Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
rational dress
نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
Other Matches
pantalettes
زیر شلواری و نیم شلواری که زنهامی پوشیدند
hoopskirt
دامن وپیراهن فنری زنها دامن ژوپن
lapful
به قور یک دامن انچه در یک دامن جاگیرد
spot bowler
بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunches
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunch
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
mufti
جامه معمولی برتن کسی که حق داردجامه رسمی بپوشد
complimentary mourning
جامه ماتم که کسی برای احترام بمردهای که بااوخویشی ندارد بپوشد
breeches
نیم شلواری
small cloths
نیم شلواری
smalls
نیم شلواری
pants
زیر شلواری
panty hose
جوراب شلواری
Jockey Shorts
زیر شلواری
knee breeches
نیم شلواری
y connection
اتصال شلواری
underdrawers
زیر شلواری
trousering
پارچه شلواری
drawers
زیر شلواری
small clothes
نیم شلواری
kerseymere
صوف شلواری
drawer
زیر شلواری
trunk drawers
زیر شلواری کوتاه
peg tops
شلواری که درکمرگشادودرقوزک تنگ است
skivvy
زیر پیراهن وزیر شلواری کوتاه
peg top trousers
شلواری که در کمرگشادو درقوزک تنگ است
knickerbockers
نیم شلواری گشادکه درسرزانوجمع میشود
pantalets
زیرشلواری یا نیم شلواری بلند که بیشتر زنها می پوشیدند
moleskin
جامه وبویژه شلواری که ازپوست کورموش ومانندان درست میکنند
brorher in law
هم دامن
lapful
یک دامن پر
overskirt
دامن رو
farthingale
دامن پف کرده
crinoline
دامن پف کردن
crinolines
دامن پف کردن
skirted
دامن لباس
lap dog
سگ دامن پرورده
skirts
دامن دوختن
skirts
دامن لباس
skirted
دامن دوختن
hobble skirt
دامن تنگ
farthingale
دامن فنری
shirttail
دامن پیراهن
lap
دامن لباس
lapped
دامن لباس
tablier
پیش دامن
skirt
دامن لباس
skirt
دامن دوختن
chronicity
دامن گیری
lapdog
سگ دامن پرورده
unchaste
الوده دامن
tutus
دامن کوتاه
cut away
دامن گرد
cutty sark
دامن کوتاه
kilt
دامن مردانه
aprons
پیش دامن
apron
پیش دامن
cutaway
دامن گرد
lapfulof straw
یک دامن کاه
lappet
دامن اویز
coatee
دامن کوتاه
tutu
دامن کوتاه
kilts
دامن مردانه
mini-skirt
دامن کوتاه
mini-skirts
دامن کوتاه
provoked
دامن زدن برانگیختن
To add fuel to (fan) the flames.
آتش را دامن زدن
basque
دامن کوتاه زنانه
provokes
دامن زدن برانگیختن
provoke
دامن زدن برانگیختن
to add fuel to fire
آتش را دامن زدن
trews
شلوار چسبان یا نیم شلواری جوراب دار چسبان
cut away
نیم تنه دامن گرد
maxi
پیراهن زنانه دامن بلند
draggle tail
دارای دامن کثیف والوده
panier
لول ژوین زیر دامن
to pander to somebody
[something]
دامن زدن با کسی
[چیزی]
morning coat
نیم تنه دامن گرد
midi
پیراهن زنانه با دامن متوسط
To appeal (turn)to someone for help.
