Dictiornary-Farsi | نیروی کمکی فرستادن به | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
afforce	نیروی کمکی فرستادن به


Other Matches

reenforceŠetc	نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
auxiliary forces	نیروی کمکی
build-up	نیروی کمکی تقویت نیروها
build-ups	نیروی کمکی تقویت نیروها
build up	نیروی کمکی تقویت نیروها
augmentation	افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
auxiliary storage	حافظه کمکی ذخیره سازی کمکی
auxiliary operation	عملیات کمکی عملکرد کمکی
auxiliary machinery	دستگاههای کمکی ماشینهای فرعی ماشینهای کمکی
blue water school	انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
magneto electricity	نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
torque	نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
juggernaut	نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
e.m.f	force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernauts	نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
air force personnel with the army	پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary	نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
electromotive force	نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
no man's land	زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces	نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
buoyancy	نیروی بالابر نیروی شناوری
attack force	نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
threat force	نیروی دشمن نیروی مخالف
self propulsion	حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force	نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
allocated manpower	نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
geomagnetism	نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
naval aviation	قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
free gyroscope	نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
auxiliary	کمکی
secondary	کمکی
ancillary	کمکی
subsidiary	کمکی
supplementary	کمکی
auxiliaries	کمکی
subsidiaries	کمکی
artificial antenna	انتن کمکی
commutating pole	قطب کمکی
auxiliary ego	خود کمکی
auxiliary base line	باز کمکی
artificial aids	وسایل کمکی
auxiliary charger	شارژکننده کمکی
auxiliary equipment	وسایل کمکی
split pole motor	موتور کمکی
intermediate grid	شبکه کمکی
auxiliary equipment	تجهیزات کمکی
auxiliary electrode	الکترود کمکی
dummy antenna	انتن کمکی
coprocessor	پردازنده کمکی
communicating pole	قطب کمکی
accessory	لوازم کمکی
auxiliary storage	انبار کمکی
auxiliary operatich	عمل کمکی
auxiliary rotor	رتور کمکی
auxiliary memory	حافظ کمکی
auxiliary memory	حافظه کمکی
utilitu program	برنامه کمکی
operating supplies	مواد کمکی
back up frequency	فرکانس کمکی
auxiliary operation	عمل کمکی
auxiliary view	نمای کمکی
reserve accumulator	انباره کمکی
remedial measure	اندازه کمکی
relieving tackle	تاکل کمکی
relieving arch	طاق کمکی
auxiliary target	نقطه کمکی
auxiliary target	هدف کمکی
prony motor	موتور کمکی
auxiliary storage	انباره کمکی
sabot	خرج کمکی
auxiliary equipment	وسائل کمکی
interpoles	قطبهای کمکی
slack variable	متغیر کمکی
interpole	قطب کمکی
by pass valve	شیر کمکی
user interface	میانجی کمکی
auxiliary forces	قوای کمکی
boostes transformer	ترانسفورماتور کمکی
accommodator	کارگر کمکی
boostes pump	پمپ کمکی
booster pump	پمپ کمکی
booster magneto	دینام کمکی
auxiliaries	امدادی کمکی
auxiliary landing field	فرودگاه کمکی
auxiliary	امدادی کمکی
remitting	فرستادن
despatch	فرستادن
dispateh	فرستادن
to serve a subpoena on	فرستادن
consigns	فرستادن
to send back	پس فرستادن
send round	فرستادن
dispatch	فرستادن
remit	فرستادن
despatched	فرستادن
dispatches	فرستادن
to send off	فرستادن
packs	فرستادن
send back	پس فرستادن
remits	فرستادن
remitted	فرستادن
send out	فرستادن
sends	فرستادن
send	فرستادن
despatches	فرستادن
send in	فرستادن
despatching	فرستادن
pack	فرستادن
consigning	فرستادن
sending	فرستادن
to send off	فرستادن
consign	فرستادن
consigned	فرستادن
hand over	فرستادن
to a. letter	فرستادن
dispatched	فرستادن
give off <idiom>	فرستادن
auxiliary power unit	واحد قدرت کمکی
will	فعل کمکی "خواهم "
lee helm	سکان کمکی ناو
wills	فعل کمکی "خواهم "
layshaft	محور دندانه کمکی
mace utilities	برنامه کمکی میس
norton utilities	برنامههای کمکی نورتن
sabot	خرج موشکی کمکی
backup utility	برنامه کمکی پشتیبان
pitman	عضو گروه کمکی
navigational grid	شبکه کمکی ناوبری
aided	کمک وسایل کمکی
aiding	کمک وسایل کمکی
willed	فعل کمکی "خواهم "
back end processor	پردازنده کمکی تک منظوره
accessory cells	یاخته های کمکی
kedge anchor	لنگر کمکی ناو
igniter pad	کیسه خرج کمکی
table utility	برنامه کمکی جدولی
I can't help it. <idiom>	من نمیتونم کمکی کنم.
downloading utility	برنامه کمکی استقرار
dozzle	مخزن کمکی تغذیه
astrocyteo	نوعی یاخته کمکی
aid	کمک وسایل کمکی
auxiliary control surfaces	سطوح فرامین کمکی
commutating pole converter	تبدیل گر قطب کمکی
interpole motor	موتور با قطب کمکی
auxiliary flight surfaces	سطوح پرواز کمکی
undelete utility	برنامه کمکی احیاء
visual aids	ابزارهای کمکی دیداری
guiding	عضلات کمکی مجاور
Marine Corps	نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
army aircraft	هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
missions	بماموریت فرستادن
delegate	به نمایندگی فرستادن
delegated	به نمایندگی فرستادن
mission	بماموریت فرستادن
send up	بزندان فرستادن
delegates	به نمایندگی فرستادن
delegating	به نمایندگی فرستادن
send-ups	بزندان فرستادن
jamming	پارازیت فرستادن
send-up	بزندان فرستادن
to send down rain	باران فرستادن
circularize	بخشنامه فرستادن به
transmissibility	قابلیت فرستادن
imparadise	به بهشت فرستادن
to send on fools errand	پی نخودسیاه فرستادن
remittance	فرستادن پول
returned	پس فرستادن عودت
returning	پس فرستادن عودت
returns	پس فرستادن عودت
pulsing	فرستادن موج
forwarded	فرستادن رساندن
forward	فرستادن رساندن
to send for a person	بی کسی فرستادن
to send a message	پیام فرستادن
return	پس فرستادن عودت
to call for anyone	پی کسی فرستادن
consignments	امانت فرستادن
issues	نشریه فرستادن
issued	نشریه فرستادن
issue	نشریه فرستادن
consignment	امانت فرستادن
retransmit	دوباره فرستادن
missend	اشتباها فرستادن
send on	جداگانه فرستادن
remittances	فرستادن پول
call for some one	پی کسی فرستادن
mail	باپست فرستادن
mails	باپست فرستادن
file transfer utility	برنامه کمکی انتقال فایل
outline utility	برنامه یا ویژگی کمکی اختصاری
ingot feeder head	مخزن کمکی تغذیه شمش
I'm glad I could help.	خوشحالم که تونستم کمکی بکنم.
frapping lines	طناب تعادل کمکی ناو
file conversion utility	برنامه کمکی تبدیل فایل
boot	پوشش کمکی روی سم اسب
document comparison utility	برنامه کمکی مقایسه مدارک
audiovisual aids	ابزارهای کمکی دیداری-شنیداری
I'm really not responsible for it. <idiom>	من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
communicating pole winding	سیم پیچی قطب کمکی
despatched	روانه کردن فرستادن

afforce

نیروی کمکی فرستادن به