Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (12 milliseconds)
English
Persian
juvenility
نیروی جوانی
Search result with all words
the Holy Grail
جام مقدس
[که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangrail
جام مقدس
[که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangraal
جام مقدس
[که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangreal
جام مقدس
[که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
Other Matches
magneto electricity
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
e.m.f
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
torque
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
juggernauts
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
adolescency
جوانی
youthfufness
جوانی
young days
جوانی
yoth
جوانی
adolescence
نو جوانی
juvenility
جوانی
springtime
جوانی
youth
جوانی
youthfulness
جوانی
youths
جوانی
adolescence
دوره جوانی
acne
غرور جوانی
youthfully
از روی جوانی
schizophrenia
جنون جوانی
slips in youth
لغزشهای جوانی
prime of life
عنفوان جوانی
hebephrenia
جنون جوانی
post juvenal
بعد از جوانی
hey day
ریعان جوانی
may
بهار جوانی
slips in youth
خطاهای جوانی
juvenile
در خور جوانی
bloom of youth
بحبوحه جوانی
prime
بهار جوانی
primed
بهار جوانی
primes
بهار جوانی
may of youth
عنفوان جوانی
the flower of youth
عنفوان جوانی
rejuveoize
جوانی از سرگرفتن
rejuvenation
باز جوانی
rejuvenescent
جوانی از سر گیرنده
rejuvenescence
تجدید جوانی
schizophrene
مبتلابجنون جوانی
juveniles
در خور جوانی
dementia praecox
جنون جوانی
rejuvenator
جوانی دهنده
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
rejuvenate
جوانی ازسر گرفتن
rejuvenates
جوانی ازسر گرفتن
rejuvenated
جوانی ازسر گرفتن
rejuvenating
جوانی ازسر گرفتن
schizophrenic
مبتلا بجنون جوانی
The fervour of youth .
شور وشوق جوانی
schizophrenics
مبتلا بجنون جوانی
impetuosity of youth
تندی یا غرور جوانی
juvenilia
اثار دوره جوانی
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
buoyancy
نیروی بالابر نیروی شناوری
threat force
نیروی دشمن نیروی مخالف
chorus girl
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
chorus girls
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
middle aged
دوره بین جوانی وپیری
over the hill
<idiom>
به پایان رسیدن بهار جوانی
salad days
ایام جوانی وبی تجربگی
puniness
تازه کاری جوانی کوچکی
middle age
دوره بین جوانی وپیری
her prime of life is past
عنفوان جوانی وی گذشته است
schizo
شخص مبتلا به بیماری جنون جوانی
blossomed
گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
She has known better days in her youth .
معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
blossoming
گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
blossom
گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
blossoms
گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
passe
دوره زیبایی و عنفوان جوانی را گذرانده
juvenilia
تالیفات دوره جوانی شعرا ونویسندگان بزرگ
at the tender age of
<idiom>
در سن جوانی
[گول خور. بی مایه . سست . نادان]
self propulsion
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
cover girls
زن جوانی که عکسش روی جلد مجلات چاپ میشود
cover girl
زن جوانی که عکسش روی جلد مجلات چاپ میشود
chaperon
زن شوهر دار یا کاملی که ازدختر جوانی مراقبت میکند
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
glabrescent
گیاهی که در جوانی کرکدار ودربلوغ بدون کرک وصاف میشود
allocated manpower
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
naval aviation
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
Marine Corps
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
army aircraft
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
schizothymia
جنون همراه با خیال پرستی ومالیخولیا شبیه جنون جوانی
commandant of marine corps
فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
component command
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
eagle flight
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
attached strength
استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
jetted
نیروی جت
jets
نیروی جت
jet
نیروی جت
total force
نیروی کل
jet propulsion
نیروی جت
jetting
نیروی جت
economic potential
نیروی اقتصادی
screening force
نیروی پوشاننده
cohesive force
نیروی همدوسی
by military force
با نیروی نظامی
cohesive force
نیروی همچسبی
screening force
نیروی پوششی
buoyant force
نیروی شناورسازی
seed stock
نیروی ذخیره
contractile force
نیروی انقباضی
cohesive force
نیروی چسبندگی
burst force
نیروی انفجاری
body force
نیروی حجمی
compressive force
نیروی تراکمی
cathexis
نیروی عاطفی
sediment dislodging force
نیروی کشش
concurrent force
نیروی همرس
capillarity
نیروی موئینهای
brake pressure
نیروی ترمز
conservation force
نیروی باقی
brake horsepower
نیروی ترمز
security force
نیروی تامینی
yoghurt
نیروی ذخیره
tractive effort
نیروی کشنده
total labor force
کل نیروی کار
burst force
نیروی ناگهانی
torsional force
نیروی پیچشی
albedo
نیروی بازتابش
tonicity
نیروی ارتجاعی
amphibious force
نیروی اب خاکی
to gauge wind
نیروی بادراسنجیدن
tide rising force
نیروی کشنداور
advance force
نیروی پیشروی
adhesiveness
نیروی چسبندگی
adhesive stress
نیروی چسبندگی
yoghurts
نیروی ذخیره
yogurts
نیروی ذخیره
vital energy
نیروی زندگی
virile strength
نیروی مردانه
vertical force
نیروی شاغولی
vertical force
نیروی قائم
vertical force
نیروی عمودی
uniaxial force
نیروی تک محوری
adhesive force
نیروی چسبنده
thews
نیروی عضلانی
the power of imagination
نیروی پندار
shearing force
نیروی برشی
attraction force
نیروی جاذبه
attraction force
نیروی ربایش
the sabre
نیروی نظامی
attractive force
نیروی جاذبه
auxiliary forces
نیروی کمکی
shear load
نیروی برشی
service component
نیروی مسلح
atomic energy
نیروی اتمی
assault force
نیروی هجوم
assault force
نیروی هجومی
the enemy
نیروی دشمن
tensile force
نیروی کششی
army of occupation
نیروی اشغالگر
striking force
نیروی یورش
striking force
نیروی ضربتی
strike force
نیروی ضربتی
specified command
نیروی اختصاصی
soldiery
نیروی نظامی
adhesive force
نیروی چسبندگی
blocking force
نیروی سد کننده
hydro
نیروی محرکه اب
internal force
نیروی داخلی
internal force
نیروی درونی
internal voltage
نیروی الکتروموتوری
police power
نیروی پلیس
police power
نیروی انتظامی
people forces
نیروی پایداری
joint force
نیروی مشترک
paratroop
نیروی چترباز
labor
نیروی کارگری
labor
نیروی انسانی
power of production
نیروی تولید
psychic force
نیروی روحی
hydroelectric power
نیروی برقابی
psychic energy
نیروی روانی
propelling force
نیروی پیشران
propellent
نیروی محرکه
impact force
نیروی ضربهای
impact force
نیروی برخورد
impulsive force
نیروی ضربهای
inertia force
نیروی اینرسی
inertial force
نیروی لختی
inertial force
نیروی ماند
labor force
نیروی کار
osmotic force
نیروی راند
mailed fist
نیروی مسلح
resutant force
نیروی خالص
resutant force
نیروی برایند
resutant
نیروی خالص
man power
نیروی مردانه
man power
نیروی انسانی
resutant
نیروی برایند
mana
نیروی جادویی
net force
نیروی خالص
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com