Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
unavailable energy
نیروی عاطل و باطل
Other Matches
wastry
عاطل
wastery
عاطل
loose ends
عاطل
unemployed
عاطل
loose end
عاطل
overridden
باطل کردن باطل ساختن
override
باطل کردن باطل ساختن
an absurd notion
خیال باطل عقیده باطل
overrides
باطل کردن باطل ساختن
void
باطل شدن باطل کردن
overrode
باطل کردن باطل ساختن
loafer
ادم عاطل وباطل
loafers
ادم عاطل وباطل
To lead an idle life .
زندگی عاطل وباطلی داشتن
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
magneto electricity
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
torque
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernaut
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernauts
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
expeditionary
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
buoyancy
نیروی بالابر نیروی شناوری
threat force
نیروی دشمن نیروی مخالف
attack force
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
self propulsion
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
allocated manpower
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
naval aviation
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
nulity
باطل
null
باطل
null and void
باطل
void
باطل
invalids
باطل
invalid
باطل
rescinding
باطل ساختن
rescind
باطل ساختن
abrogate
باطل کردن
quashes
باطل کردن
disnnul
باطل کردن
quashed
باطل کردن
quash
باطل کردن
daydreamed
خیال باطل
daydreaming
خیال باطل
daydream
خیال باطل
dispensing
باطل کردن
dispensed
باطل کردن
dispense
باطل کردن
disannul
باطل کردن
nullifying
باطل کردن
nullify
باطل کردن
nullifies
باطل کردن
diriment
باطل کننده
derogate
باطل کردن
defeasance
باطل سازی
vain
باطل پوچ
nullified
باطل کردن
countercharm
باطل سحر
dispenses
باطل کردن
daydreams
خیال باطل
overridden
باطل کردن
invalidate
باطل کردن
annulling
باطل کردن
annulled
باطل کردن
annul
باطل کردن
undoes
باطل کردن
undo
باطل کردن
invalidates
باطل کردن
annuls
باطل کردن
overrode
باطل کردن
frustrate
باطل کردن
nullifier
باطل کننده
rescinds
باطل ساختن
futile
باطل عبث
invalids
باطل پوچ
frustrated
باطل بیهوده
override
باطل کردن
invalid
باطل پوچ
frustrating
باطل کردن
frustrates
باطل کردن
overrides
باطل کردن
invalidated
باطل کردن
cancel
[booking, reservation]
باطل ساختن
recision
باطل سازی
nullification
باطل سازی
cancelation
[American]
باطل سازی
anullment
باطل سازی
annulment
باطل سازی
annulation
باطل سازی
void
باطل بی اثرکردن
to cease to be in force
باطل شدن
to become inoperative
باطل شدن
countermand
باطل ساختن
cancels
باطل کردن
withdraw
باطل کردن
revoke
باطل کردن
remit
باطل کردن
elide
باطل کردن
dissolve
باطل کردن
abolish
باطل کردن
abjure
باطل کردن
cancel
باطل کردن
cancelling
باطل کردن
revocation
باطل سازی
cancellation
باطل سازی
wastery
باطل ضایع
wastry
باطل ضایع
void result
نتیجه باطل
null and void
باطل و بی اثر
void contract
عقد باطل
over rule
باطل کردن
revoker
باطل کننده
inoperative
باطل نامعتبر
to be defected
باطل شدن
strike out
باطل کردن
thwarter
باطل کننده
nulify
باطل کردن
my cake is dough
نقشه ام باطل شد
extinctive
باطل کننده
invalidation
باطل سازی
knock on the head
باطل کردن
lapsable
باطل شدنی
lapsed ppa
باطل ملغی
to knock the bottom out of
باطل کردن
forfeiting
مسابقه باطل شده
forfeits
مسابقه باطل شده
forfeited
مسابقه باطل شده
daydreams
خیال باطل کردن
daydreaming
خیال باطل کردن
daydreamed
خیال باطل کردن
To annul
[abrogate]
a contract
قراردادی را باطل کردن
daydream
خیال باطل کردن
forfeit
مسابقه باطل شده
illusions
خیال باطل وهم
illusion
خیال باطل وهم
void
بی ارزش باطل کردن
vicious circle of poverty
دور باطل فقر
dispense with
رهاشدن از باطل شدن
revocation
باطل سازی برگردانی
army aircraft
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
frankest
باطل کردن مصون ساختن
franking
باطل کردن مصون ساختن
franks
باطل کردن مصون ساختن
frank
باطل کردن مصون ساختن
falsified
دست بردن در باطل ساختن
falsifies
دست بردن در باطل ساختن
editis vanity
همه چیز باطل است
falsify
دست بردن در باطل ساختن
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque).
باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
set aside
باطل کردن تخصیص دادن
all is vanity
همه چیز باطل است
to set a
اندازه گرفتن باطل کردن
franked
باطل کردن مصون ساختن
franker
باطل کردن مصون ساختن
falsifying
دست بردن در باطل ساختن
irrepealable
غیر قابل الغاء باطل نشدنی
postmarks
تمبر رابوسیله مهر باطل کردن
postmark
تمبر رابوسیله مهر باطل کردن
indefeasibly
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
commandant of marine corps
فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
component command
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
duress
در CL نیزمانند حقوق ماهر عمل یاتاسیس حقوقی ناشی از اکراه باطل است
eagle flight
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
attached strength
استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
dispels
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispelling
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispelled
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispel
دفع کردن طلسم را باطل کردن
jet propulsion
نیروی جت
jetting
نیروی جت
jetted
نیروی جت
jets
نیروی جت
total force
نیروی کل
jet
نیروی جت
cancel
باطل کردن اقاله کردن
abrogates
باطل کردن منسوخ کردن
lapsible a
ساقط شدنی باطل شدنی
cancelling
باطل کردن اقاله کردن
cancels
باطل کردن اقاله کردن
invalid
علیل کردن باطل کردن
irritancy
پوچ سازی باطل سازی
invalids
علیل کردن باطل کردن
asides
الغا کردن باطل کردن
aside
الغا کردن باطل کردن
manpower
نیروی کار
force
نیروی نظامی
dispersion force
نیروی پاشیدگی
drag force
نیروی کششی
tide rising force
نیروی کشنداور
dissipative force
نیروی اتلافی
destrudo
نیروی ویرانگری
burst force
نیروی انفجاری
countervailing power
نیروی همسنگ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com