English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
quasi convex نیمه محدب
Search result with all words
quasi convex function تابع نیمه محدب
Other Matches
overlapped نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlap نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlaps نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
gadroon اشکال تزئینی محدب حاشیه بشقاب و فروف قدیمی اشکال تزئینی محدب حاشیه یقه
seahorse رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
seahorses رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
interlap چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
cmos روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
pmos ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
splice نیمه نیمه رویهم گذاشتن
spliced نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splices نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splicing نیمه نیمه رویهم گذاشتن
semipublic نیمه عمومی نیمه دولتی
semilustrous نیمه درخشان نیمه مجلل
imbricate نیمه نیمه روی هم گذاشتن
crowning محدب
convex محدب
crowned محدب
bulgy محدب
gibbous محدب
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
quasi convex شبه محدب
convexty بشکل محدب
pulvinate محدب نازبالشی
pulvinated نازبالشی محدب
convexo convex ازدوسو محدب
convexo concave محدب ومقعر
panduriform محدب الطرفین
convex slope شیب محدب
convex mirror اینه محدب
biconvex محدب الطرفین
convex محدب گوژ
camber weld جوش محدب
convex lens عدسی محدب
quasi convex function تابع شبه محدب
gibbously بطور محدب یا قوز
plano convex lens عدسی مسطح- محدب
spherical faceplate صفحه محدب تلویزیون
double convex lens عدسی محدب الطرفین
convexly حالت محدب داشتن
pulvinated frieze کتیبه کوژ یا محدب
knull [تزئین محدب شکل]
convex set مجموعه محدب [ریاضی]
crown gear چرخ دنده محدب
convex fillet weld جوش مغزی محدب
biconvex lens عدسی محدب الطرفین
condenser الت تقصیر عدسی محدب
burning glass عدسی محدب یاایینه مقعر
pandurate شبیه ویولون محدب الطرفین
carbuncle لعلی که تراش محدب داشته باشد
carbuncles لعلی که تراش محدب داشته باشد
bowtelle [ابزاری با سر محدب و فیتیله تخم مرغی]
bowtell [ابزاری با سر محدب و فیتیله تخم مرغی]
half life نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
biconvex بالی که هر دو سطح فوقانی و تحتانی ان به صورت محدب باشد
egg-and-dart [تزئینات کلاسیک با ابزار محدب به شکل تخم مرغ و نیش]
meniscus سطح منحنی بالای ستونی ازمایع که میتواند محدب یامقعر باشد
godroon اشکال محدب حاشیه بشقاب وفروف قدیمی که برای زینت ترسیم میشود
beneficial occupancy اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
from mid may to mid june از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
semifinal مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
ro round off کاو کردن محدب کردن
midnight نیمه شب
stiffish نیمه شق
semis نیمه
semi نیمه
division line خط نیمه
moiety نیمه
mid- نیمه
mid نیمه
part way نیمه
half deck نیمه پل
in noon of night در نیمه شب
nocturn عبادت نیمه شب
semi literate نیمه نویسا
middle watch نگهبانی نیمه شب
aileron نیمه سنتوری
midyear نیمه سال
aileron نیمه لچکی
semi independent نیمه مستقل
megrim درد نیمه سر
semifluid نیمه ابکی
midwatch پاس نیمه شب
semicinductor نیمه هادی
semi conductor نیمه هادی
partial fixing نیمه گیرداری
half-bat آجر نیمه
second half نیمه دوم
preconscious نیمه هشیار
dwarf wall دیوار نیمه
semi official نیمه رسمی
quasi private نیمه خصوصی
quasi public نیمه دولتی
quasi concave نیمه مقعر
quasi commercial نیمه بازرگانی
partially sighted نیمه بینا
partially hearing نیمه شنوا
semi skilled نیمه ماهر
semicivilized نیمه متمدن
semicinductor نیمه رسانا
semiautomatic نیمه خودکار
half-column نیمه ستون
semiarid نیمه خشک
semiarboreal نیمه درختی
semiaquatic نیمه ابزی
semiactive نیمه فعال
semi trailer نیمه یدک
quasi public نیمه عمومی
semi mechanization نیمه مکانیزه
semi-conscious نیمه بیهوش
semitranslucent نیمه کدر
semiterrestrial نیمه خاکی
semisynthetic نیمه ترکیبی
semisynthetic نیمه مصنوعی
semisolid نیمه جامد
semiskilled نیمه ماهر
semirigid نیمه سخت
semireligious نیمه مذهبی
semi-precious نیمه گرانبها
semipublic نیمه همگانی
semipro نیمه حرفهای
semiprivate نیمه خصوصی
semipermeable نیمه تراوا
semipermanent نیمه جاودان
semitranslucent نیمه شفاف
semitransparent نیمه شفاف
semitropic نیمه گرمسیری
semi-conscious نیمه هشیار
half-timbered نیمه چوبی
semilog نیمه لگاریتمی
subsaline نیمه شور
semi-conscious در حال نیمه غش
semi-final نیمه نهایی
semi-precious نیمه بهادار
subovate نیمه بیضی
subfossil نیمه سنگواره
subarid نیمه خشک
subadult نیمه بالغ
subacute نیمه حاد
solid state نیمه هادی
shaly clay رس نیمه بلوری
semivitrified نیمه شیشهای
semiparasitic نیمه انگلی
semiopaque نیمه کدر
semierect نیمه ایستاده
semidomesticated نیمه اهلی
semidome نیمه گنبد
semidivine نیمه خدا
semidivine نیمه الهی
semidetached نیمه مجزا
semicrystalline نیمه بلورین
semicrystalline نیمه متبلور
semiconscious نیمه بیهوش
semiconscious نیمه اگاه
semiconscious نیمه هوشیار
semicolonialism نیمه مستعمراتی
semicolonial نیمه مستعمره
semicolonial نیمه ازاد
semierect نیمه قائم
semifinal نیمه نهایی
semiopaque نیمه شفاف
sub-tropical نیمه حاره
underemployed نیمه کار
semilustrous نیمه درخشنده
semilogarithmic نیمه لگاریتمی
semiliquid نیمه مایع
semilate نیمه دیررس
semihard نیمه محکم
semihard نیمه سخت
semigloss نیمه شفاف
semigloss نیمه درخشان
semiofficial نیمه رسمی
semiformal نیمه رسمی
semifixed نیمه ثابت
semimobile نیمه متحرک
demigod نیمه خدا
half time نیمه بازی
subconscious نیمه هشیار
half tracked نیمه شنی
semi finals نیمه نهایی
half way نیمه راه
drafts نیمه نهایی
drafted نیمه نهایی
halvers نیمه مشترک
draft نیمه نهایی
midsummer نیمه تابستان
backcourt نیمه دفاعی
subconscious نیمه اگاه
inchoate نیمه تمام
foreconscious نیمه هشیاری
brow ague درد نیمه سر
subconsciously نیمه اگاه
half faced نیمه کاره
subconsciously نیمه هشیار
half loaded سلاح نیمه پر
partial نیمه کامل
halfway نیمه راه
half mast high نیمه افراشته
before mid night قبل از نیمه شب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com