Dictiornary-Farsi | نگهداری حفافتی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
preventive maintenance	نگهداری حفافتی


Other Matches

security countermeasures	اقدامات حفافتی پیش بینیهای حفافتی
corrective maintenance	نگهداری همراه با تعمیروسیله نگهداری تعمیراتی ورفع عیب
final protective line	خط اخرین اتشهای حفافتی اخرین خط حفافتی
maintenance	تعمیر و نگهداری نگهداری وسایل
protective	حفافتی
protective deck	پل حفافتی نا
protective barrier	سد حفافتی
protective measure	اندازه حفافتی
mimetism	تقلید حفافتی
guarding	نرده حفافتی
protective ground	زمینه حفافتی
protective pitching	سنگریز حفافتی
protective equipment	تجهیزات حفافتی
protective cover	پوشش حفافتی
protective coloring	رنگینگی حفافتی
protect bit	ذره حفافتی
preventive measure	اندازه حفافتی
protective fire	اتش حفافتی
rock facing	سنگریز حفافتی
shielding parameter	پارامتر حفافتی
security program	برنامه حفافتی
security files	فایلهای حفافتی
shielding constant	ثابت حفافتی
security countermeasures	پیشگیریهای حفافتی
security controls	کنترلهای حفافتی
preventive	ماده حفافتی
shielding effect	اثر حفافتی
guard	نرده حفافتی
guards	نرده حفافتی
firepower umberella	چتر حفافتی اتش
final protective fires	اخرین اتشهای حفافتی
bed beaching	سنگ چین حفافتی کف
pitching	فکافته سنگچین حفافتی
protective earthing	زمین کردن حفافتی
security council	شورای حفافتی یکان
granfather file	یک طرح حفافتی که در ان سه فایل جدید
safeguarding	قفل حفافتی یا تامین دار
safeguarded	قفل حفافتی یا تامین دار
protective	زره حفافتی محافظت کننده
safeguard	قفل حفافتی یا تامین دار
safeguards	قفل حفافتی یا تامین دار
seapainter	طناب حفافتی قایق ناو
interlock	وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocked	وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocking	وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocks	وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
aprons	لایه حفافتی از سنگ یا مواددیگر که در کنار تاسیسات ابی جهت جلوگیری از فرسایش ساخته میشود
apron	لایه حفافتی از سنگ یا مواددیگر که در کنار تاسیسات ابی جهت جلوگیری از فرسایش ساخته میشود
retinues	نگهداری
retinue	نگهداری
safe keeping	نگهداری
safe guard	نگهداری
detention	نگهداری
upkeep	نگهداری
detentions	نگهداری
guarding subsidy	حق نگهداری
internment	نگهداری
custody	نگهداری
retention	نگهداری
detainer	نگهداری
conservation	نگهداری
storage	نگهداری
holding	نگهداری
landing, storage, delivery	نگهداری
protection	نگهداری
sustention	نگهداری
maintenance	نگهداری
keeping	نگهداری
sustenance	نگهداری
sustentation	نگهداری
guardianship	نگهداری
preservation	نگهداری
the keeping of a festival	نگهداری عید
interlude	نگهداری مقدماتی
interludes	نگهداری مقدماتی
category	طبقه نگهداری
tenure	نگهداری اشغال
program maintenance	نگهداری برنامه
preventive maintenance	نگهداری پیشگیرانه
preventive maintenance	نگهداری پیشگیری
organizational maintenance	نگهداری سازمانی
keep track of <idiom>	نگهداری یاداشت
care of supplies	نگهداری اماد
categories of maintenance	انواع نگهداری
maintenance status	وضعیت نگهداری
to maintain one's family	نگهداری کردن
to maintain a road	نگهداری کردن
maintenance period	دوره نگهداری
maintenance functions	کارکردهای نگهداری
retentivity	قدرت نگهداری
record keeping	نگهداری سوابق
holding capacity	فرفیت نگهداری
maintenance cost	ارزش نگهداری
maintenance cost	هزینه نگهداری
holding costs	مخارج نگهداری
maintenance support	پشتیبانی نگهداری
tenability	قابلیت نگهداری
