Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
voltage
نیروی الکتریک برحسب ولت اختلاف سطح
voltages
نیروی الکتریک برحسب ولت اختلاف سطح
Other Matches
free air anomaly
اختلاف نیروی جاذبه زمین اختلاف جاذبه ازاد
kilovoltage
نیروی برق برحسب هزار ولت
volt ampere
اندازه گیری نیروی برق برحسب ولتاژ و امپر
amperage
شدت جریان برق میزان نیروی برق برحسب امپر
blow in doors
دری در مجرای ورودی موتورهواپیما که در اثر اختلاف فشار علیرغم نیروی فنربطرف داخل باز میشود
at pleasure
برحسب دلخواه برحسب میل
concentration cell corrosion
نوعی برخورد که در ان اختلاف پتانسیل الکترودها دراثر اختلاف غلظت یونهاالکترولیت میباشد
azimuth deviation
اختلاف گرای نجومی اختلاف سمت هواپیما
dielectric loss factor meter
دی الکتریک
dielectric
دی الکتریک
dielectric absorption
جذب دی الکتریک
dielectric constant
ثابت دی الکتریک
condenser dielectric
دی الکتریک خازن
dielectric current
جریان دی الکتریک
relative permittivity
ضریب دی الکتریک
dielectric hysteresis
پسماند دی الکتریک
mica dielectric
دی الکتریک میکا
faradism
تحریک با الکتریک
faradization
تحریک با الکتریک
k
ثابت دی الکتریک
electric foil
فلوره الکتریک
permittivity
ثابت دی الکتریک
ideal dielectric
دی الکتریک ایده ال
dielectric strength
استحکام دی الکتریک
dielectric strength
قدرت دی الکتریک
dielectric loss
اتلاف دی الکتریک
low loss capacitor
خازن با تلفات دی الکتریک کم
relative dielectric constant
ثابت دی الکتریک نسبی
dischrger
الت تولید جریان الکتریک
omnibus wire
سیمی که همگی جریان الکتریک از ان می گذرد
electro statics
علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
photo electric
وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
magneto electricity
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
torque
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
juggernaut
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
e.m.f
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernauts
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
rheometer
الت سنجش سرعت جریانهای الکتریک یا خون
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
dielectric heating
گرمای ایجاد شده در یک دی الکتریک که تحت تاثیر میدان فرکانسهای زیاد اچ اف قراردارد
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
threat force
نیروی دشمن نیروی مخالف
buoyancy
نیروی بالابر نیروی شناوری
difference in northing
اختلاف عرض جغرافیایی اختلاف عرض
in conformity with
برحسب
unitage
برحسب
at the request of
برحسب
in terms of
برحسب
agreeably to
برحسب
in accordance with
برحسب
incompliance with
برحسب
percentage
برحسب درصد
tonnage
وزن برحسب تن
custom
برحسب عادت
incidentally
<adv.>
برحسب اتفاق
by a coincidence
<adv.>
برحسب اتفاق
coincidentally
<adv.>
برحسب اتفاق
fortuitously
<adv.>
برحسب اتفاق
to
برحسب مطابق
by hazard
<adv.>
برحسب اتفاق
by happenstance
<adv.>
برحسب اتفاق
by chance
<adv.>
برحسب اتفاق
haphazard
<adj.>
برحسب تصادف
haphazardly
برحسب تصادف
hit or miss
برحسب تصادف
by accident
<adv.>
برحسب اتفاق
at random
<adv.>
برحسب اتفاق
to out ward seeming
برحسب فاهر
coincidental
<adj.>
برحسب تصادف
casual
[not planned]
<adj.>
برحسب تصادف
adventitious
<adj.>
برحسب تصادف
accidental
<adj.>
برحسب تصادف
by usage
برحسب عادت
outwardly
برحسب فاهر
As the case may be .
