Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
throwing line
نیمدایرهای که پرتابگر نیزه نباید از ان تجاوز کند
Other Matches
javelin thrower
پرتابگر نیزه
weight man
پرتابگر وزنه یا چکش پرتابگر چکش
grains
نیزه ماهی گیری که دارای چهارپنجه یابیشترباشد نیزه چنگالی
encroach
تجاوز کردن تجاوز مخفیانه و غیر مجاز
encroached
تجاوز کردن تجاوز مخفیانه و غیر مجاز
encroaches
تجاوز کردن تجاوز مخفیانه و غیر مجاز
attempted rape
شروع به تجاوز جنسی تجاوز ناتمام
thrower
پرتابگر
discus thrower
پرتابگر دیسک
hammer thrower
پرتابگر چکش
collapsing
برخاستن روی پرتابگر
thrower in
پرتابگر خارج از زمین
collapsed
برخاستن روی پرتابگر
collapses
برخاستن روی پرتابگر
collapse
برخاستن روی پرتابگر
chucker
پرتابگر همیشه خطازن
dunkrik treaty
معاهده منعقده بین انگلستان وفرانسه به سال 7491 که هدف ان تشریک مساعی دودولت در صورت تجاوز یاتهدید به تجاوز از طرف المان و نیز برقراری تماس اقتصادی دایم بود
three point play
خطا روی پرتابگر در بسکتبال
When the water rise above ones head ,one fathom is.
<proverb>
آب که از سر گذشت چه یک نیزه چه صد نیزه .
poles
نیزه پرش با نیزه
pole
نیزه پرش با نیزه
ought not
نباید
oughtn't
نباید
one must
نباید گفت
One must let sleeping dogs lie.
دنبال شر نباید رفت
deathlon
مسابقه دهگانه شامل دو001 متر و دو 004 طول ودو 0051 متر و دو 011 متربا مانع و پرش طول و پرتاب دیسک و پرش با نیزه و پتاب نیزه و پرتاب وزنه و پرش ارتفاع
You should not over – exert yourself.
نباید بخودتان فشار بیاورید
his heart to grief
دل بکف غصه نباید سپرد
We should not have lost sight of the fact that ...
ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
I musn't eat food containing ...
من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
One must not judge by appearances .
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
No one needed to know save herself / outside herself
[American E]
.
به غیر از او
[زن]
هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد.
forbid
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
Time lost cannot be won again.
<idiom>
فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
forbids
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
Something wI'll turn up .
خدا بزرگ است ( نباید ما یوس ونا امید شد )
This must not happen in future at any cost.
در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
to tell somebody something
[to let somebody in on something]
<idiom>
به کسی چیزی را گفتن که او نباید می دانست یا او نمی خواهد بداند.
one should not drop the pilot
شخص نباید رایزنی راکه بدواطمینان پیدا کرده است رها کند
machiavelian
مبنی براین عقیده سیاسی که برای برپاکردن یک حکومت نیرومند تقلب را نباید
hidden
پاک کننده خط وطی که در هنگام مشاهده شکل دوبعدی یک شی سه بعدی نباید دیده شوند
to shoot one's mouth off
<idiom>
چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت
[مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه]
dart
نیزه
butt shaft
نیزه
shafts
نیزه
shaft
نیزه
darted
نیزه
lanced
نیزه
darting
نیزه
lances
نیزه
spears
نیزه
spearing
نیزه
speared
نیزه
spear
نیزه
lance
نیزه
lancing
نیزه
halberd
نیزه
pic
نیزه
lancer
نیزه زن
harpoon
نیزه
harpoons
نیزه
gavelock
نیزه
javelin
نیزه
halbert
نیزه
styliform
نیزه مانند
spearman
نیزه دار
vaults
پرش با نیزه
spontoon
نیزه کوتاه
speared
نیزه دار
barracudas
نیزه ماهی
marlinspike
نیزه ماهی
spearing
نیزه دار
marlinespike
نیزه ماهی
marlin
نیزه ماهی
lancethrust
زخم نیزه
