Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English
Persian
halving
نیم حباب منطبق شونده درانواع دوربینها و مسافت یابها برای تراز کردن
Other Matches
fiducial marks
علایم منطبق شونده در صفحه رادار
cross level buble
حباب تراز
level buble
حباب تراز
cross level buble
شیشه حباب تراز
tilting level
تراز حباب دار
spirit levels
تراز حباب دار
spirit level
تراز حباب دار
cross level buble
حباب تراز عرضی
cross level
حباب تراز افقی
quick disconnect
نوعی رابط الکتریکی که دونیمه منطبق شونده اش بطورسریع باز و بسته میشود
derogative
کاهنده شئونات یابها
registers
منطبق کردن
registering
منطبق کردن
register
منطبق کردن
accomodate
منطبق کردن
superpose
منطبق کردن با
wand shoot
مسابقه تیراندازی با 63 تیراز مسافت 06 متری برای زنان و 001 متری برای مردان با تیر و کمان
collimate
منطبق کردن خطوط
overtaking sight distance
مسافت دید برای سبقت گرفتن
telemetering
ارزیابی کردن موشکها مسافت سنجی کردن مسافت سنجی
phoned
تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phoning
تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phones
تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phone
تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
suits
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suited
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suit
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
facing distance
مسافت بین نفرات در صف برای سهولت چرخش به اطراف
modulate
سیگنال ارسالی برای توابع منتقل شونده
modulating
سیگنال ارسالی برای توابع منتقل شونده
modulates
سیگنال ارسالی برای توابع منتقل شونده
levels
تراز کردن تراز
leveled
تراز کردن تراز
levelled
تراز کردن تراز
level
تراز کردن تراز
photo distance
مسافت اندازه گیری شده ازعکس هوایی مسافت روی عکس
lay up
ضربه زدن به مسافت کوتاهتر از عادی برای اجتناب از افتادن ان در مانع
time distance
مسافت زمانی حرکت ستون مسافت طی شده در زمان معین
bubbles
بیان کردن حباب
bubbling
بیان کردن حباب
bubble
بیان کردن حباب
bubbled
بیان کردن حباب
scattering mean free path
مسافت ازاد میانگین درپراکندگی مسافت پراکندگی
mean free path for attenuation
مسافت ازاد میانگین درتضعیف مسافت تضعیف
range scale
طبله برد مقیاس مسافت جدول مسافت
attenuation mean free path
مسافت ازاد میانگین درتضعیف مسافت تضعیف
mean free for scattering
مسافت ازاد میانگین درپراکندگی مسافت پراکندگی
esquire
عنوان روی نامه وامثال ان برای مردهاعنوانی که یکدرجه پایین تراز>شوالیه < بوده
bubble level
تراز
[تراز حبابی]
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
camper level
تراز
[تراز حبابی]
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
spirit level
تراز
[تراز حبابی]
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
level
تراز
[تراز حبابی]
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
precipitates
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
self reacting
بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
precipitated
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitate
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitating
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
short international
مسابقهای که هر تیرانداز 03تیر از مسافت 05 متر و 03تیر از مسافت 53 متر و 03تیر از مسافت 52 متر با تیرو کمان می اندازد
range resolution
قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
range section
قسمت مسئول مسافت یاب یاکار با دستگاه مسافت یاب دریک اتشبار
at
استاندارد باس IBM که برای انتقال بیتهای داده و اطلاعات آدرس از لبه متصل شونده استفاده میکند
contours
خطوط تراز یا منحنیهای تراز
storage level
تراز ذخیره تراز مخزن
thick Ethernet
شبکه پیاده سازی شده با استفاده ازکابل Loaxial ضخیم و دستگاههای ارسال و دریافت برای اتصال کابلهای منشعب که میتواند مسافت طولانی را طی میکند
range component
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
windsor round
مسابقه تیراندازی با 63 تیراز مسافت 06 متری و 63تیر از مسافت 05 متری و63 تیر از 04 متری با کمان
identic
منطبق با
coincident
منطبق
ranging
مسافت یابی کردن
spot
مسافت یابی کردن
spots
مسافت یابی کردن
range finding
تخمین مسافت کردن
range spotting
تخمین مسافت کردن
slight
تراز کردن
equal
هم تراز کردن
equaling
هم تراز کردن
left justify
هم تراز کردن از چپ
equaled
هم تراز کردن
equalled
هم تراز کردن
slighted
تراز کردن
aligns
هم تراز کردن
justifying
هم تراز کردن
aligned
هم تراز کردن
align
هم تراز کردن
leveling
تراز کردن
slights
تراز کردن
slighting
تراز کردن
slightest
تراز کردن
slighter
تراز کردن
equals
هم تراز کردن
equalling
هم تراز کردن
aligning
هم تراز کردن
level to
تراز کردن
justify
هم تراز کردن
cross level
تراز کردن
justifies
هم تراز کردن
coincides
منطبق شدن
matching diaphragm
دیافراگم منطبق
coincide
منطبق شدن
coinciding
منطبق شدن
nomological
منطبق با قانون
congurous
جور منطبق
synchronization
منطبق همگامی
coincided
منطبق شدن
matching
جفتگری منطبق
ethernet
شبکه پیاده سازی شده با استفاده از کابل looxial ضخیم و گیرنده / فرستنده برای اتصال به شاخههای کابل قابل سرویس دهی در مسافت دور
vehicle stopping distance
مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
To cover (traverse)long distances.
