English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
continous traction نیروی کشش دائمی
Other Matches
standing orders دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
standing order دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
retainer حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
retainers حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
magneto electricity نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
torque نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernauts نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
expeditionary نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
electromotive force نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
threat force نیروی دشمن نیروی مخالف
attack force نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
buoyancy نیروی بالابر نیروی شناوری
standing دائمی
sequential دائمی
continous دائمی
first string دائمی
permanent دائمی
constants دائمی
perennial دائمی
ceaseless دائمی
perennials دائمی
constant دائمی
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
regular army ارتش دائمی
continous cycle گردش دائمی
steady flow جریان دائمی
constant power توان دائمی
consistent flow جریان دائمی
permanent storage انبارش دائمی
permanent storage انباره دائمی
permanent saving پس انداز دائمی
permanent magnet اهنربای دائمی
permanent storage حافظه دائمی
standing committee کمیته دائمی
steady state حالت دائمی
standing army ارتش دائمی
costant load بار دائمی
permanent way مسیر دائمی
permanent tooth دندان دائمی
premanent way خط ثابت خط دائمی
permanent structures ساختمانهای دائمی
continous running گردش دائمی
continous rolling نورد دائمی
creep limit حد انبساط دائمی
permanent store انباره دائمی
permanent load بار دائمی
regular salary حقوق دائمی
permanent insane مجنون دائمی
permanent دائمی ماندنی
continous operation کار دائمی
eternal بی پایان دائمی
persistent inflation تورم دائمی
permanent سیر دائمی
permanent consumption مصرف دائمی
continual دائمی همیشگی
continous earth زمین دائمی
permanent error خطای دائمی
permanent fault عیب دائمی
permanent hardness سختی دائمی
sustained speed سرعت دائمی
permanent color رنگ دائمی
everlasting همیشگی دائمی
permanent income درامد دائمی
continous milling machine دستگاه فرز دائمی
sustained short circuit اتصال کوتاه دائمی
continous strand furnace کوره رشتهای دائمی
fatigue bending machine دستگاه خمش دائمی
permanent residence permit جواز اقامت دائمی
fatigue bending test ازمایش خمش دائمی
perpetual motion machine ماشین خودکار دائمی
cruising speed سرعت دائمی اتومبیل
keelboat قایق با تیر دائمی کف
fereter [معابد دائمی در کلیساها]
continuous rain بارش باران دائمی
permanent magnet steel فولاد اهنربای دائمی
continous conveyor بالابر دائمی و ثابت
indefinite leave to remain [British E] جواز اقامت دائمی
continous heating furnace کوره حرارتی دائمی
continous mixer مخلوط کننده دائمی
continous anealing furnace کوره ملتهب دائمی
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
perpetuated دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuates دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuating دائمی کردن جاودانی ساختن
alternating stress تنش نوسان دار دائمی
perpetual stock record سابقه دائمی موجودی انبار
perpetuate دائمی کردن جاودانی ساختن
continous casting plant تاسیسات ریخته گری دائمی
continous casting method روش ریخته گری دائمی
engramme تحولات دائمی هسته سلول
engram تحولات دائمی هسته سلول
perennially بطور ماندگاریا دائمی همیشه
continous tinning line تاسیسات قلع کاری دائمی
continous rod mill دستگاه نورد سیم دائمی
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
permafrost لایه منجمد دائمی اعماق زمین
permanent income hypothesis فرضیه درامد دائمی درباره مصرف
permanent emplacement موضع دائمی یکان یا جنگ افزار
mandate حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی
mandate قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
hallucinosis حالت هذیانی و وهمی ابتلاء به توهم دائمی
alnico الیاژی از اهن جهت ساخت اهنربای دائمی
cross to bear/carry <idiom> رنج دادن کاری بصورت دائمی انجام میگیرد
engramme اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
engram اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
flag station جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
army aircraft هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
thefts بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
theft بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
tenant in fee simple متصرف مطلق و دائمی ومادام العمر مال غیر منقول که تصرفاتش به اخلاف وی نیز منتقل میشود
permanent income hypothesis این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
commandant of marine corps فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
presidium هیئت عامله دائمی شاغل در دوره فترت هیئت رئیسه
continous immersion test ازمایش فروبری دائمی ازمایش غوطه وری
eagle flight نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
perpetual inventory فهرست دائمی موجودی موجودی دائم
attached strength استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
jetted نیروی جت
jet propulsion نیروی جت
jet نیروی جت
total force نیروی کل
jetting نیروی جت
jets نیروی جت
drifting force نیروی رانش
auxiliary forces نیروی کمکی
attractive force نیروی جاذبه
fire power نیروی اتش
external force نیروی بیرونی
field force نیروی میدانی
driving force نیروی محرکه
burst force نیروی انفجاری
external force نیروی خارجی
buoyant force نیروی شناورسازی
brake pressure نیروی ترمز
brake horsepower نیروی ترمز
body force نیروی حجمی
gravitational force نیروی جاذبه
gravitational force نیروی گرانشی
hydro نیروی محرکه اب
holding force نیروی بازدارنده
assault force نیروی هجومی
assault force نیروی هجوم
atomic energy نیروی اتمی
hoisting power نیروی صعودی
he acted from impluse نیروی ناگهانی یا
drifting force نیروی وزش
blocking force نیروی سد کننده
lifting power نیروی بالابری
attraction force نیروی جاذبه
attraction force نیروی ربایش
ground forces نیروی زمینی
ground force نیروی زمینی
hydroelectric power نیروی برقابی
explosive force نیروی انفجار
burst force نیروی ناگهانی
elanvital نیروی حیاتی
counterpoise نیروی مقاوم
effective force نیروی موثر
economic potential نیروی اقتصادی
countervailing power نیروی همسنگ
capillarity نیروی موئینهای
covering force نیروی پوششی
cutting thrust نیروی برش
elastic force نیروی ارتجاع
compressive force نیروی تراکمی
drag force نیروی کششی
coriolis force نیروی کوریولیس
contractile force نیروی انقباضی
coulombic force نیروی کولنی
electric force نیروی الکتریکی
electromotive force نیروی الکتروموتوری
conservation force نیروی باقی
concurrent force نیروی همرس
eccentric force نیروی برونگرا
damping force نیروی میران
cohesive force نیروی همدوسی
dispersion force نیروی پاشیدگی
cathexis نیروی عاطفی
dissipative force نیروی اتلافی
equilibrant نیروی متعادل
exchange force نیروی تبادلی
by military force با نیروی نظامی
cohesive force نیروی همچسبی
emf نیروی برقرانی
e. power نیروی اجرایی
dymanic نیروی جنباننده
driving force نیروی محرک
electromotive force نیروی برقرانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com