Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
semiactive
نیمه فعال
Search result with all words
microchip
مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی
microchips
مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی
integrated circuit
مداری که همه قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک نیمه هادی کوچک قرار دارند به وسیله روشهای حکاکی و شیمیایی
Other Matches
overlap
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlapped
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlaps
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
seahorse
رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
seahorses
رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
interlap
چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
active
هدف فعال خط مشی فعال
pmos
ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
cmos
روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
splices
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
spliced
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splice
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splicing
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
imbricate
نیمه نیمه روی هم گذاشتن
semilustrous
نیمه درخشان نیمه مجلل
semipublic
نیمه عمومی نیمه دولتی
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
half life
نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
beneficial occupancy
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
from mid may to mid june
از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
semifinal
مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
upped
فعال
operational
فعال
active cell
سل فعال
upping
فعال
strenuous
فعال
smacker
فعال
snell
فعال
light footed
فعال
go-ahead
فعال
sthenic
فعال
energetic
فعال
light foot
فعال
smacking
فعال
commissioned
<adj.>
فعال
astir
فعال
efective
فعال
active
فعال
up
فعال
active sonar
سونار فعال
activation
فعال کردن
activate
فعال کردن
hot money
پول فعال
active window
پنجره فعال
acting
فعال کاری
spiritous
فعال زنده
active sonar
ردیاب فعال
cycle stock
موجودی فعال
trig
فعال سرحال
enthalpy
حرارت فعال
kinetic energy
نیروی فعال
adrenergic
فعال شونده
actuator
فعال کننده
actual output
بازداده فعال
active vocabulary
واژگان فعال
spirituous
فعال سرزنده
active index
ایندکس فعال
active therapy
درمان فعال
active stock
موجودی فعال
active site
موضع فعال
active site
محل فعال
active carbon
کربن فعال
active lines
خطهای فعال
active installation
قسمت فعال
active cell
سلول فعال
active installation
تاسیسات فعال
active center
مرکز فعال
active centers
مراکز فعال
active device
دستگاه فعال
active element
عنصر فعال
active index
شاخص فعال
active hydrogen
هیدروژن فعال
active file
پرونده فعال
active balance
مانده فعال
active avoidance
اجتناب فعال
active area
ناحیه فعال
actinic rays
اشعه فعال
active program
برنامه فعال
active mine
مین فعال
activation
فعال سازی
activation barrier
سد فعال سازی
activator
فعال ساز
active absorption
جذب فعال
active aircraft
هواپیمای فعال
active analysis
تحلیل فعال
active file
فایل فعال
activating
فعال کردن
passives
غیر فعال
active force
نیروی فعال
active
فعال کنشی
inactive
غیر فعال
passive
غیر فعال
come alive
<idiom>
فعال ماندن
optically active
فعال نوری
whip up
<idiom>
فعال کردن
activate
فعال کردن
activate
فعال کردن
operating personnel
پرسنل فعال
activated
فعال کردن
out of action
غیر فعال
activates
فعال کردن
activated cathode
کاتد فعال شده
activated complex
کمپلکس فعال شده
activated diffusion
پخش فعال شده
activated sludge
لجن فعال شده
activated charcoal
ذغال فعال شده
reactivated
دوباره فعال کردن
reactivates
دوباره فعال کردن
reactivating
دوباره فعال کردن
activities
فعال یا مشغول بودن
activity
فعال یا مشغول بودن
absorbo cel
سلولوز فعال شده
activated carbon
کربن فعال شده
activated carbon
ذغال فعال شده
activated charcoal
کربن فعال شده
reactivate
دوباره فعال کردن
activating effect of functional group
گروه فعال ساز
passive element
یکان غیر فعال
ce
تراشه فعال کننده
cationic
دارای کاتیون فعال
euchromatin
بخش فعال کروماتین
reactive current
جریان غیر فعال
disabled
<adj.>
<past-p.>
غیر فعال شده
active zone of well
حوزه فعال چاه
blocked
<adj.>
<past-p.>
غیر فعال شده
reactive power
توان غیر فعال
active status
خط مشی فعال توپخانه
active sonar
رادار دریایی فعال
active labor force
نیروی کار فعال
pragmatics
فعال واقع بین
active database
پایگاه دادههای فعال
locked
<adj.>
<past-p.>
غیر فعال شده
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
activation energy
انرژی فعال سازی
commissioning the ship
فعال کردن کشتی
passive sonar
ردیاب غیر فعال
deactivated
غیر فعال کردن
pragmatic
فعال واقع بین
deactivate
غیر فعال کردن
overactive
فوق العاده فعال
surface active agents
مواد فعال در سطح
go-getter
شخص فعال و زرنگ
go getter
شخص فعال و زرنگ
surfactants
مواد فعال در سطح
inactivate
غیر فعال کردن
idle money
پول غیر فعال
deactivates
غیر فعال کردن
go-getters
شخص فعال و زرنگ
deactivating
غیر فعال کردن
arm
خط وط وقفه فعال شده .
nonoperating strength
پرسنل غیر فعال
man about town
مرد فعال اجتماعی وجهانی
activated methylene group
گروه متیلن فعال شده
lie by
غیر فعال باقی ماندن
reticular activating system
دستگاه فعال ساز شبکهای
interrupts
خط وقفه که فعال شده است
interrupting
خط وقفه که فعال شده است
passives
غیر فعال مطیع وتسلیم
interrupt
خط وقفه که فعال شده است
activation
فعال شدن کنش وری
passive
غیر فعال مطیع وتسلیم
psychoactive drug
داروی فعال کننده روان
field operating
فعال درصحرا رده صحرایی
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
membrane keyboard
احساس کننده فشار را فعال میکند
operating force
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
activating
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
anaerobic
زنده و فعال بدون هوا واکسیژن
activates
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
to lie dormant
غیر فعال بودن
[اصطلاح مجازی]
nonstriker
یازیگری که در لحظاتی ازبازی فعال نیست
activated
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
mid
نیمه
division line
خط نیمه
mid-
نیمه
part way
نیمه
half deck
نیمه پل
moiety
نیمه
stiffish
نیمه شق
midnight
نیمه شب
semis
نیمه
semi
نیمه
in noon of night
در نیمه شب
to be out of action
[because of injury]
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
paper fed
که وقتی فعال میشود که کاغذ وارد آن شود
epo
Off Power Emergency مدار و دکمههای فعال کننده ان
ascending reticular activating system
دستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
apparatus
شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
semilog
نیمه لگاریتمی
half way
نیمه راه
semidomesticated
نیمه اهلی
foreconscious
نیمه هشیاری
semiofficial
نیمه رسمی
half tracked
نیمه شنی
semiformal
نیمه رسمی
semifluid
نیمه ابکی
semidetached
نیمه مجزا
middle watch
نگهبانی نیمه شب
half time
نیمه بازی
semierect
نیمه قائم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com