مسافت زیادی راطی کردن
right justify
هم تراز کردن از راست
conformable
منطبق شدنی مطیع
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
darts
پیکان اندازی 2 نفره یا 4 نفره با 3 پیکان در هربار برای هر نفر از مسافت 8 یا 9 متر
balances
تراز کردن متعادل کردن بالانس
balance
تراز کردن متعادل کردن بالانس
range sensing
تخمین زدن برد مسافت یابی کردن
balances
تراز شدن متعادل کردن ترازو
balance
تراز شدن متعادل کردن ترازو
road distance
مسافت روی جاده یا مسافت طی شده از جاده
absorption mean free path
مسافت ازاد میانگین در جذب مسافت جذب
coincidence range finder
مسافت یاب دوشاخهای مسافت یاب انطباقی
mean free path absorption
مسافت ازاد میانگین در جذب مسافت جذب
justify
توجیه کردن هم تراز کردن
justifies
توجیه کردن هم تراز کردن
justifying
توجیه کردن هم تراز کردن
Funstionalism
[عقیده بر اینکه شکل و ساختمان باید منطبق نیاز باشد.]
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
bubbling
حباب
lampshades
حباب
bubble
حباب
bubbled
حباب
bulbs
حباب
lampshade
حباب
blubber
حباب
blubbered
حباب
blubbers
حباب
bubbles
حباب
blubbering
حباب
bulb
حباب
pockets
حباب
globes
حباب
boll
حباب
pocket
حباب
balloon
حباب
globe
حباب
bubble tray
بشقابک حباب
bubble tower
برج حباب
pimpling
حباب سازی
absorption bulb
حباب جذب
bubbling
حباب براوردن
bulb
حباب لامپ
opal globe
حباب شیری
bulbs
حباب لامپ
shade
حباب اباژور
airlocks
حباب هوا
lamp shade
حباب آباژور
shades
حباب اباژور
glass bulb
حباب شیشهای
bubbles
حباب براوردن
bubble cap
فنجانک حباب
shadings
حباب اباژور
vial
حباب دوربین
bubbled
حباب براوردن
blubbery
حباب وار
gas bubble
حباب گاز
soap bubble
حباب کف صابون
blob
گلوله حباب
bubble
حباب براوردن
shaded
حباب دار
blobs
گلوله حباب
bubble chamber
اتاقک حباب
functionalism
عقیده بر اینکه شکل وساختمان بایستی منطبق با احتیاج باشد اعتقادباستفاده عملی از شغل وپیشه
vial
حباب تراززاویه یاب
globe lamp
چراغ حباب دار
sofar
سیستم مسافت یابی صوتی دریایی نوعی روش مسافت یابی صوتی دریایی
shades
حباب چراغ یا فانوس اباژور
shade
حباب چراغ یا فانوس اباژور
shadings
حباب چراغ یا فانوس اباژور
bleb
حباب هوا دراب یاشیشه
vortex line
خطی که جهت ان در هر نقطه بر بردار دوران منطبق وخطوط مماس براین خط باجهت موضعی جریان موازی میباشند
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
barometric leveling
تراز کردن هواپیما از نظرفشار جو تعادل بارومتری هواپیما
biaxial deformation
خمشی که در یک قطعه مستقیم الخط ایجاد میشودموقعی که تحت تاثیر زوج نیرویی که صفحه ان باهیچیک از سطوح اصلی اینرسی منطبق نباشد
liberal education
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
bread and point
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
personal
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
auto
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
intubation
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
autos
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
diagnostics
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
turnaround time
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
weight belt
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
right justify
هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
range spotting
تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
conferencing
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
levelled
تراز سطح افقی افقی کردن
leveled
تراز سطح افقی افقی کردن
level
تراز سطح افقی افقی کردن
levels
تراز سطح افقی افقی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com