دست به دامن کسی شدن
to pour oil on the flame
اتش خشم را دامن زدن
morning coats
نیم تنه دامن گرد
pannier
لول ژوپن زیر دامن
panniers
لول ژوپن زیر دامن
dress improver
لایی که درپشت دامن زنانه میگذارند
tailcoat
کت دامن گرد مخصوص مواقع رسمی
skirts
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirted
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
improver
لایی که درپشت دامن زنانه میگذارند
tail coat
جامه دامن گرد که پشت ان ماننداست به دم
skirt
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
frock coat
نیم تنه دامن بلند مردانه فراک
frock coats
نیم تنه دامن بلند مردانه فراک
to beg somebody for something
دست به دامن کسی شدن
[بخاطر چیزی]
to beg of somebody
دست به دامن کسی شدن
[بخاطر چیزی]
placket
ژوپن یا زیر پوش زنانه چاک دامن
dress coat
جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
sporran
چنته یاکیسه چرمی جلو دامن اسکاتلندیهای کوهستانی
pull-back
چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-backs
چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
peplum
نوعی ردا یانیم تنه زنانه دامن کوتاه
pull back
چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
instead of
بجای
per pro
بجای
vice
بجای
vice-
بجای
lieu
بجای
in the room of
بجای
in return for
بجای
vises
بجای
in his stead
بجای او
vices
بجای
in exchange for
بجای
in lieu of
بجای
Instead of you
بجای تو
in payment of
بجای
gremial
پارچهای که اسقف هنگام اجرای برخی ایین هاروی دامن میاندازد
underpants
زیر پوش زیر شلواری
instead of
<conj.>
بجای
[بعوض]
instead
بجای اینکه
to pass for
قلمدادشدن بجای
in somebody's place
بجای کسی
instead of celebrating
بجای جشن
in place of
بجای درعوض
quid pro quos
بجای عوض
elsewhere
بجای دیگر
for
بجای از طرف
quid pro quo
بجای عوض
stead
بجای بعوض
he succeeded his father
بجای پدرنشست
instead of the other way around
بجای برعکس این
instead of vice versa
بجای برعکس این
instead of the reverse
بجای وارونه این
take your mirks
فرمان بجای خود
back to your seats
برگردید بجای خود
O.K.
اصط لاحی که بجای
on your marks
فرمان بجای خود
were i in his skin
اگر بجای او بودم
impersonify
بجای شخص گرفتن
hardwired connection
می بجای ورودی و سوکت
phraseography
نشان گذاری بجای عبارت
ghost writer
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
I wI'll sign for him .
من بجای اوامضاء خواهم کرد
he could p for an englishman
بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
instead of working
بجای اینکه او کار بکند
If I were in your place. . .
اگر بجای شما بودم …
to pass for
پذیرفته یا شناخته شدن بجای
ghost-writers
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
instead of doing
بجای اینکه انجام بدهند
foist
چیزی را بجای دیگری جا زدن
ghost-writer
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
push pass
پاس با فشارچوب بجای ضربه
wicks
چیزی که بجای فتیله بکار رود
wick
چیزی که بجای فتیله بکار رود
Ferdowsi left a good name behind.
نام نیکی از فردوسی بجای مانده
to touch ground
بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
recuperation
عمل برگرداندن لوله بجای خود
enallage
بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
eat the ball
اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
things have come to a pretty pass
کار بجای باریک رسیده است
to take the fall for somebody
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
i wish you would go
بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
conscription of weath
گرفتن پول و مال بجای سرباز
ampersand
کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
ventriloquistic
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
to make one's mark
مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
He left a great name behid him .
نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
ventriloquist
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
whipping boy
بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
cheat
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheated
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheats
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
succedaneum
دوایی که بجای دوای دیگر تجویز شود
ventriloquists
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
commodity money
پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
oaf
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
overstand
بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
ant
: پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
ants
: پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
put the ball on the floor
به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
persepolis
شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
oafs
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
pinsetter
وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
pinspotter
وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
grillage
شبکهای از تیرهای سنگین که بجای پی ساختمان قرارمیدهند
rickshaws
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaw
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
scratch pad
یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
ricksha
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
scratch pads
یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
mutual terms
شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
ack
علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
order arms
فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
Molotov cocktail
بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
wampun
خر مهرهای که هندیهای امریکای شمالی بجای زر وزیور بکار می برند
hydroplanes
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplaning
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
lightest
هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
hydroplane
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
mince pie
نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com