
the new world تازه
dewy تازه
newfangled مد تازه
newfashioned تازه
up to date تازه
newer تازه
fresh تازه
fresh- تازه
newest تازه
younger تازه
freshest تازه
inchoative تازه
red hot تازه
new تازه
post glacial تازه
new- تازه
mint a mint condition تازه تازه
scion تازه
young تازه
new laid تازه
scions تازه
new-laid تازه
up-to-date تازه
recent development بسط تازه
span new خیلی تازه
new employees کارمندان تازه
late تازه گذشته
noviciate تازه کار
freshen تازه کردن
new fallen snow برف تازه
reprinted چاپ تازه
regeneration تولد تازه
freshens تازه کردن
brand-new بکلی نو یا تازه
settler مهاجر تازه
span new کاملا تازه
reprint چاپ تازه
freshening تازه کردن
freshened تازه کردن
junior زودتر تازه تر
juniors زودتر تازه تر
novices تازه کار
novice تازه کار
settlers مهاجر تازه
recension چاپ تازه
refreshment تازه سازی
new fledged تازه پر در اورده
recruits کارمند تازه
recruits تازه سرباز
scarc ely جخت تازه
recruiting کارمند تازه
refreshingly تازه کننده
refreshing تازه کننده
renewals تازه سازی
renewal تازه سازی
beginner تازه کار
recruiting تازه سرباز
recruited کارمند تازه
recruited تازه سرباز
recruit کارمند تازه
new laid تازه گذاشته
new-laid تازه گذاشته
revised edition چاپ تازه
recruit تازه سرباز
new jerusalem اورشلیم تازه
refreshments تازه سازی
refresh تازه کردن
refresher تازه کننده
newish نسبه تازه
refreshed تازه کردن
newmade تازه ساخت
regeneracy تولد تازه
ordinee شماش تازه
refreshes تازه کردن
novitiate تازه کار
settlor مهاجر تازه
beginners تازه کار
reprinting چاپ تازه
new built تازه ساز
newcomer تازه وارد
converts تازه کیش
birdegroom تازه داماد
converting تازه کیش
bran new بکلی نو یا تازه
converted تازه کیش
convert تازه کیش
fresh- تازه کردن
carechumen تازه وارد
neocortex قشر تازه مخ
newcomers تازه وارد
neoteric نویسنده تازه
new built تازه ساخت
new blown تازه شگفته
tenderfoot تازه کار
breezy خنک تازه
new arrived تازه رسیده
bride تازه عروس
neoteric جدید تازه
neo christianity مسیحیت تازه
nascency تازه پیداشدگی
to innovate in تازه اوردن
What is new? What is cooking ? تازه چه خبر ؟
freshest تازه کردن
young ice یخ تازه بسته
fresh تازه کردن
jackleg تازه کار
far out تازه و غیرسنتی
juvenescent تازه جوان
green old wound زخم تازه
green crop علف تازه
nascence تازه پیداشدگی
ultramodern بسیار تازه
to bring in تازه اوردن
verdured تازه سرسبز
recuperation نیروی تازه
recuperation رمق تازه
grcen wine شراب تازه
green concrete بتن تازه
brides تازه عروس
immigrant تازه وارد
greener تازه کار
new clown تازه شکفته
new comer تازه وارد
rebirth تولد تازه
reappraisal ارزیابی تازه
new come تازه امده
immigrants تازه وارد
new come تازه رسیده
turn over a new leaf <idiom> شروعی تازه
freshwater تازه کار
sucking تازه کار
new buit تازه ساز
new buit تازه ساخت
reprints چاپ تازه
rookie تازه کار
rookies تازه کار
sup.latest or last تازه گذشته
reappraisals ارزیابی تازه
ganders : نگاه
looked نگاه
leering نگاه چپ
looks نگاه
observantion نگاه
gloatingly با نگاه
leer نگاه چپ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com