برحسب مورد( آن)
contingent
[accidental]
<adj.>
برحسب تصادف
fortuitous
<adj.>
برحسب تصادف
incidental
<adj.>
برحسب تصادف
percentages
برحسب درصد
pursuant to
مطابق برحسب
accidently
<adv.>
برحسب اتفاق
accidentally
<adv.>
برحسب اتفاق
as it happens
<adv.>
برحسب اتفاق
stochastical
<adj.>
برحسب تصادف
stochastic
<adj.>
برحسب تصادف
random
<adj.>
برحسب تصادف
at choice
برحسب دلخواه
self propulsion
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
mileage
سنجش برحسب میل
fortuitously
برحسب اتفاق اتفاقا
tonnage
گنجایش کشتی برحسب تن
tonnage
برحسب شماره تن بارگیر
compass bearing
موقعیت برحسب قطبنما
classis
تقسیم برحسب طبقه
by chance
برحسب اتفاق یاتصادف
happy go lucky
برحسب تصادف لاقید
cl
برحسب بار هر کامیون
ritually
برحسب ایین وشعائر
milage
سنجش برحسب میل
pounder
برحسب لیره کوبنده
velocities
تندی برحسب زمان
velocity
تندی برحسب زمان
diode
قطعه الکترونیکی که به جریان الکتریک اجازه عبور از یک جهت ونه جهت دیگر میدهد
size distribution of income
توزیع درامد برحسب مقدار
time cost curve
منحنی مخارج برحسب زمان
prioritizing
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
heading
حرکت برحسب قطب نما
prioritised
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritises
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
transvaluation
سنجش ارزش برحسب معیارجدیدی
prioritising
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritize
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritized
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritizes
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
age group competition
مسابقه برحسب گروه سنی
headings
حرکت برحسب قطب نما
proration
توزیع برحسب مدت یانسبت
pounder
وزن شده برحسب رطل
poundage
مقدار پولی برحسب لیره
per standard compass
برحسب قطب نمای استاندارد
hydrograph
منحنی ابگذری برحسب زمان
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
seed
رده بندی برحسب مهارت وقدرت
candlepower
میزان شدت نور برحسب تعدادشمع
seeds
رده بندی برحسب مهارت وقدرت
headings
سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
heading
سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
gauge pressure
فشار در عمق معین برحسب فشارسنج
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
naval aviation
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
allocated manpower
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
functional shift
تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
percentile
محاسبه شده بقرار هر صدی برحسب درصد
transvalue
سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
transvaluate
سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
permittivity
واحد اندازه گیری الکتریسیته برحسب فاراده
metric system
سیستم اندازه گیری که واحدهای ان برحسب متر یک باشد
sizes
سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
footage
طول چیزی برحسب فوت مقدار فیلم بفوت
size
سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
cabin altitude
فشار کابین برحسب فشارمعادل ارتفاع بالای سطح زمین
poundage
وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
ladder tournament
مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر
army aircraft
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
pH
علامت لگاریتم منفی برای غلظت یون هیدروژن برحسب گرم اتم درهر لیتر
schisms
اختلاف
schism
اختلاف
variation
اختلاف
disparities
اختلاف
disparity
اختلاف
quarrel
اختلاف
quarreling
اختلاف
quarrelled
اختلاف
quarrelling
اختلاف
quarrels
اختلاف
variations
اختلاف
quarreled
اختلاف
discrepancy
اختلاف
mean square deviation
اختلاف
misalignment
اختلاف
versatility
اختلاف
compromis
حل اختلاف
defferential
اختلاف
divarication
اختلاف
stour
اختلاف
settlement of disputes
حل اختلاف
disagreement
اختلاف
disagreements
اختلاف
divided
<adj.>
در اختلاف
schismatism
اختلاف
discord
اختلاف
difference
اختلاف
differences
اختلاف
diversions
اختلاف
diversion
اختلاف
disputes
اختلاف
dispute
اختلاف
variance
اختلاف
disputing
اختلاف
disputed
اختلاف
dissension
اختلاف شقاق
angular displacement
اختلاف زاویهای
divarication
اختلاف عقیده
diversity of citizenship
اختلاف تابعیت
parallactic
اختلاف منظری
crossest
اختلاف مرافعه
crosses
اختلاف مرافعه
dissension
اختلاف عقیده
wage differentials
اختلاف در دستمزد
inventory discrepancy
اختلاف دفتردارایی
dissidence
اختلاف رای
inventory discrepancy
اختلاف موجودی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com