English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English Persian
joint task force نیروی ماموریت مشترک ازنیروهای مسلح
Other Matches
task unit نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
joint مشترک بین نیروهای مسلح
joint exercise تمرین مشترک بین نیروهای مسلح
joint operations عملیات مشترک مابین نیروهای مسلح ارتش
joint servicing دفتر خدمات و پشتیبانی مشترک از نیروهای مسلح
mailed fist نیروی مسلح
service component نیروی مسلح
joint petroleum office دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات
service component نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات
tasking سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
joint force نیروی مشترک
chief army censor افسر نافر فرماندهی عملیات مشترک نیروی زمینی
navy component نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
air force component نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
uniservice متشکل ازیک نوع یکان یا یک نوع نیروی مسلح
aborts عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborting عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborted عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
task component بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
common divisor مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
armed services قسمتهای نیروهای مسلح یکانهای مسلح یکانهای نیروهای مسلح
subscriber مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscribers مشترک روزنامه وغیره مشترک
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
magneto electricity نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
torque نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
juggernaut نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernauts نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
e.m.f force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
mission , oriented لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
air force personnel with the army پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
electromotive force نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
buoyancy نیروی بالابر نیروی شناوری
attack force نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
threat force نیروی دشمن نیروی مخالف
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
armoured مسلح
ripe مسلح
armed مسلح
reinforced مسلح
riper مسلح
in arms مسلح
mailed مسلح
flat مسلح
flattest مسلح
armor bearer مسلح
ripest مسلح
weaponed مسلح
mission ماموریت
commissioning :ماموریت
commission :ماموریت
tasks ماموریت
assignments ماموریت
assignment ماموریت
duty ماموریت
errand ماموریت
errands ماموریت
task ماموریت
commissions :ماموریت
apostleship ماموریت
missions ماموریت
pistoleer مسلح به طپانچه
heavily armed کاملا مسلح
equip مسلح کردن
arm مسلح کردن
enarm مسلح کردن
arming مسلح کردن
reinforce مسلح کردن
poised mine مین مسلح
ferroconcrete بتون مسلح
forces مسلح کردن
forcing مسلح کردن
privateer کشتی مسلح
services نیروهای مسلح
ripest مسلح شدن
reinforces مسلح کردن
ice crete بتون مسلح
equipping مسلح کردن
equips مسلح کردن
riper مسلح شدن
ripe مسلح شدن
reinforced coating اندود مسلح
reinforced coat اندود مسلح
arming مسلح شدن
force مسلح کردن
to take up arms مسلح شدن
armed ammunition مهمات مسلح
activated mine مین مسلح
weapons مسلح شده
weapons مسلح کردن
weapon مسلح شده
gunship هلیکوپتر مسلح
reinforced concrete بتن مسلح
reinforced concrete بتون مسلح
reenforce مسلح کردن
armed guard گارد مسلح
armed mine مین مسلح
armed peace صلح مسلح
armed to the teeth کاملا` مسلح
armement مسلح کردن
armed مسلح شده
weapon مسلح کردن
cocking مسلح کردن
cocks مسلح کردن
to carry a weapon مسلح بودن
to pack a weapon [colloquial] مسلح بودن
to be packing [heat] [colloquial] مسلح بودن
unarmed غیر مسلح
bandit سارق مسلح
bandits سارق مسلح
cock مسلح کردن
armored cable کابل مسلح
armed forces نیروهای مسلح
banditry سرقت مسلح
end of mission ماموریت تمام
activity ماموریت عمل
permanent oppointment ماموریت دایمی
abort انصراف از ماموریت
mission type حاوی ماموریت
agentship ماموریت پیشکاری
reinforcing ماموریت تقویتی
implied task ماموریت استنتاجی
mission وابسته به ماموریت
missions وابسته به ماموریت
mission objectives هدفهای ماموریت
mission time مدت ماموریت
agencies گماشتگی ماموریت
mission type متضمن ماموریت
agency گماشتگی ماموریت
commissioned ماموریت دار
fire task ماموریت اتش
fire mission ماموریت اتش
implied mission ماموریت استنتاجی
activities ماموریت عمل
political mission ماموریت سیاسی
primary mission ماموریت اصلی
stationed محل ماموریت
temporary duty ماموریت موقت
stations محل ماموریت
commissioning ماموریت دادن
task unit یگان ماموریت
functions ماموریت عمل
commission ارتکاب ماموریت
commission ماموریت امریه
commission ماموریت دادن
specified mission ماموریت تصریحی
commissioning ماموریت امریه
staff duty ماموریت ستادی
functioned ماموریت عمل
station محل ماموریت
sea duty ماموریت دریایی
air mission ماموریت هوایی
combat duty ماموریت رزمی
appointment quota سهمیه ماموریت
field duty ماموریت رزمی
commissions ارتکاب ماموریت
touring سیاحت ماموریت
commissions ماموریت امریه
commissions ماموریت دادن
commissioning ارتکاب ماموریت
tours سیاحت ماموریت
function ماموریت عمل
toured سیاحت ماموریت
tour سیاحت ماموریت
delay arming مسلح کننده تاخیری
armed helicopter هلی کوپتر مسلح
disarms غیر مسلح کردن
arming wire سیم مسلح کننده
disarmed غیر مسلح کردن
actuate مسلح کردن مین
arming system سیستم مسلح کننده
arming range برد مسلح شدن
arming delay تاخیر در مسلح شدن
armed mine مین مسلح شده
armed forces courier پیک نیروهای مسلح
forearm از پیش مسلح کردن
forearms از پیش مسلح کردن
armed forces police دژبان نیروهای مسلح
gun moll معشوقه دزد مسلح
arming system دستگاه مسلح کننده
actuated mine مین مسلح شده
deactivate غیر مسلح کردن
deactivating غیر مسلح کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com