Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
ground state
نیروی اساسی حالت اساسی
Other Matches
substantiality
حالت اساسی
key projects
اساسی
fundamental
اساسی
basilar
اساسی
radical
اساسی
meatiest
اساسی
radicals
اساسی
essential
<adj.>
اساسی
groundlessness
بی اساسی
functional
اساسی
basics
اساسی
basic
اساسی
substantial
اساسی
unsubstantial
بی اساسی
earthshaking
اساسی
constitutional
اساسی
hypostatic
اساسی
meaty
اساسی
pivotal
اساسی
fundametal
اساسی
major
<adj.>
اساسی
essential
اساسی
cardinal
اساسی
cardinals
اساسی
net
اساسی
nets
اساسی
nett
اساسی
essentials
اساسی
organic
اساسی
On what basis (ground)
بر چه اساسی ؟
Hon
اساسی
basal
اساسی
capital
اساسی
substantive
[essential]
<adj.>
اساسی
quintessential
<adj.>
اساسی
materials
اساسی
meatier
اساسی
material
اساسی
rudimental
اساسی
ground
اساسی
vital
<adj.>
اساسی
reformation
اصلاح اساسی
radicals
طرفداراصلاحات اساسی
rationale
علت اساسی
fundamental rules
قواعدیاقوانین اساسی
ground plan
طرح اساسی
ground plans
طرح اساسی
brass tacks
مسایل اساسی
volatile oil
روغن اساسی
basically
بطور اساسی
radical
ریشگی اساسی
vital
واجب اساسی
radicals
ریشگی اساسی
functional distribution
توزیع اساسی
unsubstantiality
بی اساسی بی اهمیتی
constitutional low
قانون اساسی
constitutional law
حقوق اساسی
essential oil
روغن اساسی
purview
مواد اساسی
constitution
قانون اساسی
basic
مقدماتی اساسی
basic
اساسی مقدماتی
to let the saw dust out of
پوچی یا بی اساسی
over haul
تعمیر اساسی
spine wall
دیوار اساسی
basic linkage
پیوند اساسی
constitutions
قانون اساسی
basic surplus
مازاد اساسی
strategic variables
متغیرهای اساسی
basic variable
متغیر اساسی
radical
طرفداراصلاحات اساسی
basic deficit
کسری اساسی
rite
فرمان اساسی
basics
مقدماتی اساسی
base repair
تعمیر اساسی
basics
اساسی مقدماتی
Fundamental ( radical) changes.
تغییرات اساسی وعمده
bill of rights
قانون اساسی امریکا
nonessential goods
کالاهای غیر اساسی
radical
طرفدار اصلاحات اساسی
A fundamental (slight) difference.
اختلاف اساسی ( جزئی )
nonbasic variable
متغیر غیر اساسی
field theory
نظریه اساسی میدان
organic
اندام دار اساسی
radicals
طرفدار اصلاحات اساسی
supplementalary constitution law
متمم قانون اساسی
punch-lines
جمله اساسی واصلی
punch-line
جمله اساسی واصلی
myosin
پروتئین اساسی عضله
constitutionality
مطابقت با قانون اساسی
fundamental
اصولی مقدماتی اساسی
punch line
جمله اساسی واصلی
primordial
عنصر نخستین اساسی
essential fatty acids
اسیدهای چرب اساسی
revolutionizes
تغییرات اساسی دادن
revolutionises
تغییرات اساسی دادن
revolutionising
تغییرات اساسی دادن
constitution
مشروطیت قانون اساسی
conditions of sale
شرایط اساسی معامله
revolutionised
تغییرات اساسی دادن
constitutions
مشروطیت قانون اساسی
unconstitutionality
مغایرت با قانون اساسی
revolutionize
تغییرات اساسی دادن
revolutionizing
تغییرات اساسی دادن
constitutional
مطابق قانون اساسی
revolutionized
تغییرات اساسی دادن
reform
اصلاح اساسی کردن یا شدن
federal constitution
قانون اساسی دولت متحده
We must find a basic solution.
باید یک فکر اساسی کرد
basic sequential access method
روش دستیابی ترتیبی اساسی
deeping of capital
پایه گذاری اساسی سرمایه
essential singularity
نقطه تکین اساسی
[ریاضی]
accidental
غیر اساسی پیش آمدی
stapled
اساسی مرکز بازرگانی عمده
stapling
اساسی مرکز بازرگانی عمده
basic direct access method
روش دستیابی مستقیم اساسی
bdos
سیستم عامل اساسی دیسک
iowa tests of basic skills
ازمونهای مهارتهای اساسی ایووا
the essential
[inherent]
[intrinsic]
task
کار مهم و ضروری
[یا اساسی]
staple
اساسی مرکز بازرگانی عمده
reforms
اصلاح اساسی کردن یا شدن
reformer
پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
reformers
پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
basic crops
محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
unconstitutional
بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
ground rule
وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
bios
سیستم اساسی ورودی و خروجی بایوس
desideratum
ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
one of the
[basic]
fundamental tenets of democracy
یکی از اصول پایه
[اساسی]
دموکراسی
karyolymph
ماده اساسی زمینه هسته سلولی
basic telecommunications access method
روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی
basic indexed sequential acess method
روش دستیابی ترتیبی شاخص دار اساسی
time the essence of the contract
مدت در حالی که از اصول اساسی عقد باشد
basic partitioned access method
روش دستیابی قسمت بندی شده اساسی
five fundamental economic questions
پنج سوال اساسی اقتصادی : چه چیز تولید شود
bsam
Access Sequential Basicروش دستیابی ترتیبی اساسی ethod
panels
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panel
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
btam
BasicTelecommunicationsAccess روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی ethod
bdam
Access Direct Basic روش دستیابی مستقیم اساسی ethod
constitutionalism
اعتقاد به حقانیت حکومت مشروطه اعنقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی
bpam
Access Partitioned Basicروش دستیابی جزء بندی شده اساسی ethod
sbc
یک کامپیوتر کوچک با قابلیت اجرای انواعی ازکاربردهای اساسی تجاری Computer Board Single یک برد CPU ,
p system
سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
ups
منبع تغذیه که حاوی منبع متناوب است به قط عات ,حتی پس از یک خرابی اساسی
deliveries
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
delivery
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
unesco (= united nations educational
ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
bill of rights
منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
leading indicators
شاخصهای اساسی شاخصهای پیشرو
deadlock
حالت عدم فعالیتی که در اثروجود دو نیروی متعادل ایجادگردد
neap tide
دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
the i
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
modes
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
mode
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
magneto electricity
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
foreground
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
juggernaut
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
e.m.f
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernauts
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
expeditionary
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogue
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analog
سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
vitrifying
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
analogues
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
oblique case
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
convertor
وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
printed
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
alternates
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternated
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
devitrify
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
plebeianism
حالت عوام یا مردم پست حالت توده
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternate
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
genitive
حالت مالکیت حالت مضاف الیه
plasticity
حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
buoyancy
نیروی بالابر نیروی شناوری
threat force
نیروی دشمن نیروی مخالف
self propulsion
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
uart
قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
transitoriness
حالت ناپایداری حالت بی بقایی
spectrality
حالت طیفی حالت شبحی
spectralness
حالت طیفی حالت شبحی
cold forming
حالت دهی در حالت سرد
marginal case
حالت نهائی حالت حدی
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com