English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (18 milliseconds)
English Persian
require نیاز داشتن لازم بودن
required نیاز داشتن لازم بودن
requires نیاز داشتن لازم بودن
requiring نیاز داشتن لازم بودن
Other Matches
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
switching خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
requires لازم داشتن
requiring لازم داشتن
required لازم داشتن
require لازم داشتن
wanted خواستن لازم داشتن
want خواستن لازم داشتن
needing نیازمندی احتیاج لازم داشتن
need نیازمندی احتیاج لازم داشتن
needed نیازمندی احتیاج لازم داشتن
need لازم بودن
needing لازم بودن
needed لازم بودن
ineligibly بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
suspects شک داشتن مظنون بودن
suspect شک داشتن مظنون بودن
suspecting شک داشتن مظنون بودن
merits شایسته بودن استحقاق داشتن
yearned اشتیاق داشتن مشتاق بودن
deserve سزاوار بودن شایستگی داشتن
adequateness توافق داشتن متفق بودن
deserve لایق بودن استحقاق داشتن
deserves سزاوار بودن شایستگی داشتن
detest تنفر داشتن از بیزار بودن از
detesting تنفر داشتن از بیزار بودن از
meriting شایسته بودن استحقاق داشتن
yearns اشتیاق داشتن مشتاق بودن
undulated تموج داشتن موجدار بودن
undulate تموج داشتن موجدار بودن
mattering مهم بودن اهمیت داشتن
undulates تموج داشتن موجدار بودن
yearn اشتیاق داشتن مشتاق بودن
matters مهم بودن اهمیت داشتن
mattered مهم بودن اهمیت داشتن
to have an interest [in] سهم داشتن [شریک بودن] [در]
matter مهم بودن اهمیت داشتن
merit شایسته بودن استحقاق داشتن
merited شایسته بودن استحقاق داشتن
detests تنفر داشتن از بیزار بودن از
deserves لایق بودن استحقاق داشتن
adhere توافق داشتن متفق بودن
expects انتظار داشتن منتظر بودن
adheres توافق داشتن متفق بودن
expecting انتظار داشتن منتظر بودن
expect انتظار داشتن منتظر بودن
adhered توافق داشتن متفق بودن
love عشق داشتن عاشق بودن
loved عشق داشتن عاشق بودن
loves عشق داشتن عاشق بودن
to have patience شکیبا بودن صبر داشتن
abounds زیاد بودن وفور داشتن
finger in the pie <idiom> دست داشتن ،مسئول بودن
tending متمایل بودن به گرایش داشتن
abounded زیاد بودن وفور داشتن
abounding زیاد بودن وفور داشتن
adhering توافق داشتن متفق بودن
site قرار داشتن مستقر بودن
sited قرار داشتن مستقر بودن
may توانایی داشتن قادر بودن
sites قرار داشتن مستقر بودن
tend متمایل بودن به گرایش داشتن
expected انتظار داشتن منتظر بودن
tends متمایل بودن به گرایش داشتن
dominate حکمفرما بودن تسلط داشتن
dominates حکمفرما بودن تسلط داشتن
tended متمایل بودن به گرایش داشتن
dominated حکمفرما بودن تسلط داشتن
equivalents همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
equivalent همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
overpoise مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
To be in the ring (arena). تو گود بودن ( درمتن قرار داشتن )
to be together with somebody با کسی بودن و رابطه جنسی داشتن
play second fiddle to someone <idiom> ازنظر مهم بودن مقام دوم داشتن
To be a good conversationalist . دهان گرمی داشتن ( خوش صحبت بودن )
LUT مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند توسط برنامه بدون نیاز به محاسبه هر نتیجه در صورت نیاز
to wobble [rotate unevenly] لنگ بودن [تاب داشتن] [به طور نامنظم چرخیدن] [اصطلاح روزمره]
outclass دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclasses دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassing دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
d , top concept تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
shimmered روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmers روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmering روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmer روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
stand by <idiom> پشت کسی بودن ،هوای کسی را داشتن
binding لازم الاجرا لازم
bindings لازم الاجرا لازم
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
self-sufficient بی نیاز
requirement نیاز
self sufficing بی نیاز
needed نیاز
need نیاز
needing نیاز
demand نیاز
needless بی نیاز
demanded نیاز
demands نیاز
need نیاز
demand نیاز
want نیاز
requirement نیاز
obbligato لازم
irrevocable لازم
incumbents لازم با
intransitive لازم
necessitous لازم
requirement لازم
necessary لازم
incident لازم
preequisite لازم
incidental لازم
obligatory لازم
incumbent لازم با
needful لازم
incidents لازم
cognizance need نیاز شناخت
urgency of need ضرورت نیاز
prerequisites پیش نیاز
succorance need نیاز مهرطلبی
social need نیاز اجتماعی
necessity نیاز نیازمندی
self-evident بی نیاز از اثبات
capital requirement نیاز سرمایه
want نقصان نیاز
achievement need نیاز پیشرفت
wanted نقصان نیاز
sweet nothings راز و نیاز
agamic بی نیاز ازتخم نر
n affiliation نیاز پیوندجویی
affiliation need نیاز پیوندجویی
self explaining بی نیاز از توصیف
prerequisite پیش نیاز
requirement مورد نیاز
self-explanatory بی نیاز از توصیف
construction need نیاز سازندگی
n achievement نیاز پیشرفت
self explanatory بی نیاز از توصیف
structural requirement نیاز استاتیکی
felt need نیاز هشیار
demands نیاز احتیاج
demanded نیاز احتیاج
quasi need شبه نیاز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com