English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 105 (6 milliseconds)
English Persian
the lancet was infected نیشترالوده به میکرب شد نیشتر میکرب گرفت
Other Matches
antibiosis تضاد بین یک میکرب و فراوردهء میکرب دیگر که باعث از بین رفتن میکرب اولی میشود
microbe میکرب
micro or ganism میکرب
germs میکرب
germ میکرب
germicide میکرب کش
microbes میکرب
microbiology میکرب شناسی
bacilliphobia میکرب هراسی
bacteriologist میکرب شناس
microzym میکرب ناخوشی
microbiologist میکرب شناس
bacteriology علم میکرب شناسی
pneumococcus میکرب سینه پهلو
bacteriological علم میکرب شناسی
bacteriolysis فساد و تحلیل میکرب
carrier برنامه حامل میکرب
germicidal وابسته به میکرب کشی
to incubate bacteria کشت میکرب کردن
carriers برنامه حامل میکرب
to incubate bacteria با وسائل ویژه میکرب پروردن
anopheles که ناقل میکرب مالاریا میباشد
gonococcus انگل یا میکرب سوزاک گونوکوک
culturing کشت میکرب در ازمایشگاه برز
cultures کشت میکرب در ازمایشگاه برز
culture کشت میکرب در ازمایشگاه برز
contagium میکرب سرایت دهنده مرض
gonococcal سوزاکی مربوط به میکرب سوزاک
petri dish فرف کوچک مخصوص کشت میکرب
mantoux test ازمایش درجه حساسیت شخص نسبت به میکرب سل
bacteriologic مربوط به میکرب شناسی وابسته به باکتری شناسی
metastasis هجوم مرض گسترش میکرب مرض
harpoon نیشتر
harpoons نیشتر
lancelet نیشتر
lancets نیشتر
lancet نیشتر
lanceolate نیشتر مانند
phlebotomy حجامت نیشتر
probes تحقیق نیشتر
probed تحقیق نیشتر
probe تحقیق نیشتر
lancets هرچیزی شبیه نیشتر پنجره نوک تیز
lancet هرچیزی شبیه نیشتر پنجره نوک تیز
eclipses گرفت
eclipsed گرفت
eclipsing گرفت
eclipse گرفت
the wind rises بادوزیدن گرفت
tethanus گرفت عضلانی
lunar eclipse گرفت ماه
solar eclipse گرفت خورشید
dynamic dump رو گرفت پویا
eclipe of the moon ماه گرفت
irretraceable که نتوان ردانرا گرفت
The police stopped me. پلیس جلویم را گرفت
originals که از آن می توان کپی گرفت
He was run over by a car. اتوموبیل اورازیر گرفت
the doctor bled me دکتراز من خون گرفت
since the outbreak of the war از روزی که جنگ در گرفت
original که از آن می توان کپی گرفت
dump رو گرفت روبرداری کردن
he went his way راه خودراپیش گرفت
he prospered in his business کارش بالا گرفت
He went home on leave . مرخصی گرفت رفت منزل
Accidents wI'll happen . جلوی اتفاق رانتوان گرفت
he talked himself hoarse انقدرحرف زدکه صدایش گرفت
A surge of anger rushed over me . سرا پایم را فرا گرفت
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
It caught her eye . She took to it at once . She took a fancy to it . نظرش را گرفت ( جلب کرد )
It was engraved on my mind . درزهنم نقش گرفت ( بست )
She had a heart attack . قلبش گرفت ( حمله قلبی )
There is no fault to find with my work. بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
He was granted a grade promotion. یک پایه ترفیع ( ارتقاء درجه ) گرفت
His wish was fulfI'lled. آرزویش عملی شد (جامه عمل گرفت )
integrand جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
This idea took root in my mind. این نظریه درفکرم ریشه گرفت
She was transported with joy . شادی تمام وجودش را فرا گرفت
She mistook me for somebody else . مرا با یکی دیگر عوضی گرفت
A wave of anger swept over the entire world . موجی از خشم دنیا را فرا گرفت
Where can I contact Mr …. ? کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
if [when] it comes to the crunch <idiom> وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
I have no fault to find with his work . از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
commensurably چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
melchizedek > ملکی صدق < کاهنی که ازابراهیم عشر گرفت
he prospered in his business در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
Accidents wI'll happen. چلوی تصادف ( قضا وقدر ) رانمی توان گرفت
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
tantalus تانتالوس که مورد شکنجه شدید زاوش قرار گرفت
lancing نیشتر زدن نیزه زدن
lanced نیشتر زدن نیزه زدن
lance نیشتر زدن نیزه زدن
lances نیشتر زدن نیزه زدن
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
air brush برس و مکنده هوایی جهت گرفت پرز اضافی و ذرات زائد فرش
copyrights که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
copyright که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
the early bird catches the worm <proverb> کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
engels law ارتباط بین درامدو هزینههای مصرفی که اولین بار بوسیله امارشناس المانی قرن نوزدهم ارنست انگل مورد بررسی قرار گرفت
purgation روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
twelve tables الواحی که در سال 054 قبل از میلاد دررم منتشر شد و حاوی موادی از قوانین رمی در مورد اهم مسائل مبتلی به روزمره زندگی مردم رم بود و بعدهااساس قوانین رم قرار گرفت
preemptive multitasking حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com