maintrain	نگهداری کردن
warehousing	نگهداری در انبار
deffered maintenance	نگهداری مخصوص
depot maintenance	نگهداری امادگاهی
depot maintenance	نگهداری دپویی
holding time	زمان نگهداری
to take keep	نگهداری کردن
energy preservation	نگهداری انرژی
field capacity	فرفیت نگهداری
field maintenance	نگهداری صحرایی
field maintenance	نگهداری در صحرا
levels of maintenance	ردههای نگهداری
conserving	نگهداری کردن
maintenance	نگهداری و تعمیر
care	نگهداری موافبت
manage	نگهداری کردن
maintenance	تعمیر و نگهداری
granfather file	نگهداری می شوند
maintained	نگهداری کردن
maintains	نگهداری کردن
cared	نگهداری موافبت
cares	نگهداری موافبت
restraints	نگهداری خودداری
LSD	نگهداری تحویل
hold	ایست نگهداری
holds	ایست نگهداری
categories of maintenance	طبقات نگهداری
maintain	نگهداری کردن
restraint	نگهداری خودداری
maintain	نگهداری کردن
maturing	نگهداری بتن
keep	نگهداری کردن
support	نگهداری کردن
account	نگهداری حسابها
conserve	نگهداری کردن
safeguards	نگهداری کردن
safeguarding	نگهداری کردن
safeguarded	نگهداری کردن
safeguard	نگهداری کردن
tends	نگهداری کردن از
conserved	نگهداری کردن
upkeep	نگهداری کردن
conserves	نگهداری کردن
keeps	نگهداری کردن
tend	نگهداری کردن از
tended	نگهداری کردن از
tending	نگهداری کردن از
depositery	محل نگهداری سپرده
upkeep	هزینه نگهداری وتعمیر
upkeep	هزینه نگهداری و تعمیر
system maintenance	تامین و نگهداری سیستم
poor law	قانون نگهداری از تهیدستان
moist curing	نگهداری مرطوب بتن
support	تایید کردن نگهداری
mewing	دراصطبل نگهداری کردن
mewed	دراصطبل نگهداری کردن
maintenance routine	روال تعمیر و نگهداری
mew	دراصطبل نگهداری کردن
to bear up	نا امیدنشدن نگهداری کردن
membrane curing	نگهداری غشایی بتن
gurantee period	دوره نگهداری تاسیسات
maintenance	نگهداری از تاسیسات یاساختمان
entertainable	قابل پذیرائی و یا نگهداری
maintenance work	کار تعمیر و نگهداری
managements	اجرا و نگهداری شبکه
bestride	نگهداری ودفاع کردن از
baby farm	محل نگهداری کودکان
ammunition depot	محل نگهداری مهمات
schedule maintenance	نگهداری زمانبندی شده
software maintenance	نگهداری نرم افزار
keep time <idiom>	نگهداری میزان و وزن
hold something back <idiom>	نگهداری اطلاعات از کسی
remote maintenance	نگهداری از راه دور
custody of goods	حفافت یا نگهداری کالا
management	اجرا و نگهداری شبکه
remote servicing	نگهداری از راه دور
gasholders	محل نگهداری بنزین
gasholder	محل نگهداری بنزین
power of reservation	حق نگهداری وذخیره کردن
serviced	بررسی یا تعمیر یا نگهداری سیستم
service	بررسی یا تعمیر یا نگهداری سیستم
remote maintenance	تعمیر و نگهداری از راه دور
maintenance shop	کارگاه تعمیر و نگهداری تعمیرگاه
customers	نگهداری و تعمیر یک وسیله مشتری
customer	نگهداری و تعمیر یک وسیله مشتری
tape library	اتاق مخصوص نگهداری نوار
remote servicing	تعمیر و نگهداری از راه دور
to safeguard [against]	نگهداری کردن [علیه] [در برابر]
warren	محل نگهداری حیوانات وحشی
stickboy	متصدی نگهداری چوبهای هاکی
to have custody of	نگهداری یا امانت داری کردن از
accountable depot	مرکز نگهداری سوابق حسابداری
accountable supply distribution activity	سازمان نگهداری سوابق امادی
administrative crypto account	نگهداری اسناد و مدارک محرمانه
confessio	[محل نگهداری جسد شهید]
administrator	تنظیم و نگهداری شبکه دارد
columbarium	جای نگهداری خاکستر مردگان
bee-keepers	متصدی نگهداری از زنبور عسل
administrators	تنظیم و نگهداری شبکه دارد
carry over <idiom>	برای بعد نگهداری کردن
fit call	رده یکم تعمیر و نگهداری
patronizes	نگهداری کردن مشتری شدن
patronized	نگهداری کردن مشتری شدن