Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (11 milliseconds)
English	Persian
potentiate	نیرومند ساختن
potentiation	نیرومند ساختن
Other Matches
powerful	نیرومند
potent	نیرومند
rugged	نیرومند
two fisted	نیرومند
brawny	نیرومند
vigorous	نیرومند
punchy	نیرومند
puissant	نیرومند
feckful	نیرومند
punchiest	نیرومند
punchier	نیرومند
main	نیرومند
red-blooded	نیرومند
red blooded	نیرومند
orotund	نیرومند
robustious	نیرومند
stout	نیرومند
stouter	نیرومند
hale	نیرومند
strongest	نیرومند
stoutest	نیرومند
stronger	نیرومند
strong	نیرومند
mighty	نیرومند
mightiest	نیرومند
mightier	نیرومند
nervy	پر رگ و پی نیرومند
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
all-powerful	بسیار نیرومند
fortify	نیرومند کردن
franking	صریح نیرومند
ironside	مرد نیرومند
valiantly	شجاع نیرومند
strengthened	نیرومند کردن
franks	صریح نیرومند
frank	صریح نیرومند
strengthen	نیرومند کردن
fortifies	نیرومند کردن
stouten	نیرومند شدن
sinewy	بااسطقس نیرومند
prolific	بارور نیرومند
formidable	دشوار نیرومند
fortifying	نیرومند کردن
strengthens	نیرومند کردن
franked	صریح نیرومند
powerhouses	تیم نیرومند
powerhouse	تیم نیرومند
solid	توپر نیرومند
frankest	صریح نیرومند
franker	صریح نیرومند
valiant	شجاع نیرومند
rugged	نیرومند تنومند
solids	توپر نیرومند
sthenic	شدید نیرومند
stoutly	بطور محکم و نیرومند
youths of puissance	جوانان توانا یا نیرومند
strong minded	دارای فکر نیرومند
thewed	ماهیچه دار نیرومند
jeeps	اتومبیل نیرومند و جنگی امریکا
power	نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
powers	نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
powering	نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
powered	نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
jeep	اتومبیل نیرومند و جنگی امریکا
behemoth	کرگدن هرچیز عظیم الجثه و نیرومند
care killed the cat	غصه انسانراهرقدرهم نیرومند باشد ازپادرمیاورد
machiavelian	مبنی براین عقیده سیاسی که برای برپاکردن یک حکومت نیرومند تقلب را نباید
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
constructing	ساختن
manufactured	ساختن
manufactures	ساختن
miscreate	بد ساختن
fashioned	مد ساختن
fabricating	ساختن
indite	ساختن
manufacture	ساختن
constructs	ساختن
fabricates	ساختن
fashions	مد ساختن
fashioning	مد ساختن
fashion	مد ساختن
builds	ساختن
buildings	ساختن
build	ساختن
invent	ساختن
makes	ساختن
invented	ساختن
make	ساختن
inventing	ساختن
invents	ساختن
put up	ساختن
put-up	ساختن
compose	ساختن
upgrade	ساختن
upgraded	ساختن
fabrication	ساختن
creating	ساختن
dree	ساختن با
creates	ساختن
create	ساختن
pills	حب ساختن
pellet	حب ساختن
confect	ساختن
pill	حب ساختن
carbonize	کک ساختن
bulid	ساختن
upgrading	ساختن
upgrades	ساختن
composes	ساختن
to make away	ساختن
to make a shift	ساختن
produces	ساختن
idolized	بت ساختن
idolizes	بت ساختن
generate	ساختن
generated	ساختن
generates	ساختن
to go in with	ساختن با
to get along	ساختن
idolizing	بت ساختن
produced	ساختن
to t. up	ساختن
mints	ساختن
minted	ساختن
remakes	از نو ساختن
mint	ساختن
remake	از نو ساختن
idolising	بت ساختن
minting	ساختن
idolises	بت ساختن
idolised	بت ساختن
idolize	بت ساختن
upbuild	ساختن
constructed	ساختن
bridge	پل ساختن
set up	ساختن
unifying	تک ساختن
unify	تک ساختن
unifies	تک ساختن
fabricate	ساختن
fabricated	ساختن
construct	ساختن
bridged	پل ساختن
forborne	ساختن با
bridges	پل ساختن
produce	ساختن
generating	ساختن
ensured	مطمئن ساختن
ensuring	مطمئن ساختن
familiarises	اشنا ساختن
insures	مطمئن ساختن
insuring	مطمئن ساختن
accustom	معتاد ساختن
sepulchers	قبر ساختن
notifies	اگاه ساختن
notified	اگاه ساختن
gaunt	زننده ساختن
wets	مرطوب ساختن
notifying	اگاه ساختن
notify	اگاه ساختن
ensure	مطمئن ساختن
sepulchre	قبر ساختن
reconcile	راضی ساختن
reconciles	راضی ساختن
reconciling	راضی ساختن
produce	ساختن محصول
outrage	بی حرمت ساختن
outraged	بی حرمت ساختن
discovers	مکشوف ساختن
discovering	مکشوف ساختن
outrages	بی حرمت ساختن
outraging	بی حرمت ساختن
discovered	مکشوف ساختن
familiarised	اشنا ساختن
produced	ساختن محصول
improvising	بالبداهه ساختن
sepulchres	قبر ساختن
ensures	مطمئن ساختن
disabling	ناتوان ساختن
subvert	واژگون ساختن
subverted	واژگون ساختن
disables	ناتوان ساختن
disable	ناتوان ساختن
produces	ساختن محصول
subverting	واژگون ساختن
subverts	واژگون ساختن
improvise	بالبداهه ساختن
improvises	بالبداهه ساختن
familiarising	اشنا ساختن
substantiating	مستند ساختن
vitiate	معیوب ساختن
vitiate	ناپاک ساختن
vitiated	معیوب ساختن
vitiated	ناپاک ساختن
denude	عاری ساختن
snarls	خشمگین ساختن
snarling	خشمگین ساختن
snarled	خشمگین ساختن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com