English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7 milliseconds)
English Persian
active emf نیروی برق رانی موثر
effective electromotive force نیروی برق رانی موثر
Other Matches
magnetic potential نیروی مغناطیس رانی
contact electromotive force نیروی برق رانی مجاورتی
effective force نیروی موثر
dump شکست دادن حریف درمسابقه موتورسیکلت رانی یااتومبیل رانی یا قایق قایقرانی سرعت
orthodromics کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromy کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
magneto electricity نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
juggernaut نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernauts نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
expeditionary نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
electromotive force نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
buoyancy نیروی بالابر نیروی شناوری
threat force نیروی دشمن نیروی مخالف
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
rani رانی
femoral رانی
crural رانی
ranee رانی
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
salaciousness شهوت رانی
salacity شهوت رانی
repression واپس رانی
yachting قایق رانی
motoring اتومبیل رانی
voluptuousness شهوت رانی
wheelchair ویلچر رانی
oratorship سخن رانی
oarsmanship کرجی رانی
wheelchairs ویلچر رانی
canoes قایق رانی
inguinal کشاله رانی
d. of a speech سخن رانی
ejection بیرون رانی
extrusion روزن رانی
voluptuously باشهوت رانی
canoe قایق رانی
harness race مسابقه ارابه رانی
loxodromics کشتی رانی در خط مایل
libidinously از روی شهوت رانی
innavigable غیرقابل کشتی رانی
extrudate محصول روزن رانی
inland navigation کشتی رانی در رودخانه ها
harness racing ارابه رانی تک اسبه
funeral oration سخن رانی برسرجنازه
drive way مسیر اتومبیل رانی
boat قایق رانی کردن
platform سخن رانی کردن
platforms سخن رانی کردن
auto racing مسابقه اتومبیل رانی
sprinting مسابقه اتومبیل رانی
lectureship سمت سخن رانی
lectureships سمت سخن رانی
aerostation کشتی رانی هوایی
boats قایق رانی کردن
auto drome پیست اتومبیل رانی
cabotage کشتی رانی ساحلی
ease all درکرجی رانی ایست
nautically از لحاظ کشتی رانی
shipping company شرکت کشتی رانی
shippable قابل کشتی رانی
salaciously از روی شهوت رانی
to go on the stump سخن رانی کردن
ox goad نیزه گاو رانی
pawn push پیاده رانی شطرنج
pawn roller پیاده رانی شطرنج
sailing orders دستور کشتی رانی
pultrusion process فرایند کشش رانی
seaworthy قابل کشتی رانی
to give a lecture سخن رانی کردن
regattas مسابقه کرجی رانی
regatta مسابقه کرجی رانی
to gratify ones passions شهوت رانی کردن
drag racing مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت
car passenger سرنشین خودرو [اتومبیل رانی]
motor vehicle passenger مسافر خودرو [اتومبیل رانی]
coasting کشتی رانی در طول ساحل
matinees مسابقه ارابه رانی در روز
car passenger مسافر خودرو [اتومبیل رانی]
trialling مسابقه ازمایشی موتورسیکلت رانی
oceanshipping روشهای کشتی رانی دراقیانوس
loxodromic وابسته به کشتی رانی در خط مایل
motor vehicle passenger سرنشین خودرو [اتومبیل رانی]
matinTes مسابقه ارابه رانی در روز
matinee مسابقه ارابه رانی در روز
navigation river رودخانه قابل کشتی رانی
moto بخشی از مسابقه موتورسیکلت رانی
ride [American E] سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
row a race مسابقه کرجی رانی دادن
lift سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
red flag پرچم قرمز اتومبیل رانی
harness horse اسب مخصوص ارابه رانی
Carpool هم سفری [گردشگری] [خودرو رانی]
army aircraft هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
under در قوس داخلی پیست اتومبیل رانی
sapphic vice شهوت رانی زنان نسبت به یکدیگر
under- در قوس داخلی پیست اتومبیل رانی
to row a race در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
kite track مسیر ارابه رانی به شکل گلابی
starter motor راه انداز [استارتر] [اتومبیل رانی ]
starter راه انداز [استارتر] [اتومبیل رانی ]
portolano راهنمای کشتی رانی با شرح بنادر
eloge سخن رانی بافتخارکسیکه درگذشته است
circumnavigate دورتادورگیتی یا اقلیمی کشتی رانی کردن
starting motor راه انداز [استارتر] [اتومبیل رانی ]
icekhana اتومبیل رانی روی سطح یخ بسته دریاچه
to pander any one's lust وسائل شهوت رانی کسی رافراهم کردن
circumnavigation کسیکه دورگیتی یا اقلیمی کشتی رانی میکند
pivotal موثر
drastically موثر
live موثر
lived موثر
efficacious موثر
pithy موثر
drastic موثر
forcible موثر
climacteric <adj.> موثر
moving موثر
effectual موثر
effective موثر
weightier موثر
weightiest موثر
weighty موثر
feckful موثر
operational موثر
affecting موثر
punchy موثر
punchiest موثر
punchier موثر
efficient موثر
affective موثر
telling موثر
active موثر
perficient موثر
touching موثر
fruitiest موثر
fruity موثر
fruitier موثر
impressive موثر
operant موثر
forceful موثر
circumavigator کسی که دور گیتی یا اقلیمی کشتی رانی میکند
speedway مسابقه موتورسیکلت رانی بین تیمهای 4 نفره درمسیرهموارخاکی
off road racing مسابقه موتورسیکلت رانی در زمینهای ناهمواربطول چند صد مایل
effective time مدت موثر
striking موثر گیرنده
active component مولفه موثر
sensational احساساتی موثر
effective throat گلوگاه موثر
sensationally احساساتی موثر
wuss(y) آدم نا موثر
active current شدت موثر
sissy آدم نا موثر
real power توان موثر
effective time زمان موثر
movingly بطور موثر
adequate موثر بودن
effective treatment تسویه موثر
impressively بطور موثر
wimp آدم نا موثر
softie/softy آدم نا موثر
effective stress تنش موثر
clear span دهانه موثر
effective width عرض موثر
work out <idiom> موثر بودن
stunt advertising تبلیغ موثر
active power توان موثر
actual output دبی موثر
actual water income اب ورودی موثر
potently بطورکلی یا موثر
inoperative غیر موثر
penetratingly بطور موثر
net head ارتفاع موثر
noneffective غیر موثر
effective damage خسارت موثر
an active remedy چاره موثر
affectingly بطور موثر
active plate صفحه موثر
sovereign عالی و موثر
pathetically بطور موثر
active element مولفه موثر
active material ماده موثر
namby-pamby آدم نا موثر
impressed voltage ولتاژ موثر
working angle زاویه موثر
useful voltage ولتاژ موثر
impressiveness موثر بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com