Dictiornary-Farsi | نیرو روحیه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
tuck	نیرو روحیه
tucking	نیرو روحیه
tucks	نیرو روحیه


Other Matches

demoralizes	از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralising	از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizing	از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralized	از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralises	از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralize	از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralised	از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
service peculiar	امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
transducer	دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
mentality	روحیه
moral	روحیه
spiriting	روحیه
spirit	روحیه
mentalities	روحیه
gei	روحیه
morale	روحیه
espirit de corps	روحیه گروهی
party spirit	روحیه تحزب
morale	روحیه جنگجویان
spirit de corps	روحیه قسمتی
spiriting	رمق روحیه
psyching	تضعیف روحیه
spirituality	روحیه مذهبی
spirit	رمق روحیه
esprit	غرور روحیه
esprit de corps	روحیه قسمتی
psychs	تضعیف روحیه
high moral	روحیه قوی
high moral	روحیه عالی
low-spirited	دارای روحیه بد
recreation	روحیه و رفاه
low spirited	دارای روحیه بد
demoralization	تضعیف روحیه
recreations	روحیه و رفاه
psych	تضعیف روحیه
psyched	تضعیف روحیه
psyches	تضعیف روحیه
demoralized	تضعیف روحیه کردن
public spirited	دارای روحیه اجتماعی
demoralises	تضعیف روحیه کردن
demoralizes	تضعیف روحیه کردن
poor spirited	دارای روحیه ضعیف
demoralising	تضعیف روحیه کردن
demoralize	تضعیف روحیه کردن
morale	روحیه افراد مردم
demoralised	تضعیف روحیه کردن
demoralizing	تضعیف روحیه کردن
demoralization	تخریب روحیه کردن
dispirit	دلسردکردن روحیه راباختن
flattens	روحیه خودرا باختن
flatten	روحیه خودرا باختن
disspirit	روحیه راتضعیف کردن
weak minded	دارای روحیه ضعیف
braced	تجدید واحیای روحیه
brace	تجدید واحیای روحیه
demoralization	از بین بردن روحیه
cowed	ترساندن تضعیف روحیه کردن
zeitgeist	روحیه یا طرزفکر یک عصر یادوره
fey	دارای روحیه خراب واشفته
cows	ترساندن تضعیف روحیه کردن
cow	ترساندن تضعیف روحیه کردن
cowing	ترساندن تضعیف روحیه کردن
bravura	افهار شجاعت و دلاوری روحیه مطمئن وامرانه
welfare funds	اعتبارات رفاهی یا بهزیستی اعتبار مربوط به روحیه ورفاه
rah rah	دارای روحیه دانشجویی شعار دهنده برای دانشکده هورا هورا گفتن
gutting	نیرو
line of force	خط نیرو
guts	نیرو
gut	نیرو
letter of attorney	نیرو
tucks	نیرو
tucking	نیرو
life blood	نیرو
tuck	نیرو
strength	نیرو
strengths	نیرو
blood	نیرو
pep	نیرو
equipotential	هم نیرو
thrust	نیرو
thrusting	نیرو
thrusts	نیرو
vigour	نیرو
powers	نیرو
leverage	نیرو
energies	نیرو
energy	نیرو
fibreless	بی نیرو
loads	نیرو
load	نیرو
equipollent	هم نیرو
troop carrier	نیرو بر
tonus	نیرو
sinewless	بی نیرو
sapless	بی نیرو
puissance	نیرو
material	نیرو
materials	نیرو
force	نیرو
vigor	نیرو
zips	نیرو
power	نیرو
PR	نیرو
powering	نیرو
high-powered	پر نیرو
vis	نیرو
vim	نیرو
powered	نیرو
zip	نیرو
zipped	نیرو
zipping	نیرو
forces	نیرو
forcing	نیرو
couple	جفت نیرو
life force	زیست نیرو
coupled	زوج نیرو
couple	زوج نیرو
energy production	تولید نیرو
coupled	جفت نیرو
mechanical disadvantage	نیرو گیری
load spread	انتشار نیرو
load factor	ضریب نیرو
world power	جهان نیرو
on one's/its last legs <idiom>	نیرو وسودمندی
mecanical advantage	نیرو دهی
lines of force	خطوط نیرو
couples	جفت نیرو
juice up	نیرو و جان به
couples	زوج نیرو
power mains	شبکه نیرو
power down	قطع نیرو
pound force	پوند نیرو
order of battle	ترتیب نیرو
nervine	نیرو بخش پی
moment of force	گشتاور نیرو
moment of a force	گشتاور یک نیرو
force constant	ثابت نیرو
heam yoei vooly	نظریه نیرو
ground state	کمترین نیرو
generating plant	پست نیرو
force field	میدان نیرو
field of force	میدان نیرو
instinct with force	نیرو یافته
power system	شبکه نیرو
powerlessly	با نداشتن نیرو
invigorating	نیرو بخش
invigorate	نیرو دادن
afforce	نیرو دادن
application of a force	کاربرد نیرو
application of a force	فرود نیرو
bandeung ryouic	نیرو- واکنش
ti lift one's head	نیرو گرفتن
super power	ابر نیرو
dynamometer	نیرو سنج
entireforce	کلیه نیرو
resultant of force	برایند نیرو
prosternation	تحلیل نیرو
generations	تولید نیرو
weakens	کم نیرو شدن
impoverishes	بی نیرو کردن
power	قدرت نیرو
powered	توان نیرو
powered	قدرت نیرو
forcing	بردار نیرو
breath	نیرو جان
forces	بردار نیرو
power	توان نیرو
force	بردار نیرو
army	نیرو زمینی
armies	نیرو زمینی
breaths	نیرو جان
weakening	کم نیرو شدن
weakened	کم نیرو شدن
impoverish	بی نیرو کردن
impoverished	بی نیرو کردن
torque	گشتاور نیرو
impoverishing	بی نیرو کردن
energised	نیرو بخشیدن
generation	تولید نیرو
energises	نیرو بخشیدن
energising	نیرو بخشیدن
energize	نیرو بخشیدن
energizes	نیرو بخشیدن
energizing	نیرو بخشیدن
weaken	کم نیرو شدن
powering	توان نیرو
extends	باحداکثر نیرو
extending	باحداکثر نیرو
emphasised	نیرو دادن به
powering	قدرت نیرو
emphasising	نیرو دادن به
emphasize	نیرو دادن به
emphasized	نیرو دادن به
emphasizes	نیرو دادن به
emphasizing	نیرو دادن به
incapacitating	بی نیرو ساختن
incapacitates	بی نیرو ساختن
might	نیرو انرژی
mechanics	نیرو برد
incapacitated	بی نیرو ساختن

tuck