spearheads
نوک نیزه
spearheading
نوک نیزه
spearheaded
نوک نیزه
spearer
نیزه دار
jobs
سوخمه سر نیزه
spear
نیزه دار
spearfisher
ماهیگیر با نیزه
sarissa
نیزه مقدونی
quarter staff
نیزه چوبی
pole vaulting
پرش با نیزه
pole vaulter
پرنده با نیزه
job
سوخمه سر نیزه
vaulter
پرنده با نیزه
vault
پرش با نیزه
spear fisherman
ماهیگیر با نیزه
barracuda
نیزه ماهی
spearhead
نوک نیزه
spears
نیزه دار
lancing
ضربت نیزه
pole vaults
پرش با نیزه
pikestaff
چوب نیزه
gad
نیزه سنان
gaff
نیزه چنگک
sea needle
نیزه ماهی
needle fish
نیزه ماهی
green bone
نیزه ماهی
gar
نیزه ماهی
demilance
نیم نیزه
sword bayonet
سر نیزه دم دار
fix bayonets
به نیزه فنگ نیزه فنگ
pole vault
پرش با نیزه
jaculator
نیزه انداز
jaculator
نیزه دار
spiculum
نیزه کوچک
lancer
نیزه دار
lances
ضربت نیزه
lancelet
نیزه ماهی
styloid
شبیه نیزه
javelineer
نیزه دار
lanced
ضربت نیزه
lance
ضربت نیزه
pike
نیزه زدن
spearman
نیزه انداز
throwing the javelin
پرتاب نیزه
javelin throw
پرتاب نیزه
spiculum
نوک نیزه
spearfish
ماهیگیری با پرتاب نیزه
joust
نیزه بازی سواره
spearfishing
ماهیگیری با پرتاب نیزه
lanceolate
نیزه مانند نیزهای
jousted
نیزه بازی سواره
throwing circle
دایره پرتاب نیزه
lancer
تشر زن نیزه انداز
fix bayonets
نیزه فنگ کردن
piker
سرباز نیزه دار
ox goad
نیزه گاو رانی
uhlan
سوار نیزه دار
pkeman
سرباز نیزه دار
jousts
نیزه بازی سواره
jousting
نیزه بازی سواره
pikestaff
دسته چوبی نیزه
javelin
زوبین پرتاب نیزه
javelin
نیزه دستی سبک
styliferous
ستون دار نیزه مانند
jousted
نیزه بازی از روی زین
jousting
نیزه بازی از روی زین
foin
فرو بردن شمشیر یا نیزه
power head
نوک نیزه تیراندازی به ماهی
jousts
نیزه بازی از روی زین
trident
نیزه سه شاخه عصای سه دندانه
tridentate
نیزه سه شاخه عصای سه دندانه
spear gun
وسیله پرتاب نیزه ماهیگیری
joust
نیزه بازی از روی زین
trespass
تجاوز
belligerence
تجاوز
trespasses
تجاوز
trespassed
تجاوز
trepass
تجاوز
belligerency
تجاوز
aggression
تجاوز
inbreak
تجاوز
transgression
تجاوز
violation
تجاوز
trespassing
تجاوز
invasion
تجاوز
invasions
تجاوز
infringements
تجاوز
infringement
تجاوز
intrusion
تجاوز
encroachments
تجاوز
encroachment
تجاوز
intrusions
تجاوز
assaults
تجاوز
assaulted
تجاوز
overrun
تجاوز
overruns
تجاوز
assault
تجاوز
overrunning
تجاوز
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness.
نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
gig
نیزه چنگالی برای گرفتن ماهی
tiltyard
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
gig
نوعی کرجی پارویی یابادبانی نیزه
hop step
طرز گام برداشتن در پرتاب نیزه
gigs
نیزه چنگالی برای گرفتن ماهی
he ran the animal through
ان جانور را با شمشیریا نیزه سوراخ کرد
gigs
نوعی کرجی پارویی یابادبانی نیزه
jumping event
مسابقه پرش با نیزه یاارتفاع یا طول
tilting yard
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
banderillero
عضو تیم کمکی گاوبازماموراستفاده از نیزه
privileged communication
مکاتبات یا ارتباطاتی که برمبنای اطمینان صنفی با وکیل دادگستری به وجود می اید ووی مجاز به افشای انهانیست بذور کلی هر نوع نامه و مکاتبهای که به دلائل قانونی نباید گشوده و فاش شود
strain
تجاوز کردن از
exeed
تجاوز کردن
trespassing
تجاوز کردن
strains
تجاوز کردن از
injury
تخطی تجاوز
poach
تجاوز کردن به
poach
تجاوز کردن
poached
تجاوز کردن به
entrench
تجاوز کردن به
poaches
تجاوز کردن
poaches
تجاوز کردن به
poached
تجاوز کردن
trespasses
تجاوز کردن
offense
رنجش تجاوز
overpass
تجاوز کردن از
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com