Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
vital energy
نیروی زندگی
Other Matches
it is impossible to live there
نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
magneto electricity
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
juggernauts
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
expeditionary
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
threat force
نیروی دشمن نیروی مخالف
buoyancy
نیروی بالابر نیروی شناوری
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
self propulsion
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
naval aviation
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
allocated manpower
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
Marine Corps
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
army aircraft
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
commandant of marine corps
فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
component command
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
eagle flight
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
lifeline
خط زندگی
lives of great men
زندگی
life
زندگی
vita
زندگی
lives
زندگی
vivification
زندگی
existences
زندگی
existence
زندگی
lifelines
خط زندگی
togetherness
زندگی با هم
eau de vie
اب زندگی
habitance
زندگی
wile a
در زندگی
living
زندگی
habitancy
زندگی
attached strength
استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
rurality
زندگی روستایی
scheme of life
رویه زندگی
tribalism
زندگی ایلیاتی
soldiering
زندگی سربازی
uterine life
زندگی زهدانی
life insurance
بیمه زندگی
lark
روش زندگی
larks
روش زندگی
afterlife
زندگی پس از مرگ
temporal life
زندگی موقت
single life
زندگی مجردی
sequestered life
زندگی مجرد
a life full of incidents
زندگی پر رویداد
biography
تاریخچه زندگی
liver
زندگی کننده
biographies
تاریخچه زندگی
cohabitation
زندگی باهم
livers
زندگی کننده
animates
زندگی بخشیدن
sentience
زندگی فکری
animate
زندگی بخشیدن
scheme of life
نقشه زندگی
taedium vitae
بیزاری از زندگی
Shame on you !
تف بر این زندگی
fireside
زندگی خانگی
firesides
زندگی خانگی
going
مشی زندگی
bane
مخرب زندگی
standard of living
سطح زندگی
standard of living
استاندارد زندگی
standard of living
معیار زندگی
standards of living
سطح زندگی
joie de vivre
نشاط زندگی
lifestyle
شیوهی زندگی
lifestyles
شیوهی زندگی
social life
زندگی اجتماعی
symbiosis
زندگی تعاونی
cost of living
هزینه زندگی
careered
دوره زندگی
pieds-a-terre
جای زندگی
facts of life
<idiom>
حقایق زندگی
pied-a-terre
جای زندگی
(the) high life
<idiom>
زندگی تجملاتی
life of Riley
<idiom>
زندگی بی دغدغه
standards of living
استاندارد زندگی
career
دوره زندگی
careering
دوره زندگی
careers
دوره زندگی
lifeless
عاری از زندگی
vitalize
زندگی دادن
lifelike
زندگی مانند
resident
<adj.>
محل زندگی
domiciled
[law]
[politics]
<adj.>
محل زندگی
life-cycles
چرخه زندگی
enliven
زندگی بخشیدن
enlivened
زندگی بخشیدن
standards of living
معیار زندگی
life expectancies
امید به زندگی
life expectancies
امید زندگی
life expectancy
امید به زندگی
life expectancy
امید زندگی
vital
وابسته به زندگی
life-cycle
چرخه زندگی
enlivens
زندگی بخشیدن
enlivening
زندگی بخشیدن
vegetation
زندگی گیاهی
living cost
هزینه زندگی
life history
تاریخچه زندگی
life experiences
تجارب زندگی
life cycle
دوره زندگی
life chance
مجال زندگی
concubinage
زندگی بطورصیغه
living standard
سطح زندگی
life instinct
غریزه زندگی
life motto
شعار زندگی
life style
سبک زندگی
living area
منطقه زندگی
liveable
قابل زندگی
live forever
زندگی ابدی
livable
قابل زندگی
lifeway
طرز زندگی
dwelt
زندگی کرد
life sustenance
گذران زندگی
level of living
سطح زندگی
easy circumstances
زندگی راحت
he lives on air
زندگی میکند
happy life
زندگی باخوشدل
happy life
زندگی اسوده
eremitic life
زندگی زاهدانه
eremitism
زندگی زاهدانه
evening of life
شام زندگی
ever lasting life
زندگی جاویدان
hutment
زندگی در کلبه
incertitude
ناپایداری زندگی
country life
زندگی روشنایی
habits
زندگی کردن
habit
زندگی کردن
lifetimes
دوره زندگی
lifetimes
مدت زندگی
lifetime
دوره زندگی
lifetime
مدت زندگی
intravitam
در زمان زندگی
intravital
در زمان زندگی
modus vivendi
روش زندگی
public life
زندگی سیاسی
public life
زندگی در سیاست
azoic
تهی از زندگی
planetary life
زندگی دربدر
monkery
زندگی راهبی
life
دوران زندگی
lives
دوران زندگی
life of privation
زندگی در سختی
parasitism
زندگی طفیلی
monandry
زندگی با یک شوهر
marriage life
زندگی زناشویی
married life
زندگی زناشویی
animality
زندگی جانوران
renascence
زندگی مجدد
redivivus
زندگی نویافته
living death
زندگی مرگبار
living expenses
هزینه زندگی
phases of life
مراحل یاشئون زندگی
To do well in life .
در زندگی ترقی کردن
d. living
زندگی باناز نعمت
fluviatic
زندگی کننده دررودخانه
low lived
دارای زندگی پست
relived
دوبار زندگی کردن
relive
دوبار زندگی کردن
minimum standard of living
حداقل سطح زندگی
Way of life.
راه ورسم زندگی
high life
زندگی شیک و پر تجمل
rejuvenesce
زندگی تازه دادن به
ichthyophagy
زندگی روی ماهی
relives
دوبار زندگی کردن
elixir of life
داروی زندگی بخش
ruralization
ایجاد زندگی روستایی
reliving
دوبار زندگی کردن
great divide
دو راهی مرگ و زندگی
princeliness
زندگی مجلل اسراف
biographical
وابسته بشرح زندگی
love lives
زندگی عشقی و جنسی
love life
زندگی عشقی و جنسی
lifestyles
سطح و سبک زندگی
rejuvenesce
زندگی تازه یافتن
drop scene
پرده اخرداستان زندگی
lifestyle
سطح و سبک زندگی
vital statistics
امار مربوط به زندگی
high life
زندگی پر ریخت و پاش
azoic
فاقد نشان زندگی
autonomous
دارای زندگی مستقل
flesh pots
زندگی خوب یاعالی
well off
دارای زندگی اسوده
lifesaving
نجات دهنده زندگی
vital to life
واجب برای زندگی
to live in luxury
با تجمل زندگی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com